Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (9 milliseconds)
English
Persian
auxiliary forces
قوای کمکی
Other Matches
auxiliary storage
حافظه کمکی ذخیره سازی کمکی
auxiliary operation
عملیات کمکی عملکرد کمکی
auxiliary machinery
دستگاههای کمکی ماشینهای فرعی ماشینهای کمکی
irregular force
قوای چریکی
landing forces
قوای اب خاکی
land forces
قوای بری
the three powers
قوای ثلاثه
host troop
قوای عمده
masses
تمرکز قوای جنگی
mass
تمرکز قوای جنگی
massing
تمرکز قوای جنگی
the active powers of the mind
قوای عامله متحر
militia
قوای شبه نظامی
magnetic lines of force
خطوط قوای مغناطیسی
militias
قوای شبه نظامی
magnetic line of force
خطوط قوای مغناطیسی
air parity
توازن قوای هوایی
irregular force
قوای غیر نظامی
parity
توازن قوای نظامی
faculty psychology
روانشناسی قوای ذهنی
elemental worship
پرستش قوای طبیعی
impuissance
ضعف قوای جنسی سستی
militarism
بسط وگسترش قوای نظامی
strength group
گروه عمده قوای دریایی درعملیات اب خاکی
main body
عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
demarkation
تحدید حدودکردن تعیین مرز قوای متخاصم
absolutist
کسیکه معتقدبه قوای نامحدود الهی است
short round
گلولهای که اشتباها روی قوای خودی فرود می اید
garrison forces
قوای پادگانی کلیه یکانهای مستقردر یک پایگاه یا منطقه یاتاسیسات
parlementaire
نماینده یا ایلچی قوای شورشی ایلچی رسمی دشمن
auxiliaries
کمکی
ancillary
کمکی
subsidiaries
کمکی
secondary
کمکی
auxiliary
کمکی
subsidiary
کمکی
supplementary
کمکی
auxiliary equipment
وسایل کمکی
auxiliary storage
انباره کمکی
auxiliary storage
انبار کمکی
auxiliary rotor
رتور کمکی
interpoles
قطبهای کمکی
auxiliary operation
عمل کمکی
auxiliary operatich
عمل کمکی
auxiliary electrode
الکترود کمکی
auxiliary equipment
تجهیزات کمکی
auxiliary memory
حافظه کمکی
auxiliary memory
حافظ کمکی
auxiliary landing field
فرودگاه کمکی
auxiliary equipment
وسائل کمکی
coprocessor
پردازنده کمکی
by pass valve
شیر کمکی
boostes transformer
ترانسفورماتور کمکی
boostes pump
پمپ کمکی
communicating pole
قطب کمکی
user interface
میانجی کمکی
commutating pole
قطب کمکی
intermediate grid
شبکه کمکی
interpole
قطب کمکی
back up frequency
فرکانس کمکی
auxiliary view
نمای کمکی
booster pump
پمپ کمکی
auxiliary target
نقطه کمکی
auxiliary target
هدف کمکی
auxiliary ego
خود کمکی
relieving arch
طاق کمکی
slack variable
متغیر کمکی
auxiliary
امدادی کمکی
accessory
لوازم کمکی
accommodator
کارگر کمکی
sabot
خرج کمکی
auxiliaries
امدادی کمکی
reserve accumulator
انباره کمکی
remedial measure
اندازه کمکی
operating supplies
مواد کمکی
relieving tackle
تاکل کمکی
prony motor
موتور کمکی
split pole motor
موتور کمکی
artificial aids
وسایل کمکی
auxiliary charger
شارژکننده کمکی
auxiliary base line
باز کمکی
auxiliary forces
نیروی کمکی
booster magneto
دینام کمکی
utilitu program
برنامه کمکی
dummy antenna
انتن کمکی
artificial antenna
انتن کمکی
innocent passage
مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
igniter pad
کیسه خرج کمکی
dozzle
مخزن کمکی تغذیه
sabot
خرج موشکی کمکی
table utility
برنامه کمکی جدولی
downloading utility
برنامه کمکی استقرار
navigational grid
شبکه کمکی ناوبری
pitman
عضو گروه کمکی
I can't help it.
