English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English Persian
exemplar مانند مثال
exemplars مانند مثال
Other Matches
bushbaby گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbabies گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
lamellate لایه مانند ورقه مانند
fossiliferous فسیل مانند سنگواره مانند
example مثال
examples مثال
paradigms مثال
illustration مثال
paradigm مثال
parable مثال
sawing مثال
saws مثال
praxis مثال
ensample مثال
parables مثال
illustrations مثال
saw مثال
impresa مثال
sawed مثال
to be illustrative of با مثال نشاندادن
illustratively با عکس یا مثال
allegorically بطریق مثال
exempli gratia [e.g.] به عنوان مثال
locus مثال ادبی
instances مثال شاهد
exemplification مثال اوری
instance مثال شاهد
To cite an example . مثال آوردن
e.g برای مثال
tags مثال مبتذل
tag مثال مبتذل
videlicet برای مثال
in fact برای مثال
exemplum مثال نمونه
exempli gratia برای مثال
for example به عنوان مثال
videlicet برای مثال
namely <adv.> برای مثال
namely برای مثال
to wit <adv.> برای مثال
instant ماه کنونی مثال
instants ماه کنونی مثال
For instance . By way of example . مثلا"( من باب مثال )
query by example سئوال از طریق مثال
to recover from something جبران کردن [مثال از بحرانی]
to catch [to start] روشن شدن [مثال موتور]
instance بعنوان مثال ذکر کردن
to recover from something ترمیم شدن [مثال از بحرانی]
suppressant داروی جلوگیر [مثال اشتها]
practice fee دستمزد [مثال ویزیت دکتر]
instances بعنوان مثال ذکر کردن
to unionize [American E] متحد کردن [مثال کارگران]
to unionise [British E] متحد کردن [مثال کارگران]
to suck on مکیدن [مثال آب نبات چوبی ]
as بهمان اندازه بعنوان مثال
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
traffic on public roads رفت و آمد [مثال در جاده یا خیابان]
street traffic رفت و آمد [مثال در جاده یا خیابان]
to descend [into a mine] وارد معدنی شدن [مثال با آسانسور]
to enter [into a mine] وارد معدنی شدن [مثال با آسانسور]
vindication اعاده حیثیت [مثال شهرت یا آبرو ...]
to recover from something به حالت اول درآمدن [مثال از بحرانی]
to search [for] [someone] دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
locus classicus مثال ادبی برای توضیح کلمه یاموضوعی
to feel like something احساس که شبیه به چیزی باشد کردن [مثال پارچه]
models آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modelled آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modeled آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
model آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
to keep somebody on a short leash کسی را دائما کنترل کردن [مثال مشکوکان به جرمی ]
boolean operation عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
to trap something [e.g. carbon dioxide] چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
to shoot one's mouth off <idiom> چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت [مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه]
kibitzer پشت دست نشین [و پند ناخواسته می دهد یا فضولی می کند] [مثال در ورق بازی]
nosy parker پشت دست نشین [و پند ناخواسته می دهد یا فضولی می کند] [مثال در ورق بازی]
hank طول مشخصی از نخ [بطور مثال یک هنک یا کلاف الیاف پنبه معادل با هشتصد و چهل یارد یا هفتصد و پنجاه و شش متر می باشد.]
to make a complaint [about] شکایت کردن [درباره] [مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
general grant کمک دولت مرکزی به مقامات محلی به عنوان مثال کمک به اموزش و پرورش استان
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
tone-on-tone [بکار گیری یک رنگ با پس زمینه متفاوت در زمینه فرش بطور مثال دو نوع رنگ قرمز یکی تیره و دیگری روشن]
fulidal اب مانند
vide مانند
capitate مانند سر
toughest پی مانند
unapproachable بی مانند
etcetera و مانند ان
without an e. بی مانند
filiform نخ مانند
tough پی مانند
blotchy لک مانند
etc و مانند آن
lambdoid مانند
floriform گل مانند
tougher پی مانند
fluty نی مانند
capillaceous مانند نخ
unequaled بی مانند
gypsiferous گچ مانند
analog مانند
argillaceous گل مانند
argillaceous رس مانند
arundinaceous نی مانند
goatish بز مانند
tendinous بی مانند
inapproachable بی مانند
and so on و مانند ان
analogous مانند
after the example of مانند
threadlike نخ مانند
thready نخ مانند
encephaloid مخ مانند
frothy کف مانند
mammilary مانند
aquiform اب مانند
impish جن مانند
analogue مانند
nearest مانند
anthoid گل مانند
nearer مانند
mammilliform مانند
feathery پر مانند
incomparable بی مانند
neared مانند
unprecedented بی مانند
unprecedentedly بی مانند
near- مانند
near مانند
nearing مانند
analogues مانند
similiar مانند
myrtle formed اس مانند
simulant مانند
string نخ مانند
pipelike نی مانند
castellated دژ مانند
womanlike زن مانند
plumose پر مانند
nears مانند
as مانند
uniquely بی مانند
reediest نی مانند
reedier نی مانند
penniform پر مانند
unequalled بی مانند
foggier مانند مه
unique بی مانند
reedy نی مانند
foggiest مانند مه
liplike لب مانند
foggy مانند مه
icily یخ مانند
inimitable بی مانند
plumelike پر مانند
unparalleled بی مانند
similar مانند
gasiform گاز مانند
gemmy گوهر مانند
gasiform بخار مانند
fusiform دوک مانند
vacuolate حفره مانند
gelatiniform دلمه مانند
furfuraceous سبوس مانند
fruticose مانند بوته
vapory بخار مانند
pituitous مخاط مانند
vaporous مانند بخار
fungiform قارچ مانند
funnelform قیف مانند
pisciform ماهی مانند
piny کاج مانند
vacuolar حفره مانند
tubiform مانند لوله
graminaceous علف مانند
saclike کیسه مانند
rocklike خاره مانند
saccate کیسه مانند
twigged ترکه مانند
piggish خوک مانند
rodlike میله مانند
ursiform خرس مانند
twiggy ترکه مانند
godlike خدا مانند
perispheric گوی مانند
giantlike غول مانند
pipelike لوله مانند
ursine خرس مانند
ghosty روح مانند
pipelike پیپ مانند
ghostlike شبح مانند
gladiate شمشیر مانند
ghostlike روح مانند
ghosty شبح مانند
phyline برگ مانند
frutescent بوته مانند
elephantoid پیل مانند
fibriform لیف مانند
sacciform کیسه مانند
vulturous لاشخور مانند
filiform رشته مانند
pouchy کیسه مانند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com