English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
fog قسمت تیره عکس
fogs قسمت تیره عکس
Other Matches
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
section قسمت قسمت کردن برش دادن
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttles قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled حمل کردن قسمت به قسمت
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttled قسمت قسمت حرکت کردن
murine از تیره موش جانوری از تیره موش
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
army nurse corps قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
p.p.m قسمت در یک میلیون قسمت
throttling عبور قسمت به قسمت
throttle عبور قسمت به قسمت
parts per million قسمت در میلیون قسمت
throttled عبور قسمت به قسمت
throttles عبور قسمت به قسمت
shuttle بمباران قسمت به قسمت
shuttles راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled بمباران قسمت به قسمت
shuttles بمباران قسمت به قسمت
shuttle راهپیمائی قسمت به قسمت
to sell in lots قسمت قسمت فروختن
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
blacks تیره
muddier تیره
muddies تیره
muddiest تیره
muddy تیره
muddying تیره
turbid تیره
heavier تیره
heavies تیره
heaviest تیره
heavy تیره
dull تیره
duller تیره
muddied تیره
murk تیره
blackest تیره
nebulous تیره
cloudy تیره
fuzzy تیره
fuzziest تیره
fuzzier تیره
murky تیره
overcast تیره
black تیره
blacked تیره
funereal تیره
darkness تیره گی
blacker تیره
dulled تیره
ilk تیره
dullest تیره
dulling تیره
dulls تیره
obscures تیره
darkest تیره
darker تیره
dark <adj.> تیره
types تیره
typed تیره
type تیره
obscurest تیره
dash خط تیره
obscuring تیره
dashes خط تیره
hazier تیره
obscurer تیره
families تیره
family تیره
obscured تیره
hazy تیره
dashed خط تیره
haziest تیره
gloomy تیره
gloomiest تیره
gloomier تیره
faints تیره
faintest تیره
fainter تیره
fainted تیره
faint تیره
fuscous تیره
nubilous تیره
duskish تیره
owl light تیره گی
caliginous تیره
owl light تیره
demomination تیره
gens تیره
obscure تیره
sombrous تیره
nebulose تیره
enigmatical تیره
opaque تیره
indistinct تیره
strained تیره
subfuscous تیره
rosacex تیره گل سرخ
obscures تیره کردن
simple beam تیره ساده
subfamily تیره فرعی
obscurer تیره کردن
soft hyphen خط تیره شرطی
mustelidea تیره راسو
myrtaceae تیره مورد
ridge bone تیره پشت
mytaceous از تیره مورد
myelitis مغز تیره
overcloud تیره کردن
obscuring تیره کردن
myelon مغز تیره
myel مغز تیره
picidae تیره دارکوب
rachis تیره پشت
rannunculacea تیره الاله
obscuration تیره سازی
obscurest تیره کردن
sad coloured تیره رنگ
subgenus تیره فرعی
terne تیره رنگ
dulled تیره کردن
dark <adj.> رنگ تیره
dull تیره کردن
darkens تیره کردن
darkening تیره کردن
darken تیره کردن
yin yang تیره و روشن
duller تیره کردن
dullest تیره کردن
luridly تیره مستهجن
obscure تیره کردن
gen تیره یا سرده
mud تیره کردن
terneplate تیره رنگ
to go to the shades تیره کردن
urtica تیره گزنه
vertebral column تیره پشت
aubergines ارغوانی تیره
dulls تیره کردن
dulling تیره کردن
obscured تیره کردن
sloe ابی تیره
cloudily بطور تیره
shadings تیره کردن
shades تیره کردن
dark hued تیره رنگ
darkle تیره تاریک
darksome اندک ی تیره
dingily بطور تیره
dorsal tabes سل مغز تیره
shade تیره کردن
swarthy تیره روی
bemirch تیره کردن
spinal cord مغز تیره
sloes ابی تیره
haze تیره و تار
overcast تیره کردن
bedgown تیره کردن
inturbidate تیره کردن
lurid تیره مستهجن
generic وابسته به تیره
pith مغز تیره
dully بطور تیره
bedim تیره کردن
dingy تیره رنگ
gloomily بطور تیره
spinal cords مغز تیره
encloud تیره کردن
felidae تیره گربه
darkener تیره کننده
muridae تیره موش
soft hyphen خط تیره اختیاری
unlucky تیره بخت
tarnishing تیره کردن
tarnishes تیره کردن
tarnished تیره کردن
tarnish تیره کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com