Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
mission type
متضمن ماموریت
Other Matches
tasking
سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
aborted
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborting
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborts
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
task unit
نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
mission , oriented
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
containing
متضمن
embodying
متضمن
informational
متضمن
underlying
متضمن
embody
متضمن
embodies
متضمن
embodied
متضمن
punitory
متضمن مجازات
purposive
متضمن مقصود
prophetical
متضمن پیشگویی
presupposing
متضمن بودن
presupposes
متضمن بودن
presupposed
متضمن بودن
embodies
متضمن بودن
presuppose
متضمن بودن
interdictory
متضمن نهی
invitatory
متضمن دعوت
pergnant
حاصلخیز متضمن
embodied
متضمن بودن
torturous
متضمن زجروشکنجه
declaratory
متضمن بیان
exonerative
متضمن معافیت
expositorv
متضمن تفسیر
fatidic
متضمن پیشگویی
inclusively
بطور متضمن
embodying
متضمن بودن
embody
متضمن بودن
retaliator
متضمن تلافی
comprising
دربرگیرنده متضمن
premonitory
متضمن اخطار قبلی
invocatory
متضمن دعا استمدادی
retributive
متضمن مکافات جزایی
entail
متضمن بودن دربرداشتن
proclamatory
متضمن اگهی یا اعلام
directive
متضمن دستور امریه
directives
متضمن دستور امریه
tortuose
متضمن شبه جرم
telic
متضمن نتیجه غایی
gestural
متضمن حرکات واشارات
good humoured
متضمن خوش خلقی
good-humoured
متضمن خوش خلقی
theorematic
متضمن برهان قضیهای
modificatory
متضمن تعدیل یااصلاح
entailed
متضمن بودن دربرداشتن
entails
متضمن بودن دربرداشتن
entailing
متضمن بودن دربرداشتن
exclamatory
شگفت اور متضمن فریاد
refutative
تکذیب کننده متضمن جواب رد
refutatory
تکذیب کننده متضمن جواب رد
sinecures
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
gesticulatory
متضمن اشارات وحرکات بادست وسر
it spells ruin to the workmen
متضمن خانه خرابی کارگران است
sinecure
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
prognosticative or ticatory
خبر دهنده متضمن نشانه برای پیشگویی
caveatemptor
اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
escapism
هر روش فکری که متضمن عزلت و گوشه گیری و فرار از فعالیتهای اجتماعی باشد
injunction
دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunctions
دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
mission
ماموریت
errands
ماموریت
errand
ماموریت
duty
ماموریت
missions
ماموریت
apostleship
ماموریت
assignments
ماموریت
commission
:ماموریت
commissions
:ماموریت
tasks
ماموریت
commissioning
:ماموریت
assignment
ماموریت
task
ماموریت
station
محل ماموریت
mission time
مدت ماموریت
agency
گماشتگی ماموریت
mission type
حاوی ماموریت
commission
ماموریت دادن
abort
انصراف از ماموریت
stations
محل ماموریت
permanent oppointment
ماموریت دایمی
commission
ماموریت امریه
stationed
محل ماموریت
temporary duty
ماموریت موقت
combat duty
ماموریت رزمی
mission objectives
هدفهای ماموریت
fire task
ماموریت اتش
fire mission
ماموریت اتش
field duty
ماموریت رزمی
reinforcing
ماموریت تقویتی
implied mission
ماموریت استنتاجی
implied task
ماموریت استنتاجی
task unit
یگان ماموریت
functions
ماموریت عمل
end of mission
ماموریت تمام
staff duty
ماموریت ستادی
specified mission
ماموریت تصریحی
air mission
ماموریت هوایی
political mission
ماموریت سیاسی
agentship
ماموریت پیشکاری
appointment quota
سهمیه ماموریت
mission
وابسته به ماموریت
commissions
ماموریت دادن
commissions
ماموریت امریه
commissions
ارتکاب ماموریت
function
ماموریت عمل
functioned
ماموریت عمل
tours
سیاحت ماموریت
touring
سیاحت ماموریت
toured
سیاحت ماموریت
tour
سیاحت ماموریت
sea duty
ماموریت دریایی
commissioning
ارتکاب ماموریت
commissioning
ماموریت امریه
commission
ارتکاب ماموریت
activity
ماموریت عمل
activities
ماموریت عمل
primary mission
ماموریت اصلی
agencies
گماشتگی ماموریت
commissioning
ماموریت دادن
missions
وابسته به ماموریت
commissioned
ماموریت دار
immediate mission
ماموریت فوری هوایی
surface mission
ماموریت دفاع زمینی
short tour
ماموریت کوتاه مدت
task group
گروه ماموریت زمینی
perdu
ماموریت مخاطره امیز
perdue
ماموریت مخاطره امیز
posting
تعیین محل ماموریت
postings
تعیین محل ماموریت
post
محل ماموریت موضع
employment schedule
برنامه ماموریت ناو
posted
محل ماموریت موضع
post-
محل ماموریت موضع
posts
محل ماموریت موضع
change of station
تغییر محل ماموریت
general support
ماموریت عمل کلی
duty
ماموریت خدمت نگهبانی
close support mission
ماموریت پشتیبانی نزدیک
confidential
دارای ماموریت محرمانه
party
گروه مخصوص انجام یک ماموریت
assignment
ماموریت دادن انتقال افهار
air defense sector
منطقه ماموریت پدافند هوایی
commission
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
missions
ماموریت هیئت اعزامی یا تبلیغی
commissioning
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
mission
ماموریت هیئت اعزامی یا تبلیغی
commissions
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
mission request
درخواست اجرای ماموریت هوایی
assignments
ماموریت دادن انتقال افهار
sector
منطقه ماموریت قطاع اتش
to override one's commission
از حدود ماموریت خود تجاوزکردن
specified tasks
ماموریت تصریحی وفایف مصرحه
sectors
منطقه ماموریت قطاع اتش
mission essential
حیاتی از نظر انجام ماموریت
general support reinforcing
ماموریت عمل کلی تقویتی
mission essential
ضروری برای انجام ماموریت
abort
عدم موفقیت درانجام ماموریت
divert
تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
diverted
تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
task element
یکی از عناصر ناوگان ماموراجرای یک ماموریت
diverts
تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
search mission
ماموریت تجسس زمینی به وسیله هواپیما
shore duty
ماموریت کار در ساحل یاپایگاه خودی
overseas
ماموریت برون مرزی یا خارج از کشور
task fleet
ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
joint task force
نیروی ماموریت مشترک ازنیروهای مسلح
aircraft mission equipment
وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft role equipment
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
charactristic velocity
مجموع تغییرات سرعت درمسیر یک ماموریت فضایی
missions
ماموریت جنگی هیئت سیاسی خدمت میسیون
mission
ماموریت جنگی هیئت سیاسی خدمت میسیون
detailing
بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
imposition of hands
هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
detail
بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
declaratory judgment
حکمی است که در ان حقوق عدهای تثبیت واعلام میشود لیکن هیچ دستور اجراییی را که از نظراختتام دعوی موثر در مقام باشد متضمن نیست
reports
گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
reported
گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
report
گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
what luck
در رهگیری هوایی یعنی نتیجه انجام ماموریت چه طور بود
to second somebody
ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن
[اصطلاح رسمی]
to kiss hands
دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
carrier company
تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
packet
گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
packets
گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
resumed
در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resume
در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resumes
در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resuming
در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
judy
در رهگیری هوایی علامت اینست که با هواپیمای دشمن درگیر شده ام و در حال انجام ماموریت می باشم
writ of error
قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
includes
شامل بودن متضمن بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
deploying
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com