Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
superfecundation
لقاح دویاچند تخم در یک تخم ریزی
Other Matches
cross fertilization
لقاح دو سلول جنسی متفاوت لقاح متقابل
homonymous
دارای دویاچند معنی مختلف
synalepha
ادغام دویاچند حرف صدا دار
locks
محل پرچ یااتصال دویاچند ورق فلزی قفل کردن
lock
محل پرچ یااتصال دویاچند ورق فلزی قفل کردن
linear programming
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
zygosis
لقاح
fecundation
لقاح
conceptions
لقاح
fertilization
لقاح
conception
لقاح
autoeroticism
لقاح با خود
autoerotism
لقاح با خود
reg
گرده لقاح
crossfertilize
لقاح متقابل کردن
autoerotic
مربوط به لقاح با خود
self
وضع لقاح کردن
self fertility
لقاح خود بخود
oosperm
تخم لقاح شده
anemophilous
لقاح شونده در اثرباد
interfertile
قابل لقاح در داخل خود
parthenocarpy
میوه اوری بدون لقاح
moulting
پر ریزی موی ریزی
cross polinize
بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
gametogenesis
ایجاد سلول جنسی قابل لقاح
conception
لقاح تخم وشروع رشد جنین
conceptions
لقاح تخم وشروع رشد جنین
cross fertile
اصلاح نژاد از راه لقاح متقابل
interfruitful
قابل گرده افشانی یا لقاح با یکدیگر
crossfertilize
پیوستن دونوع متفاوت از طریق لقاح
cross pollinate
بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
autogamy
لقاح وباروری بوسیله گرده خودگل
zygosity
کیفیت تخم لقاح شده پیوند جنسی
autogamous
مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
planning factor
معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
planning directive
دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
planning comission
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
apomixis
تکثیر بوسیلهء بافتهای تناسلی ولی بدون لقاح
gametophore
سلول تغییر یافته و منشعب جنسی قابل لقاح
parthenogenesis
ایجاد مولود بوسیله جنس مونث بدون عمل لقاح
apomict
کسی یا چیزی که بوسیلهء تکثیر بدون لقاح بوجود امده باشد
apogamy
رشد و نمو گیاه هاگدار بدون عمل لقاح ازسلول جنسی
simplex method
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
pronucleus
هسته سلول قابل لقاح پس ازتکمیل دوره بلوغ وورودنطفه به درون تخم جانور
planning guidance
راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
fertilising
حاصلخیز کردن لقاح کردن
fertilises
حاصلخیز کردن لقاح کردن
fertilised
حاصلخیز کردن لقاح کردن
fertilized
حاصلخیز کردن لقاح کردن
fertilizes
حاصلخیز کردن لقاح کردن
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
impregnating
لقاح کردن اشباع کردن
impregnates
لقاح کردن اشباع کردن
impregnate
لقاح کردن اشباع کردن
fertilize
حاصلخیز کردن لقاح کردن
gravelling
شن ریزی
molt
پر ریزی
shrouding
شن ریزی
deplumation
پر ریزی
inpouring
تو ریزی
foundation
پی ریزی
tininess
ریزی
libations
ساغر ریزی
egestion
بیرون ریزی
schematization
طرح ریزی
schematization
برنامه ریزی
filling
خاک ریزی
fillings
خاک ریزی
casting
چدن ریزی
foundry
چدن ریزی
gravelling
سنگ ریزی
libation
ساغر ریزی
circumfusion
دور ریزی
cast iron
چدن ریزی
foundation
پی ریزی اساس
foundation soil
پی ریزی ساختمان
chumming
طعمه ریزی
effusions
برون ریزی
fineness modulus
مدول ریزی
effusion
برون ریزی
fineness
ریزی دانه ها
foundries
چدن ریزی
modelling
طرح ریزی
suffusion
زیر ریزی
planning
طرح ریزی
planning
<adj.>
برنامه ریزی
budgeting
بودجه ریزی
bloodbaths
خون ریزی
bloodbath
خون ریزی
projecting
طرح ریزی
purge
برون ریزی
designment
طراح ریزی
sweat
عرق ریزی
sweating
