Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
conferrable
قابل تفویض
consignable
قابل تفویض
Other Matches
social contract
اعتقاد به این مسئله که تفویض قدرت به دولتها ناشی از نوعی قرارداد است که ضمن ان فردقسمتی از حقوق خود را به دولت تفویض میکند ومتقابلا" از وجود دولت برخوردار میشود
investitures
تفویض
investiture
تفویض
submission
تفویض
conferment
تفویض
assigment
تفویض
handing over
تفویض
vouchsafes
تفویض کردن
devolution
تفویض اختیارات
vouchsafe
تفویض کردن
vouchsafed
تفویض کردن
lodge
تفویض کردن
lodged
تفویض کردن
hand over
تفویض کردن
lodges
تفویض کردن
judicial delegation
تفویض قضایی
submission
واگذاری تفویض
give over
تفویض کردن
vouchsafing
تفویض کردن
Delegation of Authority
تفویض اختیار
surrending the centre
تفویض مرکز
turn over
تفویض کردن
resignations
کناره گیری تفویض
resignation
کناره گیری تفویض
resign
کناره گرفتن تفویض کردن
abdicated
تفویض کردن ترک گفتن
abdicates
تفویض کردن ترک گفتن
abdicate
تفویض کردن ترک گفتن
resigns
کناره گرفتن تفویض کردن
abdicating
تفویض کردن ترک گفتن
rogatory letters
نامه محتوی تفویض نیابت قضایی
submit
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submits
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitting
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitted
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
exchange of full powers
رسمیت یافتن تنزل نرخ ارز مبادله اسناد مربوط به تفویض اختیارات تام
departmentalism
اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
dubs
تفویض مقام کردن چرب کردن
dubbed
تفویض مقام کردن چرب کردن
dub
تفویض مقام کردن چرب کردن
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
entrusts
واگذار کردن تفویض کردن
devolves
تفویض کردن محول کردن
devolved
تفویض کردن محول کردن
entrust
واگذار کردن تفویض کردن
devolving
تفویض کردن محول کردن
entrusting
واگذار کردن تفویض کردن
devolve
تفویض کردن محول کردن
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
sensible
قابل درک قابل رویت
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
achievable
قابل وصول قابل تفریق
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
acceptor
قابل
dissoluble
قابل حل
qualified
قابل
apt
قابل
capable
قابل
sensible
قابل حس
incapable
نا قابل
solvable
قابل حل
good
قابل
soluble
قابل حل
abler
قابل
ablest
قابل
able
قابل
thorough paced
قابل
observable
قابل مراعات
knowable
قابل دانستن
trustworthy
قابل اعتماد
nota bene
قابل توجه
numerable
قابل شمارش
omissible
قابل حذف
open cheque
چک قابل انتقال
inheritable
قابل توارث
irrigable
قابل ابیاری
multiplicable
قابل تکثیر
namable
قابل ذکر
enforceable
قابل اجراء
enforceable
قابل اجرا
operable
قابل درمان
justiciable
قابل دادرسی
judicable
قابل قضاوت
pivoting
قابل چرخش
operable
قابل علاج
irrecusable
غیر قابل رد
inhabitable
قابل سکنی
pasturable
قابل چرا
partible
قابل افراز
inflexional
قابل صرف
noticeable
قابل توجه
inoculable
قابل تلقیح
pardoable
قابل عفو
inquirable
قابل تحقیق
inspirable
قابل تنفس
insurable
قابل بیمه
interconvertible
قابل تبدیل
regrettable
قابل تاسف
inventible
قابل اختراع
inventible
قابل جعل
investigable
قابل رسیدگی
repairable
قابل جبران
mentionable
قابل ذکر
minable
قابل استخراج
meltable
قابل ذوب
mistakable
قابل اشتباه
liveable
قابل زیستن
drinkable
قابل اشامیدن
medicable
قابل معالجه
mobilizable
قابل تجهیز
separable
قابل تفکیک
eligible
قابل انتخاب
mibeable
قابل استخراج
negotiate
قابل انتقال
merchantable
قابل معامله
merchantable
قابل فروش
negotiated
قابل انتقال
negotiates
قابل انتقال
negotiating
قابل انتقال
fissile
قابل انشقاق
maintainable
قابل نگاهداری
selective
قابل انتخاب
moveable
قابل تغییر
limpsy
قابل انحناء
limpsey
قابل انحناء
multipliable
قابل تکثیر
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
licensable
قابل اجازه
leviable
قابل تحمیل
kenspeckle
قابل شناسایی
moot
قابل بحث
limsy
قابل انحناء
livable
قابل زیستن
selectively
قابل انتخاب
macroscopic
قابل رویت
noteworthy
قابل دقت
machinable
قابل تراش
liveable
قابل زندگی
liveable
قابل معاشرت
livable
قابل زندگی
livable
قابل معاشرت
digestible
قابل هضم
astonishing
<adj.>
قابل پسند
refillable
قابل تعویض
reflexible
قابل انعکاس
refractile
قابل انکسار
refrangible
قابل انکسار
registrable
قابل ثبت
regulable
قابل تعدیل
reimbursable
قابل پرداخت
remittable
قابل پرداخت
remediable
قابل علاج
remissible
قابل اغماض
removable
قابل رفع
removable
قابل انتقال
removable
قابل عزل
renderable
قابل ارائه
venial
قابل عفو
intelligible
قابل فهم
rebuttable
قابل رو کردن
rebuttable presumptions
احکام قابل رد
receivable
قابل قبول
reclaimable
قابل استرداد
reclaimable
قابل احیاء
redeemable
قابل ابتیاع
reconcilable
قابل تلفیق
objectionable
قابل اعتراض
recoupable
قابل جبران
vulnerable
قابل حمله
comprehensible
قابل درک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com