Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
acquest
مال بدست اورده ازدسترنج یا بخشش مال غیرموروثی
Other Matches
adventitious
غیرموروثی
drawings
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
waterborne
اب اورده
capital stock
اورده
drift ice
یخ اب اورده
supplementary
هم اورده
begot
اورده
supplementary
تکمیلی پس اورده
brought
اورده شده
wind borne
باد اورده
the veins and arteries
اورده وشرایین
the story goes
اورده اند
pit run gravel
هم اورده شنی
pit run material
خاک هم اورده
pit run earth
خاک هم اورده
new fledged
تازه پر در اورده
flotsam
کالای اب اورده
interjectory
در میان اورده
driftwood
چوب اب اورده
quarry run rockfill
هم اورده سنگریز
unearned income
درامد باد اورده
drifts
توده باد اورده
windfall loss
زیان باد اورده
spindrift
برف یا غبارباد اورده
crusher run material
هم اورده سنگ شکن
driftage
چیزباداورده یا اب اورده راندگی
loess
خاک باد اورده
drifting
توده باد اورده
drifted
توده باد اورده
drift
توده باد اورده
windfall income
درامد باد اورده
windfall profits
سود باد اورده
windfall gains
منافع باد اورده
granulet
گوشت نوبالا اورده
waveson
اموال اب اورده بعد از غرق کشتی
the people pressed in
مردم زور اورده داخل شدند
tempered steel
فولادی که درگرما عمل اورده شده باشد
gratia
بخشش
dotation
بخشش
pardoned
بخشش
givig
بخشش
pardon
بخشش
bounty
بخشش
gift
بخشش
gifts
بخشش
generosity
بخشش
pardoning
بخشش
boons
بخشش
benefaction
بخشش
bestowment
بخشش
baksheesh
بخشش
forgiveness
بخشش
pardons
بخشش
releases
بخشش
released
بخشش
release
بخشش
clemency
بخشش
boon
بخشش
profusion
بخشش
grant
بخشش
granted
بخشش
grants
بخشش
endowment
بخشش
absolution
بخشش
bestowal
بخشش
remission
بخشش
remittal
بخشش
largess
بخشش
donation
بخشش
donations
بخشش
bountifulness
بخشش
munificence
بخشش
pitied
بخشش
pity
بخشش
pities
بخشش
endowments
بخشش
lot
بخشش
he rode me off on a side issue
نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
split infinitives
مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split infinitive
مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
absolvable
بخشش پذیر
grace
بخشش بخت
absolutory
بخشش امیز
graced
بخشش بخت
gracing
بخشش بخت
graces
بخشش بخت
beneficence
بخشش نیکوکاری
forgivingly
از روی بخشش
mercy
بخشش مرحمت
irremissibility
بخشش ناپذیری
gifted
دارای بخشش
magneficence
بخشش کرم
debt forgiveness
بخشش بدهکای
apanage
متعلفات بخشش
to ask for quarter
بخشش طلبیدن
debt cut
بخشش بدهکای
debt relief
بخشش بدهکای
galantine
خوراک سرد گوشت گوساله وجوجه و دیگر جانوران که استخوان ان را در اورده باشند
deprecation
دعای بخشش یاشفاعت
pardoned
بخشش فرمان عفو
irremissibly
بطور بخشش ناپذیر
remission of sins
بخشش یا امرزش گناهان
pardons
بخشش فرمان عفو
forgivable
بخشیدنی بخشش پذیر
pardon
بخشش فرمان عفو
pardoning
بخشش فرمان عفو
pardoable
امرزش پذیر قابل بخشش
excusable
قابل بخشش و معافیت بخشیدنی
donatory
گیرنده بخشش یاهدیه یاهبه
haircut
بخشش بدهکای
[اصطلاح مجازی]
irremissible
بخشش ناپذیر غیر قابل عفو
I think we are out of the woods.
<idiom>
فکر میکنم، بدترین بخشش رو پشت سر گذاشتیم.
capital stock
سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
liberal gift
بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
cadenza
اهنگ معترضهای که طی اهنگ یا اوازی اورده شود
cadenzas
اهنگ معترضهای که طی اهنگ یا اوازی اورده شود
delivered duty paid
یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کلیه اقدامات لازم از جمله پرداخت عوارض را بعمل اورده و کالای مورد معامله را در محل خریدار به اوتحویل میدهد
kinked demand curve
و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
at the hand of
بدست
by
بدست
procures
بدست اوردن
procured
بدست اوردن
procuring
بدست اوردن
acquire
بدست آوردن
procure
بدست اوردن
get table
بدست اوردنی
acquires
بدست اوردن
acquiring
بدست اوردن
come by
<idiom>
بدست آوردن
acquirable
بدست اوردنی
acquirer
بدست اورنده
attenuation
بدست آوردن
catcher
بدست اورنده
come by
بدست اوردن
getting
بدست اوردن
attainable
بدست اوردنی
get at able
بدست اوردنی
get round
بدست اوردن
obtainment
بدست اوری
impetrate
بدست اوردن
pick up
بدست اوردن
procurer
بدست اورنده
securer
بدست اورنده
to come to hand
بدست امدن
to go to the wright
بدست استادافتادن
hand in hand
دست بدست
obtains
بدست اوردن
earn
بدست اوردن
catch
بدست اوردن
offer
بدست اوردن
offered
بدست اوردن
offers
بدست اوردن
procurement
بدست اوری
get
بدست اوردن
gained
بدست اوردن
gain
بدست آوردن
gained
بدست آوردن
gains
بدست اوردن
earned
بدست اوردن
earns
بدست اوردن
getting
بدست امده
obtainable
بدست اوردنی
procurable
بدست اوردنی
gets
بدست اوردن
gains
بدست آوردن
gets
بدست امده
providers
بدست اورنده
provider
بدست اورنده
soothe
دل بدست اوردن
soothes
دل بدست اوردن
gain
بدست اوردن
get
بدست امده
manual
وابسته بدست
soothed
دل بدست اوردن
obtained
بدست اوردن
obtain
بدست اوردن
to pander any one's lust
دل کسیرا بدست اوردن
have
بدست اوردن دارنده
turnover
دست بدست شدن
to shuffle from hand to hand
دست بدست کردن
to put
بدست امین دادن
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
eke out
<idiom>
به سختی بدست آوردن
gun for something
<idiom>
بازحمت بدست آوردن
impropriate
بدست عام دادن
retrieves
دوباره بدست اوردن
having
بدست اوردن دارنده
unhandy
مشکل بدست امده
to obtain something
بدست آوردن چیزی
regaining
دوباره بدست اوردن
encyclic
بدست چندنفر رونده
regained
دوباره بدست اوردن
regain
دوباره بدست اوردن
finagle
باحیله بدست اوردن
They found no trace of her .
ازاونشانی بدست نیامد
all aggairs pivot upon him
کارها بدست او می گرد د
get back
دوباره بدست اوردن
acquirability
امکان بدست اوردن
change hands
دست بدست رفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com