English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English Persian
polarizer متضاد کننده قطبش دهنده
Other Matches
polarity changer تغییر دهنده قطبش
procuring activity یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
consummative تکمیل کننده انجام دهنده
emitter منتشر کننده پس دهنده امواج
truster نسیه دهنده توکل کننده
improver ترقی کننده بهبودی دهنده
incorporator تشکیل دهنده ترکیب کننده
mover پیشنهاد کننده تکان دهنده
sanatory علاج کننده بهبودی دهنده
sanative علاج کننده بهبودی دهنده
indicative خبر دهنده اشاره کننده
prolonger تاخیر دهنده طولانی کننده
adulterant پست تر کننده استحاله دهنده
admissive داخل کننده اجازه دهنده
intoxicating کیف دهنده ازخودبیخود کننده
tractarian چاپ کننده ویاانتشار دهنده
assignor واگذار کننده انتقال دهنده
promoter ترقی دهنده ترویج کننده
promoters ترقی دهنده ترویج کننده
assigner واگذار کننده انتقال دهنده
assentient قبول کننده رضایت دهنده
abstergent شستشو دهنده ماده پاک کننده
multiplier افزایش دهنده چند برابر کننده
developers فاهر کننده عکس توسعه دهنده
developer فاهر کننده عکس توسعه دهنده
intercurrent مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
deictic بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
laborsaving تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
polarity قطبش
polarization قطبش
polarities قطبش
diverse متضاد
antithetic متضاد
contradictory متضاد
antithetical متضاد
opposed متضاد
polar متضاد
left hand polarization قطبش چپ گرد
battery polarization قطبش باتری
lattice polarization قطبش شبکه
depolarization قطبش زدایی
dielectric polarization قطبش دی الکتریکی
concentration polarization قطبش غلظتی
left handed polarization قطبش چپ گرد
polarizability قطبش پذیری
polarization of a medium قطبش محیط
polarization of light قطبش نور
polarimeter قطبش سنج
polariscope قطبش نما
polarimetry قطبش سنجی
atomic polarization قطبش اتمی
polarization potential پتانسیل قطبش
pole changer تغییردهنده قطبش
polarograph قطبش سنج
horizontal polarization قطبش افقی
polarization plane صفحه قطبش
color antagonists رنگهای متضاد
opposite meaning معنی متضاد
antonyms کلمهء متضاد
antonyms ضد و نقیض متضاد
conflicting goals اهداف متضاد
antonym ضد و نقیض متضاد
antonym کلمهء متضاد
drop out type دخشههای متضاد
contrarily بطور متضاد
colminator تقویت کننده نور انتقال دهنده نور
ionic polyrizability قطبش پذیری یونی
molecular polarizability قطبش پذیری مولکولی
acid depolarization قطبش زدایی اسیدی
polarizing بصورت متضاد در اوردن
opposites test ازمون کلمات متضاد
amphoteric دارای خواص متضاد
polarised بصورت متضاد در اوردن
polarizes بصورت متضاد در اوردن
polarising بصورت متضاد در اوردن
opp متضاد Opposite - opposition
polarize بصورت متضاد در اوردن
antonymous وابسته بکلمه متضاد
polarises بصورت متضاد در اوردن
deformation polarizability قطبش پذیری تغییر شکل
polarising قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarize قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarizing قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarizes قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarises قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarised قطبش دادن دوقطبی ساختن
eupepsia کلمه متضاد سوء هاضمه
synonym antonym test ازمون واژههای مترادف-متضاد
oxymoron استعمال کلمات مرکب متضاد
trimmer زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
marking current جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
dualism وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
settling rounds گلولههای نشست دهنده توپ گلولههای مستقر کننده توپ
exhibitor نمایش دهنده ارائه دهنده
bailor امانت دهنده کفیل دهنده
bailer امانت دهنده کفیل دهنده
extender توسعه دهنده ادامه دهنده
exhibitors نمایش دهنده ارائه دهنده
conglutinative التیام دهنده جوش دهنده
catalysts تشکیلات دهنده سازمان دهنده
catalyst تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibiter نمایش دهنده ارائه دهنده
yin yang مرد و زن [نمادی که در فرش های چینی بکار رفته و مفهوم از دو چیز متضاد را نشان میدهد.]
orthoferrite یک ماده که به صورت طبیعی وجود دارد و از نواحی متناوب مارپیچ با پلاریته مغناطیسی متضاد تشکیل یافته است
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
counter current جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
depolarize غیر متعادل کردن متضاد کردن
indicator نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
altitude azimuth عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
divert action عکس العمل متضاد عکس العمل مخالف
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
trimmer دستکاری کننده صاف کننده
divider جدا کننده تقسیم کننده
supplicants درخواست کننده تضرع کننده
spell binder مسحور کننده مجذوب کننده
designative اشاره کننده تعیین کننده
hanger اویزان کننده معلق کننده
desolater ویران کننده متروک کننده
contractive جمع کننده چوروک کننده
hangers اویزان کننده معلق کننده
presentor ارائه کننده معرفی کننده
favourer یاری کننده مساعدت کننده
supplicant درخواست کننده تضرع کننده
acknowledger تصدیق کننده قبول کننده
toasters سرخ کننده برشته کننده
presenter ارائه کننده معرفی کننده
insulators جدا کننده عایق کننده
toaster سرخ کننده برشته کننده
coordinator هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
striking force نیروی تک کننده یا کمین کننده
homager تجلیل کننده کرنش کننده
the producer and the consumer تولید کننده و مصرف کننده
discriminant تفکیک کننده جدا کننده
vibrator ارتعاش کننده نوسان کننده
sniffy افهار تنفر کننده فن فن کننده
insulator جدا کننده عایق کننده
vibrators ارتعاش کننده نوسان کننده
desolator ویران کننده متروک کننده
provisioner تدارک کننده تهیه کننده
transmitter منتقل کننده مخابره کننده
gesticulant اشاره کننده وحرکت کننده
thickeners غلیظ کننده پرپشت کننده
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
diverting سرگرم کننده منحرف کننده
modulator demodulator تلفیق کننده- تفکیک کننده
modifier اصلاح کننده تعدیل کننده
accaimer هلهله کننده تحسین کننده
practicer تمرین کننده مشق کننده
corruptor فاسد کننده منحرف کننده
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
suberter سرنگون کننده تضعیف کننده
thwarter خنثی کننده مسدود کننده
prosecutor پیگرد کننده تعقیب کننده
intermediaries وساطت کننده مداخله کننده
presenters ارائه کننده معرفی کننده
thickener غلیظ کننده پرپشت کننده
oppressive خورد کننده ناراحت کننده
intermediary وساطت کننده مداخله کننده
venerator تکریم کننده ستایش کننده
prosecutors پیگرد کننده تعقیب کننده
whetstone تیز کننده تند کننده
transmitters منتقل کننده مخابره کننده
lifter مرتفع کننده برطرف کننده
modifiers اصلاح کننده تعدیل کننده
fuel cooled oil cooler خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
skeletonizer تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
plasticizer ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
donar دهنده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com