English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
hyperope مبتلا به مرض دوربینی شخص دوربین
Other Matches
target selector دوربین انتخاب هدف دوربینی که مخصوص انتخاب هدفها به وسیله توپ است
sniper scope دوربین تیراندازی بوسیله تیراندازان ماهر دوربین مادون قرمز دیدبانی در شب
infinity method روش موازی کردن دو خط تارموی دوربین تنظیم دوربین در بینهایت
cataleptic مبتلا به بیماری جمود عضلات مبتلا به جمود فکری
angle of view زاویه رویت دوربین عکاسی میدان دید دوربین
cross line بعلاوه داخل دوربین خط تار موی دوربین
hyperfocal distance مسافت بین عدسی دوربین تانزدیکترین اشیاء میدان تصویردوربین وقتی که دوربین روی فاصله بینهایت تنظیم شود
long sightedness دوربینی
far sightedness دوربینی
farsightedness دوربینی
hyperopia دوربینی
long sight دوربینی
hypermetropia دوربینی
hypermetropia مرض دوربینی
hyperopia مرض دوربینی
synchroscope دوربین کنترل اتش خودکارپدافند هوایی دوربین دستگاه توزیع اتش خودکار
collimating sight دوربین نشانه روی لوله توپ به هدف دوربین منطبق کننده لوله و هدف
lens distortion خطای عدسی دوربین عکاسی انحراف عدسی دوربین عکاسی
given مبتلا
stricken مبتلا
lepers مبتلا به جذام
tuberculate مبتلا بمرض سل
infect مبتلا و دچارکردن
infecting مبتلا و دچارکردن
amnesiac مبتلا به فراموشی
afflict مبتلا کردن
afflicting مبتلا کردن
afflicts مبتلا کردن
amnesic مبتلا به فراموشی
allergic مبتلا به آلرژی
colicky مبتلا بهقولنج
constipated مبتلا بهیبوست
rheumaticky مبتلا بهرماتیسم
varicose مبتلا به واریس
unhinged مبتلا بهبیماریذهنیوروحی
leper مبتلا به جذام
mangey مبتلا به جرب
infects مبتلا و دچارکردن
bronchitic مبتلا به برنشیت
mangey مبتلا به گری
giddy مبتلا به دوار سر
glandered مبتلا به مشمشه
mangy مبتلا به گری
gangrenous مبتلا به قانقاریا
hemophilic مبتلا به هموفیلی
mangy مبتلا به جرب
meningitic مبتلا به مننژیت
shell-shocked موجی- مبتلا بهاختلالاتناشیازجنگ
psychopath مبتلا بامراض روانی
leukotic مبتلا به مرض لوسمی
gapy مبتلا به دهن دره
rheumatic ادم مبتلا بدردمفاصل
anorexic مبتلا به بی اشتهایی عصبی
greensick مبتلا به یرقان سفید
spastic مبتلا به فلج تشنجی
spastics مبتلا به فلج تشنجی
greensick مبتلا به یرقان ابیض
stenosed مبتلا به تنگی نفس
psychopaths مبتلا بامراض روانی
bleeder مبتلا به خون روش
bleeders مبتلا به خون روش
arthritic مبتلا به اماس مفصل
pleuritic مبتلا به ذات الجنب
plaguer مبتلا به طاعون کننده
schizophrenics مبتلا بجنون جوانی
schizophrenic مبتلا بجنون جوانی
liverish مبتلا به مرض جگر
septicaemic مبتلا بگند خونی
cachectic مبتلا بسوء هاضمه وضعف
poliomyelitic مبتلا به بیماری فلج کودکان
blue baby طفلی مبتلا به یرقان ازرق
psychoneurotic مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
schizo شخص مبتلا به بیماری جنون جوانی
greensick مبتلا به بیماری کم خونی زنان جوان
carsick مبتلا به بهم خوردگی حال دراتومبیل
diabetics مبتلا یا وابسته بمرض قند دولابی
diabetic مبتلا یا وابسته بمرض قند دولابی
acidosis فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
schizoid مبتلا به اختلال روانی وجنون گوشه گیری
seasick مبتلا به استفراغ وبهم خوردگی حال در سفردریا
airsick مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز
agoraphobic شخصی که مبتلا به بیماری ترس از جاهای شلوغ است
longsighted دوربین
camera دوربین
long sighted دوربین
telescopes دوربین
far-sighted دوربین
presbyopic دوربین
night glass دوربین شب
binocular دوربین
far seeing دوربین
telescope دوربین
the penetration of a telescope دوربین
