English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English Persian
goose مثل غاز یاگردن دراز حمله ور شدن وغدغد کردن
Other Matches
to lay violent handsonany one اعمال زورنسبت بکسی کردن دست زوربرکسی دراز کردن
prolongate دراز کردن
drag on <idiom> دراز کردن
stretches دراز کردن
elongating دراز کردن
streek دراز کردن
stretched دراز کردن
elongates دراز کردن
extend دراز کردن
to stretch out دراز کردن
protract دراز کردن
lengthen دراز کردن
lengthens دراز کردن
elongate دراز کردن
lengthened دراز کردن
lengthening دراز کردن
stretch دراز کردن
hysterics حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
velimirovic attack حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
to live a long life عمر دراز کردن
to make old bones عمر دراز کردن
reach دراز کردن دست
porrect دراز کردن جلوگذاردن
counter riposte حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
elongate دراز کردن امتداد دادن
elongating دراز کردن امتداد دادن
to reach down سوی پائین دراز کردن
elongates دراز کردن امتداد دادن
lies : دراز کشیدن استراحت کردن
lied : دراز کشیدن استراحت کردن
lie دراز کشیدن استراحت کردن
to pad a sentence جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
vortex breakdown/brust جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
To go cap in hand to someone. دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
To crane ones neck . گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
rio treaty اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
hysteroid حمله تشنجی شبیه حمله
ond shot بیک حمله دریک حمله
hysterogenic حمله تشنجی شبیه حمله
assail حمله کردن بر
set حمله کردن
attacks حمله کردن بر
assailing حمله کردن بر
to fall on حمله کردن
to be down up حمله کردن بر
thrusting حمله کردن
sets حمله کردن
to fallirrto a f. حمله کردن
thrust حمله کردن
attacked حمله کردن
assails حمله کردن بر
assails حمله کردن
attack حمله کردن بر
to sweep down on حمله کردن بر
assailing حمله کردن
assailed حمله کردن بر
thrusts حمله کردن
to makea raid.on حمله کردن بر
beset حمله کردن
besets حمله کردن
to make a pounce حمله کردن
assailed حمله کردن
to set at حمله کردن به
assail حمله کردن
set about حمله کردن به
snap at حمله کردن
make at حمله کردن
attacked حمله کردن بر
launch an attack حمله کردن
attack حمله کردن
strikes حمله کردن
attacks حمله کردن
attack [on] حمله کردن [بر]
strike حمله کردن
setting up حمله کردن
popped حمله کردن ترکاندن
inveigh با سخن حمله کردن
inveighing با سخن حمله کردن
pops حمله کردن ترکاندن
inveighs با سخن حمله کردن
inveighed با سخن حمله کردن
launches شروع کردن حمله
launching شروع کردن حمله
submarines با زیردریایی حمله کردن
pebble باریگ حمله کردن
launch شروع کردن حمله
to assume the a اول حمله کردن
pitch into به خوراک حمله کردن
to torpedo با اژدر حمله کردن
submarine با زیردریایی حمله کردن
forays چپاول کردن حمله
launched شروع کردن حمله
foray چپاول کردن حمله
pebbles باریگ حمله کردن
lay (light) into <idiom> حمله فیزیکی کردن
to take in rear از پشت سر حمله کردن به
counterattack حمله متقابل کردن
pop حمله کردن ترکاندن
to be kept at bay بی نتیجه حمله کردن
A-bomb با بمب اتمی حمله کردن
rabble بااراذل و اوباش حمله کردن به
A-bombs با بمب اتمی حمله کردن
parrying دفع کردن حمله حریف
parries دفع کردن حمله حریف
parry دفع کردن حمله حریف
parried دفع کردن حمله حریف
To attack someone from the back. از پشت به کسی حمله کردن
attack با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
to pitch into زور اوردن به حمله کردن
to pelt some one with stones باسنگ بکسی حمله کردن
quarterbacks بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
to hang on the rear برای حمله دنبال کردن
quarterback بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
wade into <idiom> ملحق شدن بر،حمله کردن
plow into <idiom> باتمام نیرو حمله کردن
rushing حمله کردن هجوم با عجله
trigger شروع کردن حمله یاکار
triggered شروع کردن حمله یاکار
triggers شروع کردن حمله یاکار
rush حمله کردن هجوم با عجله
nuking با سلاح اتمی حمله کردن
attacks با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
set on پیش رفتن حمله کردن
attacked با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
nuke با سلاح اتمی حمله کردن
nukes با سلاح اتمی حمله کردن
rushed حمله کردن هجوم با عجله
maraud بقصد غارت حمله کردن
nuked با سلاح اتمی حمله کردن
to stab at any one با خنجر به کسی حمله کردن
assaults حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
scuffs بامشت حمله کردن مشت خوردن
scuffing بامشت حمله کردن مشت خوردن
outflanks ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflanking ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflanked ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflank ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
assault حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
assaulted افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
souse بطور کامل پوشاندن حمله کردن
assaulted حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
assaults افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assault افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
scuff بامشت حمله کردن مشت خوردن
scuffed بامشت حمله کردن مشت خوردن
shock action غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
flanking از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
flank از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
feints حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
flanked از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
to square up خود را آماده کردن [برای دعوی یا حمله]
to pounce upon a bird ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
disengaging رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
feinted حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feint حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
disengages رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
disengage رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
feinting حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
lunging حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunged حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
ceding parry کنار زدن حمله و سد کردن شمشیر حریف در خط جدید
lunge حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunges حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
impinges تخطی کردن حمله کردن
impinge تخطی کردن حمله کردن
impinged تخطی کردن حمله کردن
beset مزین کردن حمله کردن بر
invaded تهاجم کردن حمله کردن بر
invades تهاجم کردن حمله کردن بر
invading تهاجم کردن حمله کردن بر
lay on حمله کردن یورش کردن
besets مزین کردن حمله کردن بر
aggress نزدیک کردن حمله کردن
invade تهاجم کردن حمله کردن بر
to pounce on somebody به کسی ناگهان جستن [و حمله کردن ] [مانند جانور شکارگر]
break out نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
front line خط حمله خط حمله یادفاع
sacked حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sack حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacks حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
target date زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
soricine موش پوزه دراز شبیه موش پوزه دراز
touch football نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
doubled up مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
longheaded دراز سر
oblongs دراز
longs دراز
verbose دراز
oblongated دراز
longish دراز
lengthwise دراز
oblong دراز
lengthy دراز
toom دراز
long دراز
long- دراز
longest دراز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com