Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
fundus
قاعده عمق ویا انتهای هر عضومجوفی
Other Matches
corkscrew rule
قاعده پیچ بطری بازکن قاعده چوب پنبه کش
butt
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
vertical
سیگنال بیان کننده انتهای آخرین شیاردر انتهای صفحه نمایش
phraseologically
ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
eot
maker Tape Of End نشانگر انتهای نوار Transmission Of End انتهای مخابره
lappets
[حواشی و نقوش بکار رفته در انتهای فرش بافته شده در ترکیه که شکل اصلی بصورت بندی پنج ضلعی است و در آن اشکال هندسی یکسان که انتهای آن تا حدودی به نرمه گوش شباهت دارد استفاده می شود.]
worded
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
informal
بی قاعده
principle
قاعده
irregular
بی قاعده
laws
قاعده
frame
قاعده
regulation
قاعده
ruleless
بی قاعده
prior possession
قاعده ید
production rule
قاعده
law
قاعده
immethodical
بی قاعده
canon
قاعده
canons
قاعده
rule
قاعده
regulars
با قاعده
regularity
قاعده
regularities
قاعده
norm
قاعده
norms
قاعده
nisi
قاعده
regular
با قاعده
desultory
بی قاعده
formulas
قاعده
loose
بی قاعده
loosest
بی قاعده
looser
بی قاعده
formula
قاعده
formulae
قاعده
menstruating
قاعده شونده
maxims
قاعده کلی
equity
قاعده انصاف
equities
قاعده انصاف
phase rule
قاعده فاز
anomalous
خلاف قاعده
golden rule
قاعده زرین
irregular
خلاف قاعده
theorematic
مبنی بر قاعده
octet rule
قاعده هشتایی
golden rules
قاعده زرین
formulation
قاعده سازی
system
قاعده رویه
formulae
قاعده رمزی
heterography
املای بی قاعده
hofmann's rule
قاعده هوفمان
huckel's rule
قاعده هوکل
formula
قاعده رمزی
formulas
قاعده رمزی
theorem
قاعده نکره
expansion rule
قاعده بسط
kundt's rule
قاعده کونت
formulism
قاعده فرمول)
precept
قاعده اخلاقی
markovnikoff's rule
قاعده مارکونیکوف
precepts
قاعده اخلاقی
nitrogen rule
قاعده نیتروژن
systems
قاعده رویه
trapezoidal rule
قاعده ذوزنقهای
cram's rule
قاعده کرام
saytzeff's rule
قاعده زایتسف
sequence rule
قاعده توالی
snaggletooth
دندان بی قاعده
menstrual
وابسته به قاعده گی
maxim
قاعده کلی
stare decisis
قاعده سابقه
bredt's rule
قاعده برت
absolute legal
قاعده تسلیط
abnonmally
بر خلاف قاعده
period
قاعده زنان
regulater
قاعده گذاشتن
rambunctious
بی قانون و قاعده
anomalies
خلاف قاعده
periods
قاعده زنان
anomaly
خلاف قاعده
theorems
قاعده نکره
rule of thumb
قاعده سر انگشتی
rule governed
قاعده مند
methodically
از روی اسلوب با قاعده
L'Hôpital's rule
قاعده لوپیتال
[ریاضی]
systematic
قاعده دار با همست
fellowsh
قاعده یافتن سودوزیان
fermi statistics
قاعده اماری فرمی
geodetically
موافق قاعده پیمایش
formularize
تحت قاعده در اوردن
heterotaxis
ترتیب خلاف قاعده
heterotaxy
ترتیب خلاف قاعده
infringements
نقض قانون یا قاعده
infringement
نقض قانون یا قاعده
principle
قاعده کلی مرام
equation of payments
قاعده پیدا کردن
desultorily
بدون قاعده پرت
right hand rule
قاعده راست گرد
code
قانون قاعده مقرر
axioms
بدیهیات قاعده کلی
axiom
بدیهیات قاعده کلی
norm
قاعده ماخذ قانونی
chain rule
قاعده زنجیری
[ریاضی]
norms
قاعده ماخذ قانونی
L'Hôpital's rule
قاعده هوپیتال
[ریاضی]
arithmetically
منطق قاعده حساب
midpoint rule
قاعده نقطه میانی
base of a triangle
قاعده
[مثلثی]
[ریاضی]
rule of three
قاعده اربعه متناسبه
formulates
بشکل قاعده دراوردن یا اداکردن
formulating
بشکل قاعده دراوردن یا اداکردن
formulated
بشکل قاعده دراوردن یا اداکردن
formulate
بشکل قاعده دراوردن یا اداکردن
axioms
قاعده کلی اصل مسلم
axiom
قاعده کلی اصل مسلم
principle
مرام اخلاقی قاعده کلی
foulness
سخت دلی کارخلاف قاعده
ocrea
نیام کامل در قاعده دمبرگ
The exception proves the rule.
