Dictiornary-Farsi | فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
hardball	فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت


Other Matches

humaneness	مروت
humanely	از روی مروت
humanities	مردمی مروت
humanity	مردمی مروت
She is a considerate (an inconsiderate ) person .	آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
barren <adj.>	عاری
devoid	عاری
bare of	عاری از
bankrupt of	عاری از
void	عاری
naked of	عاری از
bare	عاری
fogless	عاری از مه
bared	عاری
barer	عاری
bares	عاری
baring	عاری
barest	عاری
naked <adj.>	عاری
sketchy	عاری ازجزئیات
irresponsible	عاری از حس مسئولیت
unblushing	عاری از شرم
denude	عاری ساختن
denuded	عاری ساختن
denudes	عاری ساختن
unexpressive	عاری ازمعنی
ungraceful	عاری از متانت
denuding	عاری ساختن
airless	عاری از هوا
unconsciously	عاری ازهوش
unconscious	عاری ازهوش
truthless	عاری از حقیقت
truistic	عاری از لطف
sketchily	عاری ازجزئیات
sketchiest	عاری ازجزئیات
sketchier	عاری ازجزئیات
void	بلاتصدی عاری از
devest	عاری کردن
riteless	عاری از تشریفات
emotionless	عاری از احساسات
heartless	عاری ازاحساسات
fanciless	عاری ازوهم
fanciless	عاری ازتصور
fancy free	عاری از خیال
blate	عاری ازاحساسات
lifeless	عاری از زندگی
unbiased	عاری ازتعصب
unmistakable	عاری از سوء تفاهم
useless	عاری از فایده باطله
disbranch	عاری ازشاخه کردن
selfless	عاری از نفس پرستی
uninspired	عاری از تازگی و لطف
visionless	عاری از تطور والهام
dreamless	عاری از خواب دیدن
unbias	بیغرض عاری ازتعصب
resistless	عاری از نیروی مقاومت
fancy free	بی علاقه عاری از عشق
freedom from defect	عاری بودن ازعیب
platitudinarian	عاری از لطف ومزه
prosaically	بطور عاری ازلطافت
prosily	بطور عاری از لطافت
abstract	جوهرگرفتن از عاری از کیفیات واقعی
dismantles	عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
dismantled	عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
dismantle	عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
sexless	عاری از جذبه یا میل جنسی
vacuity	تهی گری عاری بودن
dismantling	عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
poker face	دارای قیافهی عاری از بیان
prosish	کسل کننده عاری از لطافت
abstracts	جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
abstracting	جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
of no scruples	عاری ازدقت زیاد دراداب ومانندان
tact	ملاحظه
not unmindful	بی ملاحظه
incircumspect	بی ملاحظه
incosiderate	بی ملاحظه
consideration	ملاحظه
rashness	بی ملاحظه گی
thoughtless	بی ملاحظه
disregardful	بی ملاحظه
gravitas	ملاحظه
cum grano	با ملاحظه
prudence	ملاحظه
inconsiderate	بی ملاحظه
bluftly	بی ملاحظه
animadversion	ملاحظه
respects	ملاحظه
respect	ملاحظه
considerations	ملاحظه
regard	ملاحظه
regarded	ملاحظه
remarks	ملاحظه
remark	ملاحظه
remarked	ملاحظه
remarking	ملاحظه
incautious	بی ملاحظه
observation	ملاحظه
indiscreet	بی ملاحظه
unmindful	بی ملاحظه
observations	ملاحظه
unthinking	بی ملاحظه
regards	ملاحظه
unconsidered	بی ملاحظه
abio	کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
activity	فعالیت
activeness	فعالیت
activation	فعالیت
activities	فعالیت
exercise	فعالیت
exercises	فعالیت
stir	فعالیت
function	فعالیت
functioned	فعالیت
functions	فعالیت
actuality	فعالیت
stirs	فعالیت
acting	فعالیت
exercised	فعالیت
stirred	فعالیت
stirrings	فعالیت
regard for others	ملاحظه دیگران
consider	ملاحظه کردن
regardant	ملاحظه کننده
observing	ملاحظه کردن
perceive	ملاحظه کردن
regrad for others	ملاحظه دیگران
notes	ملاحظه کردن
perceived	ملاحظه کردن
noting	ملاحظه کردن
perceives	ملاحظه کردن
blat	بی معنی و بی ملاحظه
heeds	ملاحظه رعایت
heeding	ملاحظه رعایت
heeded	ملاحظه رعایت
healable	قابل ملاحظه
heed	ملاحظه رعایت
circumspect	ملاحظه کار
irrespective of	بدون ملاحظه
noteless	غیرقابل ملاحظه بی نت
circumspectly	ملاحظه کارانه
circumspective	ملاحظه کار
ciecumspect	ملاحظه کار
perceiving	ملاحظه کردن
note	ملاحظه کردن
canniness	ملاحظه کاری
to take note of	ملاحظه کردن
observes	ملاحظه کردن
considerately	ازروی ملاحظه
inadvertent	بی ملاحظه سهوی
reckless	بی ملاحظه بی اعتنا
annotation	تحشیه ملاحظه
annotations	تحشیه ملاحظه
noted	مورد ملاحظه
regards	ملاحظه کردن
regarded	ملاحظه کردن
regard	ملاحظه کردن
observed	ملاحظه کردن
wary	با ملاحظه هشیار
worthy of note	قابل ملاحظه
considers	ملاحظه کردن
observe	ملاحظه کردن
low activity	فعالیت پایین
hey day	روز پر فعالیت
somatotonia	فعالیت گرایی
turn over	عایدی فعالیت
operating level	سطح فعالیت
activating	به فعالیت پرداختن
activates	به فعالیت پرداختن
activated	به فعالیت پرداختن
activate	به فعالیت پرداختن
off year	سال کم فعالیت
politicking	فعالیت سیاسی
somatotonic	فعالیت گرا
inactivity	عدم فعالیت
optical activity	فعالیت نوری
operational environment	محیط فعالیت
activity quotient	بهر فعالیت
operant	فعالیت کننده
on stream	درحال فعالیت
reactivation	فعالیت مجدد
random activity	فعالیت تصادفی
activity drive	سائق فعالیت
venturing	فعالیت اقتصادی
inaction	بدون فعالیت
ventures	فعالیت اقتصادی
critical activity	فعالیت بحرانی
activation	به فعالیت دراوردن
ventured	فعالیت اقتصادی
advertising campaign	فعالیت تبلیغاتی
publicity drive	فعالیت تبلیغاتی
auxiliary activity	فعالیت فرعی
activity coefficient	ضریب فعالیت
venture	فعالیت اقتصادی
activity chart	نمودار فعالیت
business activity	فعالیت بازرگانی
activity analysis	تحلیل فعالیت
cerebration	فعالیت مغزی
activity of soil	فعالیت خاک
activity rate	نرخ فعالیت