English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
central limit theorem قضیه حد مرکزی
Other Matches
subordinate coajunction حرف عطفی که قضیه تاریخ را به قضیه اصلی می پیوندد
compound complex دارای دو قضیه اصلی ویک قضیه فرعی
cpu time مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
headquarters شعبه مرکزی اداره مرکزی
paching central سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
central postal directory دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
theorems قضیه
theorem قضیه
cages قضیه
theses قضیه
thesis قضیه
clause قضیه
clauses قضیه
premiss قضیه
axiom قضیه
cases قضیه
axioms قضیه
case قضیه
cage قضیه
propositioned قضیه
propositions قضیه
propositioning قضیه
proposition قضیه
variation theorem قضیه تغییر
syllogism قضیه منطقی
pythagorean proposition قضیه عروس
h theorem of boltzmann قضیه H بولتزمن
bayes'theorem قضیه بیس
clauses جزء قضیه
bernoulli theorem قضیه برنولی
clause جزء قضیه
boltzmann h threrem قضیه H بولتزمن
binomial theorem قضیه دو جملهای
slutsky theorem قضیه اسلاتسکی
rearrangement theorem قضیه نوارایی
principal clause قضیه اصلی
asses bridge قضیه حماریه
euler's theorem قضیه اویلر
euler theorem قضیه اولر
matter امر قضیه
mattered امر قضیه
mattering امر قضیه
matters امر قضیه
duality theorem قضیه دوگانگی
test case قضیه در ازمایش
point of honour قضیه شرف
poniard asinorum قضیه حماریه
poniard asinorum قضیه خرفهم
orthogonality theorem قضیه تعامد
expansion theorem قضیه بسطی
test cases قضیه در ازمایش
virial theorem قضیه ویریال
obverse قضیه تالی
opposite عکس قضیه
opposites عکس قضیه
adjudicated case قضیه محکوم بها
hypothesis قضیه فرضی نهشته
hypotheses قضیه فرضی نهشته
Pythagorean theorem قضیه فیثاغورس [ریاضی]
clausius virial theorem قضیه ویریال کلازیوس
thesis رساله دکتری قضیه
jahn teller theorem قضیه یان- تلر
majorpremise کبرای قضیه منطقی
non restrictive clause قضیه غیر تحدیدی
balanced budget theorem قضیه بودجه متوازن
How did it turn out? [قضیه] چطور تمام شد؟
worst case scenario بدترین شکل قضیه
worst-case scenario بدترین شکل قضیه
In this matter در این بابت [قضیه]
f.clause قضیه که با in order thatاغازگرد د
addition theorem قضیه جمع پذیری
superaltern قضیه کلی مورداستدلال
res judicata قضیه محکوم بها
theses رساله دکتری قضیه
Pythagoras' theorem قضیه فیثاغورس [ریاضی]
I saw it for myself . I was an eye –witness خودم شاهد قضیه بودم
premise قضیه ثابت یا اثبات شده
premised قضیه ثابت یا اثبات شده
premisses قضیه ثابت یا اثبات شده
well-ordering theorem قضیه خوش ترتیبی [ریاضی]
issue مسئله قضیه تحویل جنس
issued مسئله قضیه تحویل جنس
issues مسئله قضیه تحویل جنس
i had no voice in that matter من دران قضیه رایی نداشتم
to have no say [in that matter] پاسخگو نبودن [در این قضیه]
autre fois acquit قضیه محکوم بها در امورجزاییfacsimile
prime number theorem قضیه اعداد اول [ریاضی]
axiom قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
axioms قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
It is quite a hypothetical case . این یک قضیه کاملا" فرضی است
adoption مربوط به قضیه پسر خواندگی عیسی
That's another story. این داستان [قضیه] دیگری است.
question موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
Now that you're here, it's a whole new ball game. حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
questioned موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
questions موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
prosyllogism قضیهای که نتیجه ان مبنای قضیه دیگر باشد
coordinate conjunction حرف عطفی که چند قضیه یالغت برابر را بهم می پیوندد
rogatory احاله رسیدگی به قضیه مطروحه به دادگاهی غیر از محکمه مطروح فیه
focal line خط مرکزی
cores مرکزی
focal مرکزی
centerline خط مرکزی
core مرکزی
central pumping station مرکزی
axial مرکزی
centre pocket مرکزی
cl خط مرکزی
centrical مرکزی
central مرکزی
central processor پردازشگر مرکزی
central load بار مرکزی
center base میدان مرکزی
centrum جسم مرکزی
central control desk میزفرمان مرکزی
central fissure شیار مرکزی
central canal مجرای مرکزی
boost coil کوئل مرکزی
central processor پردازنده مرکزی
central station نیروگاه مرکزی
central office دفتر مرکزی
central processing unit واحدپردازنده مرکزی
central position قرارگاه مرکزی
central position وضعیت مرکزی
center distance فاصله مرکزی
central sulcus شیار مرکزی
central head فشار مرکزی
centrifugal گریز از مرکزی
central government حکومت مرکزی
centripetal جانب مرکزی
axial pressure فشار مرکزی
central site سایت مرکزی
central gyrus شکنج مرکزی
centrically بطور مرکزی
central terminal پایانه مرکزی
central bank بانک مرکزی
center گروه مرکزی
centre game بازی مرکزی
central convolution شکنج مرکزی
centrosymmetric متقارن مرکزی
three centred curve منحنی سه مرکزی
central heating گرمایش مرکزی
central heating حرارت مرکزی
nuclei لب هسته مرکزی
nucleus لب هسته مرکزی
eccentricity برون مرکزی
eccentricities برون مرکزی
centralists مرکزی نگر
central focusing wheel چرخهزوم مرکزی
mainframes پردازنده مرکزی
mainframe پردازنده مرکزی
spherical angle زاویه مرکزی
state government دولت مرکزی
centralist مرکزی نگر
three center bonding پیوند سه مرکزی
holding company شرکت مرکزی
centralism مرکزی نگری
central کامپیوتر مرکزی
fovea centralis فرورفتگی مرکزی
subcentral زیر مرکزی
central city شهر مرکزی
directrix خط تیر مرکزی
head office اداره مرکزی
centralized plan پلان مرکزی
fore and aft center line خط مرکزی سراسری
head office دفتر مرکزی
concourse تالار مرکزی
central تلفن چی مرکزی
geocentric دوران زمین مرکزی
scandinavian defence دفاع متقابل مرکزی
vertical center line illusion خطای خط قائم مرکزی
the middlands استانهای مرکزی انگلستان
statolatry حمایت ازقدرت مرکزی
rimland حومه ناحیه مرکزی
Central African Republic جمهوری آفریقای مرکزی
centre pawns پیادههای مرکزی شطرنج
heliocentric system دستگاه خورشید مرکزی
multicenter binding پیوند چند مرکزی
centre counter defence دفاع متقابل مرکزی
one shot pump پمپ روغن مرکزی
measures of central tendency اندازههای گرایش مرکزی
German Central Bank بانک مرکزی آلمان
geocentric system دستگاه زمین مرکزی
precentral gyrus شکنج پیش مرکزی
central tendency measures اندازههای گرایش مرکزی
inner city بخش مرکزی شهر
inner cities بخش مرکزی شهر
GHQ مخفف ستاد مرکزی
unit central processing واحد پردازش مرکزی
central processing unit واحد پردازش مرکزی
golds دایره مرکزی هدف
center وسط ونقطه مرکزی
axis of the bore محور مرکزی لوله
downtown قسمت مرکزی شهر
cores هسته مرکزی مفتول
centred وسط ونقطه مرکزی
nave تالار مرکزی صحن
post office اداره مرکزی پست
centre وسط ونقطه مرکزی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com