English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
English Persian
accelerant ماده تسریع کننده
accelerating agent ماده تسریع کننده
Other Matches
acceletor تسریع کننده
accelerunt تسریع کننده
accelerators تسریع کننده
accelerative تسریع کننده
accelerator تسریع کننده
expeditor تسریع کننده
precipitator تعجیل یا تسریع کننده
antiset ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
thromboplastic تسریع کننده انعقاد خون
female connector دوشاخه ماده متصل کننده ماده
coolant ماده سرماساز ماده خنک کننده
coolants ماده سرماساز ماده خنک کننده
accelerators ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن رادر مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصدیکی از معمولترین این مواداست
accelerator ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن را در مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصد یکی از معمولترین این مواد است
fuel cooled oil cooler خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
plasticizer ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
fillers ماده پر کننده
filler ماده پر کننده
wetting agent ماده خیس کننده
exclusion clause ماده مستثنی کننده
emulsifier ماده امولسیون کننده
mordant ماده ثابت کننده
diluting media ماده رقیق کننده
moderate ماده معتدل کننده
moderated ماده معتدل کننده
moderates ماده معتدل کننده
disinfector ماده ضدعفونی کننده
moderating ماده معتدل کننده
illuminant ماده روشن کننده
sorbent ماده جذب کننده
emulsifiers ماده امولسیون کننده
insulated layer ماده ایزوله کننده
insulating material ماده ایزوله کننده
diluent ماده رقیق کننده
clarificant ماده تصفیه کننده
coolant ماده سرد کننده
coolants ماده خنک کننده
coolants ماده سرد کننده
coolant ماده خنک کننده
acidulating agent ماده اسیدی کننده
acidifier ماده اسیدی کننده
novocain ماده بی حس کننده موضعی پروکائین
naphthenate drier ماده خشک کننده نفت
fumigant ماده ضد عفونی کننده تدخینی
cleansers وسیله یا ماده تمیز کننده
insulant ماده مقاومت کننده مقاوم
siccative ماده خشک کننده رنگ
cleanser وسیله یا ماده تمیز کننده
abstergent شستشو دهنده ماده پاک کننده
cladding ماده محافظت کننده اطراف یک هسته هادی
remanence چگالی شار باقیمانده در یک ماده بعد از از بین رفتن نیروی مغناطیس کننده
benzocaine ماده متبلورسفیدی بفرمول 2NO11H9C که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود
tracer فشنگ رسام ماده رسام رسم کننده
deodorant برطرف کننده بوی بد ماده دافع بوی بد
deodorants برطرف کننده بوی بد ماده دافع بوی بد
tracers فشنگ رسام ماده رسام رسم کننده
anti blush tinner ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
thermite ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
photoresist ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
materialism فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
dope معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
gunk ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
dopes معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
acceleration تسریع
expediting تسریع
expeditions تسریع
expedition تسریع
speed up تسریع
speedup تسریع
precipitate تسریع کردن
precipitates تسریع کردن
precipitating تسریع کردن
hastened تسریع ردن
hastens تسریع ردن
hastening تسریع ردن
hasten تسریع ردن
speeding تسریع کردن
speeds تسریع کردن
precipitated تسریع کردن
hotfoot تسریع کردن
accelerating تسریع کردن
expedited تسریع کردن
expedites تسریع کردن در
expedites تسریع کردن
speed تسریع کردن
accelerate تسریع کردن
accelerated تسریع کردن
expedite تسریع کردن
expedite تسریع کردن در
accelerates تسریع کردن
expedited تسریع کردن در
precipitation تسریع بارش
stepped up تسریع شده
advances تسریع کردن
advancing تسریع کردن
stepped-up تسریع شده
accelerator board تخته تسریع
advance تسریع کردن
acid precipitation تسریع بارش اسیدی
quickens تسریع شدن تخمیرکردن
quickened تسریع شدن تخمیرکردن
quicken تسریع شدن تخمیرکردن
agio تفاوت هزینه تسریع
fuelling ماده انرژی زا ماده کارساز
fuels ماده انرژی زا ماده کارساز
fuel ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelled ماده انرژی زا ماده کارساز
pigment ماده رنگی ماده ملونه
fueled ماده انرژی زا ماده کارساز
pigments ماده رنگی ماده ملونه
urging تسریع شدن ابرام کردن
urge تسریع شدن ابرام کردن
urged تسریع شدن ابرام کردن
urges تسریع شدن ابرام کردن
vernalize میوه اوری را تسریع کردن
accelerator board برد تسریع تخته شتابنده
closed cycle reactor system در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
thiaminase انزیمی که از بین بردن تیامین را تسریع میکند
Be slow to promise and quick to perform. <proverb> در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
drier ترکیباتی از فلزات که برای تسریع در خشک شدن رنگهابکار میرود
procedendo حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
gynandromorph جانور نر و ماده هم نر و هم ماده
anti- ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
oogamete سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
catalyze دارای اثرمجاورتی کردن تسریع کردن
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
prosecutors پیگرد کننده تعقیب کننده
designative اشاره کننده تعیین کننده
hanger اویزان کننده معلق کننده
vibrators ارتعاش کننده نوسان کننده
diverting سرگرم کننده منحرف کننده
lifter مرتفع کننده برطرف کننده
suberter سرنگون کننده تضعیف کننده
discriminant تفکیک کننده جدا کننده
intermediaries وساطت کننده مداخله کننده
coordinator هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
contractive جمع کننده چوروک کننده
the producer and the consumer تولید کننده و مصرف کننده
desolator ویران کننده متروک کننده
thwarter خنثی کننده مسدود کننده
corruptor فاسد کننده منحرف کننده
whetstone تیز کننده تند کننده
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
modifiers اصلاح کننده تعدیل کننده
venerator تکریم کننده ستایش کننده
modifier اصلاح کننده تعدیل کننده
trimmer دستکاری کننده صاف کننده
vibrator ارتعاش کننده نوسان کننده
modulator demodulator تلفیق کننده- تفکیک کننده
hangers اویزان کننده معلق کننده
prosecutor پیگرد کننده تعقیب کننده
acknowledger تصدیق کننده قبول کننده
divider جدا کننده تقسیم کننده
desolater ویران کننده متروک کننده
accaimer هلهله کننده تحسین کننده
striking force نیروی تک کننده یا کمین کننده
oppressive خورد کننده ناراحت کننده
supplicant درخواست کننده تضرع کننده
toaster سرخ کننده برشته کننده
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
supplicants درخواست کننده تضرع کننده
thickeners غلیظ کننده پرپشت کننده
sniffy افهار تنفر کننده فن فن کننده
provisioner تدارک کننده تهیه کننده
gesticulant اشاره کننده وحرکت کننده
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
favourer یاری کننده مساعدت کننده
transmitter منتقل کننده مخابره کننده
presentor ارائه کننده معرفی کننده
toasters سرخ کننده برشته کننده
intermediary وساطت کننده مداخله کننده
presenters ارائه کننده معرفی کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com