Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
doge
لقب رئیس جمهوردرجمهوریهای باستانی venice aoneg
Other Matches
classicists
دانشمند ادبیات باستانی وپیروسبکهای باستانی
classics
ادبیات باستانی یونان و روم باستانی
classic
ادبیات باستانی یونان و روم باستانی
classicist
دانشمند ادبیات باستانی وپیروسبکهای باستانی
lord high stew of england
رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
paymaster general
رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
letter of recall
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
emcees
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officer
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcee
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officers
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
republics
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
age old
باستانی
antiquarian
باستانی
antique
باستانی
relics
باستانی
ancient
باستانی
age-old
باستانی
traditionary
باستانی
relic
باستانی
antiquary
باستانی
gray
باستانی
antiquaries
باستانی
classically
باستانی
oldest
باستانی
older
باستانی
old
باستانی
antiques
باستانی
archaic
<adj.>
باستانی
classicism
سبک باستانی
ancient relics
اثار باستانی
aramaean
زبان باستانی
northman
اسکاندیناوی باستانی
primers
باستانی ابتدایی
norseman
اسکاندیناوی باستانی
primer
باستانی ابتدایی
in ancient times
در روزگار باستانی
diplomatics
شناسایی خطوط باستانی
avestan
زبان باستانی ایران
classicize
درزمره ادبیات باستانی
classical
وابسته به ادبیات باستانی
ethiopic
زبان باستانی حبشه
primeval
بسیار کهن باستانی
paleograph
نسخه خطی باستانی
classical
پیرو سبکهای باستانی
Antiquity
جهان باستانی
[تاریخ]
in ancient times
در اوقات جهان باستانی
Monumental design
طرح آثار باستانی
paleographic
وابسته بخطوط باستانی
the Classical World
[the Ancient World]
جهان باستانی
[تاریخ]
traditional
مبنی بر حدیث یا خبر باستانی
pelta
سپر یونانیان ورومیان باستانی
classicalism
پیروی سبکهاوانشاهاوادبیات وصنایع باستانی
agonistical
وابسته به مسابقههای باستانی یونان
veda
کتاب مقدس باستانی هند
agonistic
وابسته به مسابقات باستانی یونان
classicality
مطابقت با ادبیات وصنایع باستانی
gaul
اهل کشور باستانی گل فرانسوی
traditionalism
سنت پرستی اعتقاد برسوم باستانی
dorian
وابسته به DORISیکی ازشهرهای باستانی یونانnightjar
classicize
ازسبک ادبی باستانی پیروی کردن
reliquaries
فرف مخصص نگهداری اثار مقدس یا باستانی
reliquary
فرف مخصص نگهداری اثار مقدس یا باستانی
dithyramb
سرود درهم برهم ووحشیانه یونانیان باستانی
corinthian
اهل قرنت یکی ازشهرهای باستانی یونان
persepolis
شهر باستانی که بعداشهر استخر بجای ان ساخته شد
mithra
نام دارگونه روشنایی یا خورشید در میان ایرانیان باستانی
phygian
فریژی وابسته به یکی ازکشورهای باستانی اسیای صغیر
recredential
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
humanist
دانشجوی رشته انسانیت یا ادبیات و اثار باستانی یونان و روم
catastasis
بخش سوم داستانهای باستانی که اوج مطلب دران بود
delphine classics
چاپ ادبیات باستانی لاتین که برای پسر مهتر لوئی چهاردهم درست شد
Are there any antiquities here?
آیا اینجا آثار باستانی
[اشیا عتیقه و جاهای قدیمی]
وجود دارد؟
Greek Revival
[سبک احیای معماری یونانی که دقیقا کپی از نقش و نگارهای باستانی بود.]
Ouroboros
نمادی باستانی که در بسیاری از فرهنگها موجود میباشد و بصورت اژدها یا ماریست که دم خود را می جود.
administer
رئیس
administered
رئیس
administering
رئیس
leader
رئیس
leaders
رئیس
warden
رئیس
wardens
رئیس
superior
رئیس
superiors
رئیس
warden
رئیس
administers
رئیس
headsman
رئیس
chairman
رئیس
chiefs
رئیس
chief
رئیس
chairmen
رئیس
provosts
رئیس
provost
رئیس
head master
رئیس
higher up
رئیس
mugwump
رئیس
sheik
رئیس
syndic
رئیس
head
رئیس
ruler
رئیس سر
headman
رئیس
headmen
رئیس
president
رئیس
rulers
رئیس سر
director general
رئیس کل
Deans
رئیس
Dean
رئیس
administrator
رئیس
directors general
رئیس کل
director generals
رئیس کل
presidents
رئیس
masters
رئیس
sheikh
رئیس
headers
رئیس
header
رئیس
commandant
رئیس
directors
رئیس
director
رئیس
sheiks
رئیس
administrators
رئیس
superintendent
رئیس
mastered
رئیس
sheikhs
رئیس
master
رئیس
commandants
رئیس
superintendents
رئیس
Ancient Greece
یونان باستانی
[یونان جهان باستان]
office manager
رئیس اداره
arch
موذی رئیس
mint master
رئیس ضرابخانه
phylarch
رئیس قبیله
office manager
رئیس دفتر
podesta
رئیس شهربانی
prefects
رئیس فرمانده
prefect
رئیس فرمانده
post general
رئیس کل پست
mess president
رئیس باشگاه
lord chancellor
رئیس کل داوران
harbor master
رئیس بندر
gun captain
رئیس توپ
dominie
رئیس اموزشگاه
sheikh
رئیس قبیله
sheikh
رئیس خانواده
sheikhs
رئیس قبیله
communication chief
رئیس ارتباطات
sheikhs
رئیس خانواده
sheiks
رئیس قبیله
sheiks
رئیس خانواده
chief of state
رئیس دولت
head mistress
خانم رئیس
head of business firm
رئیس تجارتخانه
head of the state
رئیس دولت
arch-
موذی رئیس
anchor men
رئیس گروه
leadden limbs
رئیس اسپ
lady principal
خانم رئیس
kapell meister
رئیس ارکستر
jurat
رئیس شهرداری
hierarch
رئیس روحانی
heresiarch
رئیس رافضیون
chief of police
رئیس شهربانی
heguman
رئیس دیر
arches
موذی رئیس
chief of protocol
رئیس تشریفات
surgeons
رئیس بهداری
Chief of Staff
رئیس ستاد
Chief of protocol. Master of ceremonies.
رئیس تشریفات
He is in bad with the boss.
با رئیس اش بد است
shop stewards
رئیس گروه
shop steward
رئیس گروه
First Lady
زن رئیس جمهور
First Ladies
زن رئیس جمهور
chairpersons
رئیس جلسه
chairperson
رئیس جلسه
anchormen
رئیس گروه
surgeon
رئیس بهداری
ringmasters
رئیس گود
vice president
معاون
[رئیس]
emcee
رئیس تشریفات
emcees
رئیس تشریفات
master of ceremonies
رئیس تشریفات
masters of ceremonies
رئیس تشریفات
prior
رئیس صومعه
ringmaster
رئیس سیرک
ringmaster
رئیس گود
ringmasters
رئیس سیرک
gun captain
رئیس قبضه
anchor man
رئیس گروه
wharfmaster
رئیس اسکله
social secretary
رئیس دفتر
site manager
رئیس کارگاه
shipmaster
رئیس کشتی
sheik
رئیس خانواده
sheik
رئیس قبیله
section chief
رئیس قبضه
sagamore
رئیس ایل
sachem
رئیس ایل
ring master
رئیس سیرک
presidentess
زن رئیس جمهور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com