استثنا قاعده را ثابت میکند.
master key
قاعده کلی شاه کلید
master keys
قاعده کلی شاه کلید
maxwell boltzmann statistics
قاعده اماری ماکسول-بولتسمان
parallelogram law of vectors
قاعده متوازی الاضلاع بردارها
ochrea
نیام کامل در قاعده دمبرگ
to use these rules
از این قاعده ها استفاده کردن
end of line
انتهای خط
logic seeking
انتهای خط وط
calibrating
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
tumbling verse
شعر بی قاعده وبی وزن قدیمی
calibrates
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
formulation
دستور سازی تبدیل به قاعده رمزی
calibrate
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
ground rule
وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
heteroclite
کسیکه کارهایش برخلاف قاعده همگانیست
left hand rule for electron flow
قاعده چپگرد برای جریان الکترون
calibrated
تحت قاعده واصول معینی دراوردن
end of file
انتهای پرونده
end of file
انتهای فایل
end of transmission
انتهای مخابره
returned
نشانههای انتهای خط
rear court
انتهای زمین
end of form
انتهای ورقه
return
نشانههای انتهای خط
pipehead
انتهای خط لوله
drill tang
انتهای مته
dead burned
انتهای اشتعال
loose end
انتهای شل هرچیزی
loose ends
انتهای تاریانخ
loose ends
انتهای شل هرچیزی
loose end
انتهای تاریانخ
cable tail
انتهای سیم
batang son
انتهای کف دست
bitter end
انتهای درد
cow's tail
انتهای طناب
depth
انتهای پرز
end of line
انتهای سطر
end of massage
انتهای پیام
end of volume
انتهای جلد
fluke
انتهای دم نهنگ
flukes
انتهای دم نهنگ
returns
نشانههای انتهای خط
baseline
خط انتهای زمین
end of reel
انتهای حلقه
end of record
انتهای مدرک
end of medium
انتهای رسانه
returning
نشانههای انتهای خط
baselines
خط انتهای زمین
end of message
انتهای پیام
pattern
مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
no punishment
law the with inaccordance except قاعده قبح عقاب بلابیان
patterns
مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
normalizes
تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
systematize
دارای روش یا قاعده کردن اسلوب دادن به
normalize
تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
normalising
تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
stare decisis
قاعده صدور رای بر مبنای سابقه موجود
right hand rule for electron flow
قاعده راست گرد برای جریان الکترون
normalised
تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
normalises
تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
end of tape mark
نشان انتهای نوار
etb
انتهای بلاک مخابره
end of file mark
نشان انتهای پرونده
flip turn
برگشت انتهای استخر
formee
دارای انتهای مربع
riblet
انتهای دنده گوسفند
furnace discharged end
انتهای تخلیه کوره
palmate
دارای انتهای پهن
end of job card
کارت انتهای کار
end of tape marker
نشانگر انتهای نوار
end of tape marker
علامت انتهای نوار
ST connector
اتصالی در انتهای فیبرنوری
backstop
حصار انتهای زمین
swan neck
انتهای خمیده لوله
saphead
انتهای نقب نظامی
thereis no end to it
انتهای برای ان نیست
eom
انتهای پیام essage
end of transmission block
انتهای بلاک مخابره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com