English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
above مافوق واقع دربالا
Other Matches
head دربالا واقع شدن
super : پیشوندی است بمعنی مربوط ببالا- واقع درنوک چیزی- بالایی- فوق- برتر- مافوق-ارجح-بیشتر و ابر
atop دربالا
that was said above که دربالا گفته شد
over- درسرتاسر دربالا
over درسرتاسر دربالا
the above was a summary آنچه دربالا گفته شد
peg دربالا پهن ودرپایین نازک
pegs دربالا پهن ودرپایین نازک
intercostal واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
supersonic هواپیمای مافوق سرعت صوت با سرعت مافوق سرعت صوت
superiors مافوق
upmost مافوق
trans- مافوق
trancscendent مافوق
transcendent مافوق
superordinate مافوق
superior مافوق
superordinates مافوق
supersensory مافوق احساس
mandates دستور مافوق
mandated دستور مافوق
mandate دستور مافوق
mandating دستور مافوق
superiors مافوق بالارتبه
superior مافوق بالارتبه
ultrasonics مافوق صوت
overlords سرور مافوق
overlord سرور مافوق
past بعد از مافوق
supranational مافوق ملیت
superhuman مافوق انسانی
preternatural مافوق طبیعی
dominant مقتدر مافوق
hypertext مافوق متن
superior order امر مافوق
superior order دستور مافوق
hypersonic مافوق فراصوت
superconducter مافوق هادی
hyperphyscal مافوق طبیعت
hereinabove مافوق این
hypermedia مافوق رسانه
supersonic مافوق صوت
ultra خیلی متعصب مافوق
suoersonic compressor کمپرسور مافوق صوت
supersonic turbine توربین مافوق صوت
supranational مافوق محدودیتهای ملی
beyond one's expectation مافوق انتظار کسی
supramundane مافوق این جهان
hypersonic سرعت مافوق صوت
superconducting computers کامپیوترهای مافوق هادی
supersonic سرعت مافوق صوت
supersonic علم مافوق صوت
supersonic nozzle نازل مافوق صوت
superman موجود مافوق انسان
supermen موجود مافوق انسان
supersonic propeller ملخ مافوق صوت
metagnostic مافوق علم بشر
to lie east and west واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
supersonic tunnel تونل باد مافوق صوت
hyperphysical خارق العاده مافوق قوه بدنی ومادی
sonic booms صدای برخورد هوا با جلوهواپیمای دارای سرعت مافوق صوت
it is past cure از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
sonic boom صدای برخورد هوا با جلوهواپیمای دارای سرعت مافوق صوت
conical flow تئوری جریانهای مافوق صوت روی صفحات مسطح گوشه دار
rarefaction جریان مافوق صوت درمجرای همگرا که در ان فشارکاهش یافته و سرعت شدیداافزایش یابد
bow wave موج ضربهای در سرعتهای مافوق صوت که جلوتر از لبه حمله جسمی که فاقد لبههای تیز میباشد بوجود می اید
moustaches سطوح ایرودینامیکی که درقسمت جلوی هواپیمای مافوق صوت با بال دلتا شکل و با زاویه حمله زیاد نصب میگردند
ultra :پیشوندیست بمعنی " ماورا" وماورا فضا" و ماورا حدودوثغور" و برتراز" و"مافوق "و "فرا"
critical mach number عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
bestead واقع
indeed در واقع
postmortem پس از واقع
in reality در واقع
post mortem پس از واقع
situated or situate واقع
As it were در واقع
situate واقع در
situating واقع در
substantially در واقع
situates واقع در
variable geometry engine موتور مکنده هوای مافوق صوت که بمنظور افزایش راندمان نه تنها شکل ومساحت دهانه ورودی ونازل خروجی بلکه مسیرجریان داخل موتور نیز تغییرکند
trumped-up خلاف واقع
superjacent واقع درفوق
setting up واقع شده
set واقع شده
transpontine واقع در انسوی پل
realism واقع گرائی
alpha lyrae نسر واقع
realism واقع گرایی
axile واقع درمحور
trumped up خلاف واقع
intramontane واقع در کوهستان
realistic واقع بین
realistic واقع گرایانه
realistically واقع بین
realistically واقع گرایانه
located inside تو واقع شده
occurred واقع شدن
vertical واقع در نوک
covenants واقع شود
covenant واقع شود
realism واقع بینی
sublunar واقع در زیرقمر
life like واقع نما
sinisteral واقع درسمت چپ
sincipital واقع در جلوی سر
simultaneous with each other با هم واقع شونده
meanest واقع دروسط
meaner واقع دروسط
shipside واقع در کنارکشتی
mean واقع دروسط
untrue خلاف واقع
it lies on the east of در خاور واقع
extraception واقع نگری
extreme position واقع درمنتهاالیه
haemal واقع درسوی دل
flight from reality واقع گریزی
dichasial واقع در دو طرف
hypodermal واقع در زیرپوست
objectivity واقع بینی
limitrophe واقع در مرز
subjacent واقع در زیر
capsulate واقع درکپسول
centric واقع درمرکز
initiatory واقع در اول
precordial واقع در پیش دل
realist واقع گرا
lies واقع شدن
lied واقع شدن
dereism واقع گریزی
situated or situate واقع شده
lie واقع شدن
procephalic واقع در جلو سر
yonder واقع درانجا
hindering واقع درعقب
initialling واقع در اغاز
initials واقع در اغاز
vanward واقع درجلو
initialed واقع در اغاز
situated واقع شده در
situated واقع در جایگزین
realist واقع بین
realists واقع گرا
vega نسر واقع
down-to-earth واقع بین
initialled واقع در اغاز
initialing واقع در اغاز
hinders واقع درعقب
hindered واقع درعقب
hinder واقع درعقب
occurs واقع شدن
osculant واقع شونده
occur واقع شدن
to come to pass واقع شدن
intervascular واقع در میان رگ ها
realists واقع بین
to take place واقع شدن
take place واقع شدن
initial واقع در اغاز
down to earth واقع بین
intradermal واقع در زیرپوست
intradermic واقع در زیرپوست
intralogical واقع در حدودمنطق
nether واقع در زیر
nether واقع در پایین
sets واقع شده
occurring واقع شدن
onshore واقع در ساحل
lumbar واقع در کمر
postern واقع درعقب
it never occurred again دیگر واقع نشد
pantropical واقع در مناطق حاره
moral realism واقع نگری اخلاقی
intracellular واقع در درون سلول
midmost واقع در عین وسط
interurban واقع در میان شهرها
hypogastric واقع در زیر شکم
hypogeal واقع در شکم خاک
haemal واقع درسوی چپ سینه
prehepatic واقع در جلو جگر
left handed واقع در سمت چپ ناشی
intermural واقع در میان دیوارها
nodal واقع درنزدیک گره
intra uterine واقع در درون زهدان
premedial واقع در نیمه قدامی
intermundane واقع در میان دو جهان
intervertebral واقع در میان مهره ها
interscapular واقع در میان دو کتف
half way واقع در نیمه راه
pantropic واقع در مناطق حاره
interplanetary واقع در بین سیارات
hypogeous واقع در شکم خاک
postcardinal واقع در پشت قلب
intercililary واقع در میان ابروها
intercolumnar واقع در میان دو ستون
laterad واقع درخط افقی
interdental واقع در میان دو دندان
intertribal واقع در میان قبیله ها
interjacent در میان واقع شونده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com