Dictiornary-Farsi | مخالف آشکار | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
a declared [pronounced] opponent of nuclear power	مخالف آشکار [اعلام شده] انرژی هسته ای


Other Matches

antisocial	مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
perspicuous <adj.>	آشکار
notable <adj.>	آشکار
explicit <adj.>	آشکار
distinct <adj.>	آشکار
howlers	خط آشکار و بد
howler	خط آشکار و بد
above board	به طور آشکار
overt act	کار آشکار
demystified	آشکار کردن
demystifies	آشکار کردن
demystify	آشکار کردن
demystifying	آشکار کردن
open secret	راز آشکار
blatant violation	نقض آشکار
open secrets	راز آشکار
let on <idiom>	آشکار کردن
In the long run right will out. <proverb>	یق بالاخره آشکار مى شود .
to be the obvious thing [for somebody or something]	آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
to regard something as a matter of course	چیزی [داستانی] را امری آشکار در نظر گرفتن
opposit	مخالف
conflicting	مخالف
inadvisable	مخالف
foes	مخالف
contrary to	مخالف
contrariant	مخالف
dissident	مخالف
contradictive	مخالف
contra	مخالف
dissidence	مخالف
gainsayer	مخالف
oppositive	مخالف
oppugner	مخالف
out of keeping	مخالف
non content	مخالف
adverse	مخالف
controvertist	مخالف
gyaku	مخالف
gainst	مخالف
by the ears	مخالف
opponents	مخالف
opponent	مخالف
dissidents	مخالف
anie	مخالف
antipodal	مخالف
against	مخالف
repugnant	مخالف
antagonist	مخالف
foe	مخالف
oppugnant	مخالف
antagonists	مخالف
at outs	مخالف
at d.	مخالف
dissenting	مخالف
resistent	مخالف
alien	مخالف
aliens	مخالف
averse	مخالف
contradictory	مخالف
irreconcilable	مخالف
conversing	مخالف
contrary	مخالف
oppositionist	ضد مخالف
contradictions	مخالف
hostile	مخالف
converse	مخالف
conversed	مخالف
with	مخالف
contradiction	مخالف
converses	مخالف
adversary	مخالف
adversaries	مخالف
unfavorable	مخالف
antitrust	مخالف تشکیل
take a dim view of <idiom>	مخالف بودن
windbound	باد مخالف
antislavery	مخالف بردگی
counter ion	یون مخالف
countered	درجهت مخالف
countering	درجهت مخالف
against nature	مخالف طبیعت
antipapal	مخالف پاپ
anti	مخالف علیه
anti parallel feeding	تغذیه مخالف
antimonaechical	مخالف سلطنت
contralateral muscles	عضلات مخالف
bucking voltage	ولتاژ مخالف
counter	درجهت مخالف
at odds <idiom>	مخالف بودن
dissentient	مخالف معاند
dissenting opinion	نظر مخالف
against the stream <adv.>	مخالف جریان
divert action	عملیات مخالف
head wind	باد مخالف
ill humored	مخالف ترشرو
to be in the opposition	مخالف بودن
obscurantist	مخالف اصلاحات
the a party	طرف مخالف
oppositely	بطور مخالف
standpat	مخالف تغییر
reluctate	مخالف کردن
reluctancy	بیزاری مخالف
overthwart	بطور مخالف
overthwart	بالحن مخالف
disaccord	مخالف کردن
defier	مخالف کننده
The opposition parties .	احزاب مخالف
conflictive	مغایر مخالف
In the opposite direction .	درجهت مخالف
contra flow	جهت مخالف
in the opposite direction.	در جهت مخالف
contraposition	مفهوم مخالف
loggerheads	مخالف - جنگجو
upstream <adj.> <adv.>	مخالف جریان
contrary to the law	مخالف قانون
against the current <adv.>	مخالف جریان
countersuggestion	تلقین مخالف
counterview	عقیده مخالف
crosscurrent	جریان مخالف
headwinds	باد مخالف
dis-	مخالف کردن
prevailing wind	باد مخالف
reversing	شکستنی مخالف
adversely	بطور مخالف
reversed	شکستنی مخالف
aversely	بطور مخالف
cons	رای مخالف
antagonist	عضله مخالف
antagonists	عضله مخالف
dissent	رای مخالف
anti-Semitism	مخالف با یهودیان
dissented	رای مخالف
dissents	رای مخالف
anti semitism	مخالف با یهودیان
clashing	برخوردکننده مخالف
anti-	به معنای "مخالف "
opponent	طرف مخالف
reverse	شکستنی مخالف
reverses	شکستنی مخالف
contradict	مخالف بودن با
no	منفی مخالف
conning	رای مخالف
antagonizing	مخالف کردن
antagonizes	مخالف کردن
antagonized	مخالف کردن
antipathy	احساس مخالف
antagonize	مخالف کردن
antagonising	مخالف کردن
antagonised	مخالف کردن
con	رای مخالف
contradicts	مخالف بودن با
contradicted	مخالف بودن با
crosswind	باد مخالف
crosswinds	باد مخالف
defiant	معاند مخالف
conned	رای مخالف
opponents	طرف مخالف
dissenter	مخالف ناراضی
vice versa	در جهت مخالف
illegal	مخالف قانون
reluctance	بیزاری مخالف
veto	رای مخالف
dissenters	مخالف ناراضی
vetoed	رای مخالف
impolitic	مخالف مصلحت
vetoes	رای مخالف
dissenting	مخالف معاند
vetoing	رای مخالف
diverse	مختلف مخالف
antagonises	مخالف کردن
anti-Semitic	مخالف نژاد سامی
heterosexuality	علاقه بجنس مخالف
upstream	مخالف جریان رودخانه
blackballs	رای مخالف دادن
blackballing	رای مخالف دادن
blackballed	رای مخالف دادن
objection	مخالفت استدلال مخالف
devil's advocate <idiom>	[ارائه استدلال مخالف]
unusual	غریب مخالف عادت
reversed series generator	مولد با میدانهای مخالف
lee ward	در جهت مخالف باد
leeward	بسمت مخالف باد
negative voice	رای مخالف رد کردن
negative voice	رای مخالف دادن
obscurant	بغرنج مخالف اصلاحات
obscurantist	مخالف روشنی فکر
impolitic	مخالف رویه صحیح
backs	جهت مخالف جلو
blackball	رای مخالف دادن
that is a to our purpose	این مخالف منظورماست
reversed	حرکت در جهت مخالف
opposition party	حزب مخالف [سیاست]
reverse	حرکت در جهت مخالف
An inclement wind .	باد مخالف(نامساعد )
objections	مخالفت استدلال مخالف
veto	رای مخالف دادن
vetoed	رای مخالف دادن
vetoes	رای مخالف دادن
reverses	حرکت در جهت مخالف
reversing	حرکت در جهت مخالف