Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
releasable
قابل ترخیص یا نشر رهاشدنی
Other Matches
releasing officer
افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
clearance
ترخیص
tolerances
حد ترخیص
tolerance
حد ترخیص
releasing
حد ترخیص
cleared
ترخیص شده
custom uncleared
ترخیص نشده
clearance
ترخیص گمرکی
customs clearance
ترخیص از گمرک
uncleared
ترخیص نشده
clear
ترخیص کردن
clearer
ترخیص کردن
clearest
ترخیص کردن
clears
ترخیص کردن
customs cleared
ترخیص شده
margin of difference of weight in coins
حد ترخیص allowance
releases
استخلاص ترخیص
clear to send
ترخیص به ارسال
honorable discharge
ترخیص محترمانه
release
استخلاص ترخیص
cl
ترخیص پارچه
released
استخلاص ترخیص
released
ترخیص کردن کالا
release
ترخیص کردن کالا
freed
ترخیص کردن میدانی
cleared without examination
ترخیص بدون بازرسی
clearance
ترخیص کالا ازگمرک
free
ترخیص کردن میدانی
frees
ترخیص کردن میدانی
cwe
ترخیص بدون بازرسی
freeing
ترخیص کردن میدانی
releases
ترخیص کردن کالا
general discharge
ترخیص عمومی از خدمت سربازی
honorable discharge
ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
release denial
جلوگیری از ترخیص پرسنل یاکالا
clearance
گواهینامه یاکاغذ دال بر پاکی و بی عیبی ترخیص
releases
خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
release
خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
released
خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
transire
برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
clearest
ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clear
ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clears
ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clearer
ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
clearance
اجازه ترخیص اجازه نامه
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
achievable
قابل وصول قابل تفریق
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
sensible
قابل درک قابل رویت
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
sensible
قابل حس
solvable
قابل حل
good
قابل
soluble
قابل حل
incapable
نا قابل
acceptor
قابل
qualified
قابل
able
قابل
abler
قابل
capable
قابل
dissoluble
قابل حل
apt
قابل
ablest
قابل
thorough paced
قابل
reprouducible
قابل تولیدیاتناسل
resistible
قابل مقاومت
drinkable
قابل اشامیدن
negotiate
قابل انتقال
macroscopic
قابل رویت
negotiating
قابل انتقال
negotiated
قابل انتقال
negotiates
قابل انتقال
merchantable
قابل معامله
mentionable
قابل ذکر
meltable
قابل ذوب
eligible
قابل انتخاب
selective
قابل انتخاب
selectively
قابل انتخاب
medicable
قابل معالجه
reproducible
قابل تکثیر
maintainable
قابل نگاهداری
permeable
قابل نفوذ
reproachable
قابل توبیخ
reversible
قابل نقض
applicable
قابل اجراء
nota bene
قابل توجه
numerable
قابل شمارش
omissible
قابل حذف
open cheque
چک قابل انتقال
operable
قابل علاج
operable
قابل درمان
applicable
قابل اطلاق
pardoable
قابل عفو
excitable
قابل تحریک
knowable
قابل دانستن
observable
قابل مراعات
representable
قابل عرضه
multiplicable
قابل تکثیر
mibeable
قابل استخراج
minable
قابل استخراج
mistakable
قابل اشتباه
mobilizable
قابل تجهیز
moot
قابل بحث
moveable
قابل تغییر
separable
قابل تفکیک
multipliable
قابل تکثیر
namable
قابل ذکر
inflammable
قابل اشتعال
merchantable
قابل فروش
inquirable
قابل تحقیق
inspirable
قابل تنفس
noticeable
قابل توجه
insurable
قابل بیمه
interconvertible
قابل تبدیل
investigable
قابل رسیدگی
inventible
قابل اختراع
inventible
قابل جعل
regrettable
قابل تاسف
preferable
قابل ترجیح
irrecusable
غیر قابل رد
irrigable
قابل ابیاری
inoculable
قابل تلقیح
inheritable
قابل توارث
salvageable
قابل نجات
imaginable
قابل درک
sailable
قابل هوابری
detectable
قابل کشف
inferable
قابل استنباط
inferible
قابل استنباط
sailable
قابل کشتیرانی
inflamable
قابل اشتعال
inflective
قابل صرف
justifiable
قابل توجیه
inflexional
قابل صرف
inhabitable
قابل سکنی
substantial
قابل توجه
trustworthy
قابل اعتماد
judicable
قابل قضاوت
enforceable
قابل اجراء
digestible
قابل هضم
respirable
قابل تنفس
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
limpsey
قابل انحناء
limpsy
قابل انحناء
limsy
قابل انحناء
livable
قابل زیستن
livable
قابل معاشرت
livable
قابل زندگی
liveable
قابل زیستن
liveable
قابل معاشرت
liveable
قابل زندگی
enforceable
قابل اجرا
licensable
قابل اجازه
justiciable
قابل دادرسی
pivoting
قابل چرخش
kenspeckle
قابل شناسایی
revokable
قابل فسخ
culpable
قابل مجازات
revocable
قابل رجوع
revocable
قابل برگشت
revocable
قابل فسخ
revealable
قابل مکاشفه
returnable
قابل برگشت
restorable
قابل اعاده
leviable
قابل تحمیل
machinable
قابل تراش
partible
قابل افراز
acceptable
قابل پذیرش
transferable
قابل انتقال
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com