<idiom>
من نمیتونم کمکی کنم.
kedge anchor
لنگر کمکی ناو
layshaft
محور دندانه کمکی
lee helm
سکان کمکی ناو
mace utilities
برنامه کمکی میس
visual aids
ابزارهای کمکی دیداری
interpole motor
موتور با قطب کمکی
norton utilities
برنامههای کمکی نورتن
back end processor
پردازنده کمکی تک منظوره
will
فعل کمکی "خواهم "
willed
فعل کمکی "خواهم "
undelete utility
برنامه کمکی احیاء
wills
فعل کمکی "خواهم "
accessory cells
یاخته های کمکی
backup utility
برنامه کمکی پشتیبان
afforce
نیروی کمکی فرستادن به
astrocyteo
نوعی یاخته کمکی
auxiliary power unit
واحد قدرت کمکی
auxiliary flight surfaces
سطوح پرواز کمکی
auxiliary control surfaces
سطوح فرامین کمکی
aiding
کمک وسایل کمکی
aided
کمک وسایل کمکی
aid
کمک وسایل کمکی
guiding
عضلات کمکی مجاور
commutating pole converter
تبدیل گر قطب کمکی
I'm glad I could help.
خوشحالم که تونستم کمکی بکنم.
build up
نیروی کمکی تقویت نیروها
build-up
نیروی کمکی تقویت نیروها
outline utility
برنامه یا ویژگی کمکی اختصاری
build-ups
نیروی کمکی تقویت نیروها
I'm really not responsible for it.
<idiom>
من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
boot
پوشش کمکی روی سم اسب
audiovisual aids
ابزارهای کمکی دیداری-شنیداری
ingot feeder head
مخزن کمکی تغذیه شمش
frapping lines
طناب تعادل کمکی ناو
file conversion utility
برنامه کمکی تبدیل فایل
file transfer utility
برنامه کمکی انتقال فایل
communicating pole winding
سیم پیچی قطب کمکی
document comparison utility
برنامه کمکی مقایسه مدارک
bowsight
وسیله کمکی هدفگیری وصل به کمان
screen saver utility
برنامه کمکی محافظ صفحه نمایش
file compression utility
برنامه کمکی فشرده کردن فایل
banderillero
عضو تیم کمکی گاوبازماموراستفاده از نیزه
My hands are tied.
<idiom>
نمی توانم
[کاری]
کمکی بکنم.
commenting
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
helped
کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
baby siphon
سیفون کمکی که در هوابند ابی بکار میرود
help
کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
help
کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
commented
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
helps
کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
helps
کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
pickup man
اسب سوار کمکی به گاوسواربرای پیاده شدن او
comment
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
air traffic control radar system
راداری کمکی در سیستم کنترلی ترافیک هوایی
helped
کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
drum sorting
مرتب کردن با حافظه کمکی استوانهای مغناطیسی
levee en masse
عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
common
تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
commoners
تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
context sensitive help key
کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
blitzes
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
commonest
تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
blitzed
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitzing
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
heading select feature
عرشه کمکی برای انتخاب سمت حرکت هواپیما
blitz
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
augmentation
افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
clandestine assembly area
منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
compound helicopter
هلی کوپتری که مجهز به سیستم جلو برنده کمکی است
stick bridge
پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
pit board
تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives.
تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
transaction trailing
ایجاد یک فایل کمکی برای پی گیری به روز دراوردن تمام فایلها
blue key
نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
find
برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
admixtures
موادی بجز سیمان شن ماسه و اب که گاهی به عنوان ماده کمکی به بتن اضافه میکنند
finds
برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
escape character
ترتیب ارسال کد که به گیرنده اعلام میکند که حروف مقابل کمکی برای اعمال کنترلی هستند
f key
برنامه کمکی مکینتاش که توسط فشار دادن کلیدهای Command و Shift باکلیدهای عددی از صفر تا 9اجرا میشود
magnetic induction
چگالی شار مغناطیسی اندوکسیون مغناطیسی چگالی میدان مغناطیسی چگالی خطوط قوای مغناطیسی
font da/mover
یک برنامه کمکی است که توسط شرکت اپل تهیه گردیده است و در محیط مکینتاش بکار می رود
paradrag drop
سقوط ازاد از ارتفاع کم سقوط با چتر کمکی
aux
در DOS اختصار پورت یادرگاه کمکی است که پورت ارتباطات را در DOS به عنوان پیش فرض استفاده میکند
ignition anode
اند کمکی اند احتراق
access road
راه دستیابی راه کمکی
housekeeping
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
version
نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
versions
نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
landing aids
وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
cad
محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
cads
محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com