Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
paradoxical
مخالف عقاید عمومی
Search result with all words
heterodox
دارای مذهب وعقایدی مخالف عقاید عمومی
Other Matches
public opinion polling
استخراج عقاید و اراء عمومی رفراندوم
against the tide
<adv.>
مخالف نظام عمومی
[اصطلاح مجازی]
antisocial
مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
general quarters
اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
introduced
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduces
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
common hardware
ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
general porpose
کارهای عمومی مصارف عمومی
general orders
دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
multiplicity of creeds
تعد د عقاید
dogma
اصول عقاید
nihilism
عقاید نهیلیستی
feet on the ground
<idiom>
عقاید عاقلانه
religious tenets
عقاید مذهبی
dogmas
اصول عقاید
inquisitor
مفتش عقاید
inquisitors
مفتش عقاید
mendelism
عقاید مندل
censorship
سانسور عقاید
sound off
<idiom>
عقاید را بیان کردن
soundboard
عامل انتشار عقاید
rationale
توضیح اصول عقاید
leninism
عقاید اشتراکی لنین
sounding boards
عامل انتشار عقاید
orientalism
عقاید یا سیاست شرقی
symbolically
مط العه دلایل و عقاید
sounding board
عامل انتشار عقاید
symbolic
مط العه دلایل و عقاید
fascism
اصول عقاید فاشیست
lutheranism
عقاید لوتر وکلیسای او
small-minded opinions
عقاید کوته نظر
neologize
دارای عقاید نوین
medievalism
عقاید قرون وسطایی
Machiavellian
وابسته به عقاید سیاسی "ماکیاولی "
orthodox
مطابق عقاید کلیسای مسیح
syncretism
اعتقاد به توحید عقاید همتایی
syncretic
تلفیق کننده عقاید مختلف
doctrinal
عقیدهای مبنی بر عقاید نظری
ultranationalism
عقاید ناسیونالیزم خیلی افراطی
junkerdom
عقاید یا قلمرونفوذ اشراف پروسی
junkerism
عقاید یا قلمرونفوذ اشراف پروسی
inquisitions
تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
inquisition
تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
presbyterianism
پیروی از عقاید کلیسای مشایخی پروتستان
russify
دارای عقاید وتمایلات روسی کردن
His political beliefs are old hat now .
عقاید سیاسی اش دیگه کهنه شده
swelled head
دارای عقاید بزرگ خود فروش
self expression
ابراز وتصریح عقاید وخصوصیات خود
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
ideogram
تجسم و نمایش عقاید و افکارو اجسام با تصویر
romanism
اصول عقاید کلیسای کاتولیک معتقدات کاتولیکی
interfaith
شامل اشخاصی دارای عقاید وادیان مختلف
naturism
عریان گری
[پیروی از عقاید جماعت برهنگان]
brainwashing
تلقین عقاید و افکارسیاسی ومذهبی واجتماعی درشخص
shavian
پیرو عقاید اجتماعی وسیاسی وادبی برناردشاو
stalinize
کسی را پیرو عقاید ونظرات استالین کردن
Hungarian Activism
[جنبشی مربوط به عقاید سازندگی گرایی، کوبیستم و غیره]
fundamentalism
اعتقاد به عقاید نیاکانی مسیحیت واصول دین پروتستان
modernism
نو گرایی سازش دادن عقاید قدیم باافکار جدید
brainwashes
تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwash
تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashed
تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
shamanism
پیروی از عقاید جادوگران وکاهنان دوران اولیه تمدن بشر
consolidated dining facility
تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
censeur
ممانعت قدرت حاکمه یک کشور ازنشر عقاید مخالفین به هرشکلی که باشد
ideologies
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideology
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
economic determinism
یکی ازاصول عقاید مارکس که به موجب ان جمیع تحولات اجتماعی وسیاسی ناشی ازجبر اقتصادی تلقی می گردد
owenism
اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
leninism
اصول عقاید لنین مارکسیسم با تفسیر واستنباطی که لنین از ان به منظور انطباق با ایدئولوژی مذکور با وضع روسیه کرده است
common carrier
موسسه حمل و نقل عمومی شرکت حمل و نقل عمومی متصدی حمل و نقل
bakuninism
اصول عقایدباکونین نویسنده انارشیست روسی و همکار مارکس وانگلس که بعدها به علت داشتن عقاید نظامی از جانب ایشان طرد شد . او موسس مکتب نهیلیسم روسیه نیزهست
at d.