عرق ریزی
sweats
عرق ریزی
purges
برون ریزی
perspiration
عرق ریزی
purged
برون ریزی
evacuation
برون ریزی
retropulsion
درون ریزی
placing concrete
بتن ریزی
management
برنامه ریزی
projections
طرح ریزی
projection
طرح ریزی
managements
برنامه ریزی
discharges
برون ریزی
discharge
برون ریزی
earthwork
خاک ریزی
acting out
برون ریزی
actification
سرکه ریزی
landslips
فرو ریزی
landslip
فرو ریزی
scheming
طرح ریزی
programming
برنامه ریزی
rip rap
سنگ ریزی
green sand molding
قالب ریزی تر
grouting
دوغاب ریزی
outflows
بیرون ریزی
bellfounding
زنگ ریزی
concrete work
بتن ریزی
outflow
بیرون ریزی
iron foundry
اهن ریزی
modeller
طرح ریزی
minuteness
ریزی ناچیزی
consolidated planning
برنامه ریزی تلفیقی
career planning
طرح ریزی مشاغل
central planning
برنامه ریزی مرکزی
contract scheduling
برنامه ریزی قرارداد
agricultural planning
برنامه ریزی کشاورزی
centeralized planning
برنامه ریزی متمرکز
corporate planning
برنامه ریزی شرکت
adhoc planning
برنامه ریزی روزمره
bottom pouring plate
صفحه سری ریزی
bloodguiltiness
خون ریزی ناحق
work out
<idiom>
برنامه ریزی کردن
centralized planning
برنامه ریزی متمرکز
comprehensive planning
برنامه ریزی جامع
personnel development
برنامه ریزی استخدامی
square away
<idiom>
برنامه ریزی کردن
To lay the foundation.
پی نهادن ( پی ریزی کردن )
population planning
برنامه ریزی جمعیت
quadratic programming
برنامه ریزی غیرخطی
mold
قالب ریزی کردن
macroplanning
برنامه ریزی کلان
linear programming
برنامه ریزی خطی
quantitative programming
برنامه ریزی کمی
regional planning
برنامه ریزی منطقهای
preplanned
طرح ریزی شده
imperative planning
برنامه ریزی اجباری
rip par in dam slope
سنگ ریزی در شیب سد
gun metal
فلز توپ ریزی
gun bronz
برنز توپ ریزی
national planning
برنامه ریزی ملی
optimal planning
برنامه ریزی بهینه
optimal planning
برنامه ریزی مطلوب
planning system
نظام برنامه ریزی
planning principles
اصول برنامه ریزی
planning model
الگوی برنامه ریزی
planning horizon
مدت برنامه ریزی
planning horizon
افق برنامه ریزی
production planning
برنامه ریزی تولید
product planning
برنامه ریزی محصولات
planning cycle
دوره برنامه ریزی
programming methods
روشهای برنامه ریزی
projectable
قابل طرح ریزی
overall planning
برنامه ریزی کلی
goal programming
برنامه ریزی ارمانی
road embankment
خاک ریزی جاده
dietetics
برنامه ریزی غذایی
development planning
برنامه ریزی توسعه
seedbed
جای تخم ریزی
social planning
برنامه ریزی اجتماعی
state planning
برنامه ریزی دولتی
stokehold
محل سوخت ریزی
curriculum development
برنامه ریزی درسی
swage
قالب ریزی کردن
system planning
طرح ریزی سیستم
to fill up an excavation
خاک ریزی کردن
transfer molding
قالب ریزی انتقالی
discharge of affect
برون ریزی هیجانی
dynamic programming
برنامه ریزی پویا
economic planning
برنامه ریزی اقتصادی
rural planning
برنامه ریزی روستائی
fire planning
طرح ریزی اتش
fineness of lime
نرمی و ریزی اهک
fineness modulus
مدول نرمی و ریزی
fineness modulus
مدول ریزی و نرمی
financial planning
برنامه ریزی مالی
salamander
مجرای شمش ریزی
ex ante
برنامه ریزی شده
embank
خاک ریزی کردن
sectoral planning
برنامه ریزی بخشی
educational planning
برنامه ریزی اموزشی
type metal
فلز حروف ریزی
found
قالب ریزی کردن
construct
طرح ریزی کردن
designs
طرح ریزی کردن
ballast
شن ریزی مصالح شکسته
sowed
مجرای شمش ریزی
programmed
برنامه ریزی شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com