English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 186 (4 milliseconds)
English Persian
He swore to having paid for the goods . قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
Other Matches
equation of exchange متوسط قیمت کالاها و خدمات نهائی و مقدار تولید کالاها وخدمات
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything. او [زن] گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او [زن] کلا همه چیز می خورد.
finished پرداخته
polished پرداخته
duty paid گمرک پرداخته
omittance is no quit tance بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
cancelled cheque چکی که وجه ان را بانک به اورنده چک پرداخته است
He had a nast fall. بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
goods کالاها
class of suplies طبقه کالاها
dunnage حفاظ کالاها
commodity agreements قرارداد کالاها
subsitute جانشینی کالاها
complete substitution جانشینی کالاها
materiel cognizance مدیریت کالاها
class of suplies گروه کالاها
goods and services کالاها و خدمات
shipping ارسال کالاها
packing ماده محافظ کالاها.
consolidate goods کالاها را ادغام کردن
prestowage plan طرح باربندی کالاها
shipment sponsor مسئول ارسال کالاها
supplied تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
supply تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
supplying تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
quality control کنترل کیفیت مواد و یا کالاها
shipment unit یکان مسئول ارسال کالاها
marshalling yard محوطه تفکیک و دسته بندی کالاها
materiel history خلاصه وضعیت قطعات ووسایل یا کالاها
The goods were shipped by air . کالاها از راه هوا ( هوائی ) حمل شد
daily movement summary خلاصه وضعیت حرکت کشتیهادر روز یا کالاها
shipping امور ارسال کالاها ناوگان عمومی یک کشور
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
port of embarkation بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
pos محلی در مغازه که قیمت کالاها پرداخت میشود
service marking علایم و مشخصات تجارتی که روی کالاها یا مهمات حک میشود
marshalling yard محل تفکیک و طبقه بندی کالاها در مقصد یا مبداء حمل
management coding سیستم کد بندی و علامت گذاری کالاها و ذخایر از نظرمدیریت توزیع
honey combing روش انبار کردن و تخلیه کالاها به طریقه لانه زنبوری و خوشهای
packing عمل قرار دادن کالاها در جعبه و بسته بندی آنها برای مغازه ها
staging base پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
free trade شیوهای که دران کالاها بدون محدودیتهای دولتی از کشوری به کشوردیگر انتقال داده میشود
punch-ups زد و خورد
prize fighting زد و خورد
passage of arms زد و خورد
engagements زد و خورد
punch-up زد و خورد
engagement زد و خورد
ate خورد
encounters زد و خورد
encountering زد و خورد
feedback پس خورد
encountered زد و خورد
encounter زد و خورد
feeds خورد
feed خورد
passage at arms زدو خورد
parallel feed خورد موازی
misfeed سوء خورد
melec زدو خورد
pin feed خورد سنجاقی
feedback باز خورد
drank نوشابه خورد
pulverizer خورد کننده
regulating slack خورد دادن
to sinister in خورد رفتن
to rub a thing in چیزیرا خورد
the timber warped تیرپیچ خورد
waterline خط بر خورد اب باکشتی
squish خورد کردن
drank خورد سرکشید
self absorbed در خورد فرورفته
in-fighting زد و خورد از فاصلهی کم
eating خورد و خوراک
face up feed خورد رو به بالا
face down feed خورد رو به پایین
he partook of fare ازخوراک ما خورد
he drank himself to death خورد که مرد
cross feed خورد متقابل
it ran into ten editions ده چاپ خورد
drank عرق خورد
feedback circuit مدار پس خورد
card feed خورد کارت
My head hit the wall. سرم خورد به دیوار
overwhelming خورد کننده پرقدرت
He is good for nothing. به هیچ دردنمی خورد
the ship struck a arock کشتی بسنگ خورد
the ship was snagged کشتی بچیزی خورد
eating disorder اختلال خورد و خوراک
overwhelmingly خورد کننده پرقدرت
It wI'll pass off without one single incident آب از آب تکان نخواهد خورد
It melts in the mouth. مثل آب مشروب می خورد
whang صدای بر خورد دو جسم
He fell on his face. با صورت خورد زمین
I don't believe that ... چشمم آب نمی خورد که ...
I don't expect that ... چشمم آب نمی خورد که ...
He sprained (twisted) his ankle. پایش پیچ خورد
I am in a good mood today. حالش بهم خورد
It is of no use to me. I have no use for it. بدرد من نمی خورد
diners کسی که شام می خورد
diner کسی که شام می خورد
he sprained his ankle قوزکش پیچ خورد
She had three bowls of soup. سه کاسه سوپ خورد
it is quite another story now ان دفتر را گاو خورد
warfare نزاع زدو خورد
THere is not even a ripple in the water . <proverb> آب از آب تکان نمى خورد .
