Dictiornary-Farsi | قدرت داشتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (13 milliseconds)

English	Persian
can	قدرت داشتن
canning	قدرت داشتن
cans	قدرت داشتن


Search result with all words

radioactivity	قابلیت پخش امواج هستهای رادیواکتیویته داشتن قدرت تشعشع اتمی
Other Matches

empowered	صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers	صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering	صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower	صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
creativeness	قدرت خلاقه قدرت ابداع
dictatorship of proletariat	اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
countervailing power	قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
authoritarainism	نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
radar discrimination	قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
gradient circuit	مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
long	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom>	بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down	زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up	از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
meaner	مقصود داشتن هدف داشتن
proffer	تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors	بیم داشتن از ترس داشتن از
proffering	تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorring	بیم داشتن از ترس داشتن از
proffers	تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred	بیم داشتن از ترس داشتن از
differ	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered	تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean	مقصود داشتن هدف داشتن
meanest	مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart	ازحفظ داشتن درسینه داشتن
reside	اقامت داشتن مسکن داشتن
hope	انتظار داشتن ارزو داشتن
resided	اقامت داشتن مسکن داشتن
resides	اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped	انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes	انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping	انتظار داشتن ارزو داشتن
cost	قیمت داشتن ارزش داشتن
upkeep	بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
powers	قدرت
powering	قدرت
powered	قدرت
capability	قدرت
strong-arm	قدرت
commanding	با قدرت
godown	قدرت
posse	قدرت
posses	قدرت
strong arm	قدرت
zing	قدرت
power	قدرت
strenght	قدرت
sovereignty	قدرت
energies	قدرت
strength	قدرت
nerve	قدرت
strengths	قدرت
energy	قدرت
tensions	قدرت
tension	قدرت
vigor	قدرت
vim	قدرت
vis	قدرت
power takeoff	قدرت
might	قدرت
authority	قدرت
forcing	قدرت
force	قدرت
vigour	قدرت
inauthoritative	بی قدرت
potency	قدرت
nerves	قدرت
abilities	قدرت
ability	قدرت
forces	قدرت
will power <idiom>	قدرت
stock-car	قدرت و دوام
stock-cars	قدرت و دوام
authoritarians	قدرت طلب
power failures	قطع قدرت
power failure	قطع قدرت
authoritarian	قدرت طلب
useful power	قدرت مفید
countervailing power	قدرت همسنگ
super power	ابر قدرت
rating plate	پلاک قدرت
receptivity	قدرت پذیرش
stock car	قدرت و دوام
monopoly power	قدرت انحصاری
creativity	قدرت ابداع
reflecting power	قدرت انعکاس
full	تمام قدرت
diagonal power	قدرت قطری
fullest	تمام قدرت
acidity	قدرت اسیدی
dielectric power	قدرت دی الکتریکی
authority figure	مظهر قدرت
staying power	طاقت قدرت
low power transistor	ترانزیستور با قدرت کم ترانزیستور کم قدرت
creativity	قدرت خلاقه
detection range	قدرت اکتشافی
conveying capacity	قدرت انتقال
rods	میله قدرت
rod	میله قدرت
authority	مرجع قدرت
on	در اوج قدرت
palgwe	فوق قدرت
damping power	قدرت میرایی
like a ton of bricks <idiom>	به شدت یا با قدرت
puissance	توان قدرت
power transmission	انتقال قدرت
power test	ازمون قدرت
bearing capacity	قدرت تحمل
almightiness	قدرت کامل
power supplay	منبع قدرت
power structure	ساخت قدرت
power stroke	مرحله قدرت
adhesive stress	قدرت چسبندگی
will-power	قدرت اراده
deglutition	قدرت بلع
purchasing power	قدرت خرید
prepotency	قدرت کامل
prepotence	قدرت کامل
authoritarianism	قدرت طلبی
cutting power	قدرت برش
power source	منبع قدرت
power outege	قطع قدرت
power consumption	مصرف قدرت
resolutions	قدرت تشخیص
power cable	کابل قدرت
resolution	قدرت تشخیص
will to power	قدرت خواهی
voltage source	منبع قدرت
pi accepting	قدرت پی پذیری
hands	قدرت توپگیری
world power	قدرت دنیوی
destructivity	قدرت تخریب
power loss	گمگشتگی قدرت
power loss	تلف قدرت
omnipotence	قدرت تام
power function	تابع قدرت
omnipotence	قدرت مطلق
power factor	ضریب قدرت
power distribution	پخش قدرت
power dissipation	اتلاف قدرت
world power	قدرت جهانی
cutting capacity	قدرت برش
sight	قدرت دید
powered	قدرت نیرو
economic power	قدرت اقتصادی
sea power	قدرت بحری
effective power	قدرت موثر
seapower	قدرت دریایی
emissive power	قدرت صدور
engine performance	قدرت موتور
engine power	قدرت موتور
economic potential	قدرت اقتصادی
cogency	قدرت عقیده
sights	قدرت دید
posse	قدرت قانونی
retentivity	قدرت نگهداری
saber rattling	قدرت نمایی
powering	قدرت نیرو
scattering power	قدرت پراکندگی
scepter	قدرت یا اقتدارسلطنتی
circuit breaking capacity	قدرت قطع
accelerating power	قدرت شتاب
power	قدرت نیرو
absorption power	قدرت جذب
superpower	ابر قدرت
the finger of god	قدرت خدا
firepower	قدرت شلیک
detectability	قدرت اشکارسازی
fire power	قدرت اتش
fire power	قدرت تیراندازی
bond strength	قدرت پیوند
generator output	قدرت مولد
dynamism	قدرت تحرک
superpowers	ابر قدرت
great power	کشور با قدرت
absorbency	قدرت جذب
explosive energy	قدرت انفجار
social power	قدرت اجتماعی
explosive force	قدرت انفجار
source of power	منبع قدرت
strenght	قدرت شدت
fasces	قدرت مجازات
benumb	بی قدرت کردن
gripping power	قدرت مهارکنندگی
fluxing power	قدرت سیلان
authority symbol	نماد قدرت
high power transistor	ترانزیستور قدرت
high power transformer	ترانسفورماتور قدرت
heavens	قدرت پروردگار
heaven	قدرت پروردگار
enterprises	قدرت اقدام

can

cans

قدرت داشتن