English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 130 (2 milliseconds)
English Persian
septicaemic مبتلا بگند خونی
Other Matches
greensick مبتلا به بیماری کم خونی زنان جوان
haematocele دمل خونی ورم خونی
cataleptic مبتلا به بیماری جمود عضلات مبتلا به جمود فکری
hematic خونی بیماری خونی
given مبتلا
stricken مبتلا
afflicting مبتلا کردن
amnesiac مبتلا به فراموشی
afflict مبتلا کردن
infects مبتلا و دچارکردن
infecting مبتلا و دچارکردن
infect مبتلا و دچارکردن
afflicts مبتلا کردن
hemophilic مبتلا به هموفیلی
amnesic مبتلا به فراموشی
tuberculate مبتلا بمرض سل
colicky مبتلا بهقولنج
varicose مبتلا به واریس
allergic مبتلا به آلرژی
meningitic مبتلا به مننژیت
constipated مبتلا بهیبوست
rheumaticky مبتلا بهرماتیسم
unhinged مبتلا بهبیماریذهنیوروحی
giddy مبتلا به دوار سر
gangrenous مبتلا به قانقاریا
mangey مبتلا به جرب
mangey مبتلا به گری
mangy مبتلا به جرب
mangy مبتلا به گری
glandered مبتلا به مشمشه
bronchitic مبتلا به برنشیت
lepers مبتلا به جذام
leper مبتلا به جذام
plethoric خونی
haemal خونی
haematic خونی
hemal خونی
haemic خونی
anemia کم خونی
haemoptysis تف خونی
consanguity هم خونی
anaemia کم خونی
poverty of the blood کم خونی
gory خونی
bloody خونی
bloodiest خونی
bloodier خونی
bloodstained خونی
sanguinary خونی
sanguine خونی
bloodstain خونی
sanguinity هم خونی
plaguer مبتلا به طاعون کننده
leukotic مبتلا به مرض لوسمی
arthritic مبتلا به اماس مفصل
stenosed مبتلا به تنگی نفس
anorexic مبتلا به بی اشتهایی عصبی
pleuritic مبتلا به ذات الجنب
shell-shocked موجی- مبتلا بهاختلالاتناشیازجنگ
psychopath مبتلا بامراض روانی
spastics مبتلا به فلج تشنجی
bleeders مبتلا به خون روش
bleeder مبتلا به خون روش
rheumatic ادم مبتلا بدردمفاصل
schizophrenics مبتلا بجنون جوانی
schizophrenic مبتلا بجنون جوانی
spastic مبتلا به فلج تشنجی
liverish مبتلا به مرض جگر
gapy مبتلا به دهن دره
greensick مبتلا به یرقان سفید
greensick مبتلا به یرقان ابیض
psychopaths مبتلا بامراض روانی
blood cell گویچههای خونی
blood group گروه خونی
blood groups گروه خونی
blood type گروه خونی
blood types گروه خونی
toxemia مسمومیت خونی
septicemia گند خونی
sanguineous خونی دموی
sanguine a سکته خونی
red water پیشاب خونی
hematoma غده خونی
hematozoon انگلهای خونی
hypoglycemia کم قند خونی
pernicious anemia کم خونی خطرناک
ischaemia کم خونی موضعی
ischemia کم خونی موقت
ischemia کم خونی موضعی
bloody flux اسهال خونی
hematoblast پلاکتهای خونی
ischmia کم خونی موضعی
haematoma ورم خونی
haematuria پیشاب خونی
blood vessel عروق خونی
greensickness کم خونی زنان
haematozoon انگل خونی
haematoma دمل خونی
blood cells گویچههای خونی
haematocele کورک خونی
cachectic مبتلا بسوء هاضمه وضعف
blue baby طفلی مبتلا به یرقان ازرق
poliomyelitic مبتلا به بیماری فلج کودکان
chlorotic سبزرنگی براثرکم خونی
vendetta دشمنی خونی خانوادگی
dysentery اسهال خونی دیسانتری
vendettas دشمنی خونی خانوادگی
transient ischemia کم خونی موضعی موقت
life blood خونی که زندگی به ان نیازمنداست
sanguine temperament مزاج خونی یا دموی
diabetics مبتلا یا وابسته بمرض قند دولابی
schizo شخص مبتلا به بیماری جنون جوانی
psychoneurotic مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
diabetic مبتلا یا وابسته بمرض قند دولابی
hyperope مبتلا به مرض دوربینی شخص دوربین
carsick مبتلا به بهم خوردگی حال دراتومبیل
extrinsic factor عامل ضدکم خونی وخیم
angiology مطالعه عروق خونی و لنفی
neurocirculatory asthenia ضعف عصبی- گردش خونی
cariovascular وابسته بقلب ورگهای خونی
acidosis فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
schizoid مبتلا به اختلال روانی وجنون گوشه گیری
seasick مبتلا به استفراغ وبهم خوردگی حال در سفردریا
haematogen دارویی که برای چاره کم خونی میدهند
airsick مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز
agoraphobic شخصی که مبتلا به بیماری ترس از جاهای شلوغ است
platelet جسم مسطح و کوچک بویژه پلاکتهای خونی
anoxia فقدان اکسیژن در سلولهای خونی و بافتی که اغلب منجربه زیانهای جبران ناپذیری میشود
spastical تشنجی مبتلا به فلج تشنجی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com