The stone struch me on the face. سنگ خورد به صورتم
he wrenched his ankle قوزکش پیچ خورد
a dog in the manger <idiom> نه خود خورد نه کس دهد
At the beginning of the month (year). سرش ؟ بسنگ خورد
I wont budge an inch. من که از جایم تکان نخواهم خورد
She eats extraordinary quantities. او [زن] مقدار فوق العاده ای را می خورد.
pain in the neck آدم [چیز] اعصاب خورد کن
You're a pain in the neck! اعصاب آدم را خورد می کنی!
I heard a sound . صدائی به گوشم خورد( رسید )
He drank himself to death. آنقدر مشروب خورد تامرد
Appearances are deceptive. فریب ظاهر رانباید خورد
They became estranged . They fell out . میانه آنها بهم خورد
He is as cool as a cucumber. <idiom> آب تو دلش تکان نمی خورد.
Where does this street lead on to ? این خیابان یکجا می خورد ؟
He eats bread at the ruling market price. <proverb> نان را به نرخ روز مى خورد .
The ball hit the wall and bounced back. توپ خورد به دیوار وبرگشت
force-feeds به زور به خورد کسی دادن
he was given 0 lashes بیست ضربه شلاق خورد
it puckered up in sewing درضمن دوختن چین خورد
window panes باران با صدا به پنجره می خورد
they came to a rupture میانه انها بهم خورد
to blow out one's brains اعصاب کسی را خورد کردن
The bell goes at 9 . ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
force-feed به زور به خورد کسی دادن
abstemious ممسک در خورد ونوش و لذات
force-fed به زور به خورد کسی دادن
force-feeding به زور به خورد کسی دادن
S HTTP سیستمی که خط امنیتی بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده ایجاد تا به کاربران امکان پرداخت قیمت کالاها از طریق اینترنت بدهد
cumulative delivery diagram منحنی تحویل تراکمی نموداری که نحوه تحویل کالاها را نشان میدهد
open storage انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
circulation control کنترل جریان اب کنترل چرخش و یاگردش کالاها یا پول
secure encryption payment protocol سیستمی که یک اتصال امن بین جستجوگرکاربر ووب سایت فروشنده ایجاد میکند تا کاربران بتوانند قیمت کالاها را روی اینترنت بپردازند
cousins حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
engrain درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
we missed our mark تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
He tripped and fell . پایش گیر کرد وزمین خورد
The blow made my head swin. در اثر ضربه سرم گیج خورد
He is most suitable for brain work . خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
numbly بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
cousin حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
A few spelling errors caught my eye. چند غلط املایی به چشمم خورد
pabulum [هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
the door banged درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic. من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
she doesnt even cough without her husband s permission(consent) بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
income effect اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
This car wI'll do beautifully . این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
He swore off smoking cigarettes . قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
The way he eats his food disgusts [revolts] [repulses] me. به نحوه ای که او [مرد] غذا می خورد حال من را بهم می زند.
bounce shot گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
If you criticize him, it's like a red rag to a bull. اگر از او [مرد] انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
SEPP سیستم تامین کننده خط امن بین جستجوگری کاربر و وب سایت فروشنده که به کاربر امکان فروش کالاها از طریق اینترنت میدهد
income velocity of money سرعت گردش درامدی پول متوسط تعداد دفعاتی که یک واحد پول روی کالاها وخدمات در طول سال مصرف میشود
alley shot ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
half volley پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
He lost control of the car and swerved towards a tree. او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
to interlock levers اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
fish cake نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
secure transaction technology سیستم ساخت ماکروسافت برای ایجار اتصال ایمن بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده که به کاربر امکان پرداخت قیمت کالاها روی اینترنت میدهد
packaging ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
slap shot ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
mouse توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouses توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
collective goods کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
releasing officer افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
This stone wont lift. این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov. <proverb> چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
my words hurt his feelings سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
berber knot گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
perjurer کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
you shall rue it از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
that will not serve ourp این به کارمانخواهد خورد این مقصودمارا انجام نخواهدداد
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
oppressive خورد کننده ناراحت کننده
Memling motif طرح گل مملینگ [این طرح الهام گرفته شده از آثار هنرمند بلژیکی قرن پانزدهم میلادی، هانس مملینگ است که در فرش های آن ناحیه به چشم می خورد.]
Mother-daughter boteh design طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com