Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 68 (9 milliseconds)
English
Persian
snowbound
محصور در برف
Search result with all words
field
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
fielded
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
fields
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
bind
محصور کردن بهم پیوستن
binds
محصور کردن بهم پیوستن
pale
ناحیه محصور قلمروحدود
paler
ناحیه محصور قلمروحدود
palest
ناحیه محصور قلمروحدود
closed
محصور
closure
رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
closures
رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
ring
محوطهای باطناب محصور شده به اندازه 6 متر مربع
entanglement
محصور با شبکه سیم خاردار
entanglements
محصور با شبکه سیم خاردار
populated
مسکون محصور
fenced
محصور
wall
محصور کردن
walls
محصور کردن
pound
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounded
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounding
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounds
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
compass
جهت کردن محصور کردن
garrison
محصور کردن حصار کشیدن
garrisons
محصور کردن حصار کشیدن
entangle
باسیم خاردارمحصور کردن محصور کردن
close
جای محصور
closer
جای محصور
closes
جای محصور
closest
جای محصور
restricted
محصور
park
شکارگاه محصور مرتع
parked
شکارگاه محصور مرتع
parks
شکارگاه محصور مرتع
landlocked
محصور درخشکی
landlocked
محصور در خشکی
caged storage
قسمتی از انبار که برای نگهداری اقلام مخصوص وخطرناک در نظر گرفته شده انبار محصور
caged storage
انبار کردن به طریقه محصور
circumvallate
باسنگریابارو محصور شده سنگربندی کردن
drylot
محوطه محصور ومحدودی برای زراعت وغیره
embank
با خاک یا سنگ محصور کردن
embay
محصور کردن
ensheathe
درغلاف محصور کردن
ensphere
محصور کردن
enwind
محصور کردن
hoosegow
محبس محل محصور
immure
در چهار دیوار نگاهداشتن محصور کردن
impark
در پارک یا جنگل محصور کردن
inbound
محصور در حدود معینی
lock up
در محلی محصور کردن
locked up
در محلی محصور کردن
mure
محصور کردن
pent
محصور
pent up
محصور
poundage
وزن چیزی برحسب پوند یا رطل محصور سازی حیوانات
redoubt
موضع محصور دفاعی کوچک حفاظ استحکامات
scaling ladder
نردبان برای بالارفتن از جاهای محصور
seagirt
محصور بوسیله دریا
wire entanglement
با سیم خاردار محصور کردن حصار سیم خاردار
walled
محصور
cooped up
محصور و محبوس
courtyard
محوطه محصور
degagement
[حریم محصور بین راهرو و دهلیز]
impark
محصور کردن
to limit something
چیزی را محصور کردن
to restrict something
چیزی را محصور کردن
to confine something to something
چیزی را محصور کردن
Partial phrase not found.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com