far sighted دوربین
opera glasses دوربین
cameras دوربین
security camera دوربین نظارت
closed-circuit camera دوربین امنیتی
surveillance camera دوربین امنیتی
kodak دوربین عکاسی
observation camera دوربین نظارت
security camera دوربین امنیتی
observation camera دوربین امنیتی
closed-circuit camera دوربین نظارت
computing sight دوربین محاسب
surveillance camera دوربین نظارت
hypermetrope ادم دوربین
CCTV camera دوربین امنیتی
spyglass دوربین کوچک
box cameras دوربین قوطی
telescopy فن استعمال دوربین
camera-shy بیزار از دوربین
the penetration of a telescope قوه دوربین
theodo;ite دوربین مهندسی
box camera دوربین قوطی
reticle عدسی دوربین
reflex sight دوربین منشوری
metascope دوربین تک چشمی
miniature camera دوربین مینیاتوری
CCTV camera دوربین نظارت
vial حباب دوربین
television camera tube دوربین تلویزیونی
elbow telescope دوربین بازویی
director sight دوربین هادی
cross hair خط داخل دوربین
optician دوربین فروش
camera nadir خط لولای دوربین
opticians دوربین فروش
sights دوربین دیدن
camera tube دوربین تلویزیونی
pickup tube دوربین تلویزیونی
color camera دوربین رنگی
sight دوربین دیدن
coarse sight دوربین یدکی
telescopes دوربین نجومی
electron camera دوربین الکترونی
field glass دوربین صحرایی
binocular دوربین دو چشم
telescope دوربین نجومی
binocular دوربین دوچشمی
eye piece عدسی سر دوربین
lens عدسی دوربین
gun sight دوربین توپ
drawtube لوله دوربین
riflescope دوربین روی تفنگ
camera nadir محورلولایی دوربین عکاسی
sight دوربین نشانه روی
reticle تار موی دوربین
vidicon لوله دوربین عکاسی
tachometric sight دوربین مسافت سنج
snooper scope دوربین تعقیب و دیدبانی
tachymeter دوربین مسافت یاب
air survey camera دوربین عکسبرداری هوایی
telescopic alidade عضاده دوربین دار
tachometric sight دوربین مسافت یاب
tacheometer دوربین نقشه برداری
cameras دوربین یا جعبه عکاسی
camera دوربین یا جعبه عکاسی
sightings دیدن از داخل دوربین
camera magazine کاست فیلم دوربین
sighting دیدن از داخل دوربین
spotting scope دوربین روی سه پایه
camera axis محور دوربین عکاسی
sights دوربین نشانه روی
reticle شبکه دوربین نجومی
camera window دریچه دیافراگم دوربین
fixed reticle عدسی ثابت دوربین
minicamera دوربین خیلی کوچک
minicam دوربین خیلی کوچک
miniature camera دوربین تصاویر کوچک
closed-circuit camera دوربین مدار بسته
macrometer دوربین مسافت سنج
dumpy level تراز دوربین دار
drawtube دیدگاه میکرسکوپ یا دوربین
line of collimation خط تنظیم عدسی دوربین
isocentre خط المرکزین دوربین عکاسی
infrared viewer دوربین دیدبانی شبانه
infrared viewer دوربین مادون قرمز
flash bulb فلاش دوربین عکاسی
surveillance camera دوربین مدار بسته
security camera دوربین مدار بسته
opera glass دوربین مخصوص اپرا
glass ایینه شیشه دوربین
(iris) diaphragm دیافراگم [دوربین عکاسی]
colminator دوربین شاخص توپ
iris دیافراگم [دوربین عکاسی]
computing gunsight دوربین محاسب توپ
CCTV camera دوربین مدار بسته
observation camera دوربین مدار بسته
camcorder دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
power درشت نمایی قدرت دوربین
camcorders دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
powered درشت نمایی قدرت دوربین
powers درشت نمایی قدرت دوربین
powering درشت نمایی قدرت دوربین
tricking درجه بندی عدسی دوربین
tricked درجه بندی عدسی دوربین
glass دستگاه ارتفاع سنج دوربین
instrument وسیله دوربین یا زاویه یاب
optician عینک فروش دوربین ساز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com