مخالف
antagonist
مخالف
contradictory
مخالف
at outs
مخالف
contrary
مخالف
antipodal
مخالف
conversing
مخالف
converses
مخالف
hostile
مخالف
anie
مخالف
conversed
مخالف
converse
مخالف
irreconcilable
مخالف
repugnant
مخالف
opponents
مخالف
unfavorable
مخالف
opponent
مخالف
conflicting
مخالف
inadvisable
مخالف
antagonists
مخالف
adverse
مخالف
dissenting
مخالف
oppositionist
ضد مخالف
averse
مخالف
adversaries
مخالف
adversary
مخالف
dissidents
مخالف
dissident
مخالف
resistent
مخالف
foe
مخالف
foes
مخالف
oppugnant
مخالف
out of keeping
مخالف
controvertist
مخالف
alien
مخالف
aliens
مخالف
with
مخالف
contradictions
مخالف
contradiction
مخالف
gyaku
مخالف
gainst
مخالف
contra
مخالف
gainsayer
مخالف
non content
مخالف
by the ears
مخالف
oppositive
مخالف
contrariant
مخالف
against
مخالف
oppugner
مخالف
contradictive
مخالف
opposit
مخالف
contrary to
مخالف
dissidence
مخالف
take a dim view of
<idiom>
مخالف بودن
overthwart
بطور مخالف
The opposition parties .
احزاب مخالف
no
منفی مخالف
In the opposite direction .
درجهت مخالف
at odds
<idiom>
مخالف بودن
dissenter
مخالف ناراضی
dissentient
مخالف معاند
dissenting opinion
نظر مخالف
divert action
عملیات مخالف
contradict
مخالف بودن با
contradicted
مخالف بودن با
contradicts
مخالف بودن با
prevailing wind
باد مخالف
antagonised
مخالف کردن
antagonises
مخالف کردن
antagonising
مخالف کردن
antagonize
مخالف کردن
antagonized
مخالف کردن
antagonizes
مخالف کردن
antagonizing
مخالف کردن
standpat
مخالف تغییر
overthwart
بالحن مخالف
dissenters
مخالف ناراضی
anti-
به معنای "مخالف "
in the opposite direction.
در جهت مخالف
against the current
<adv.>
مخالف جریان
against the stream
<adv.>
مخالف جریان
con
رای مخالف
to be in the opposition
مخالف بودن
clashing
برخوردکننده مخالف
antipathy
احساس مخالف
ill humored
مخالف ترشرو
dissents
رای مخالف
dissent
رای مخالف
antagonists
عضله مخالف
crosswind
باد مخالف
crosswinds
باد مخالف
defiant
معاند مخالف
antagonist
عضله مخالف
adversely
بطور مخالف
opponent
طرف مخالف
cons
رای مخالف
head wind
باد مخالف
oppositely
بطور مخالف
loggerheads
مخالف - جنگجو
dissented
رای مخالف
obscurantist
مخالف اصلاحات
countering
درجهت مخالف
headwinds
باد مخالف
dis-
مخالف کردن
the a party
طرف مخالف
windbound
باد مخالف
dissenting
مخالف معاند
opponents
طرف مخالف
upstream
<adj.>
<adv.>
مخالف جریان
conned
رای مخالف
conning
رای مخالف
aversely
بطور مخالف
disaccord
مخالف کردن
reluctancy
بیزاری مخالف
diverse
مختلف مخالف
countered
درجهت مخالف
contraposition
مفهوم مخالف
contralateral muscles
عضلات مخالف
contra flow
جهت مخالف
illegal
مخالف قانون
counter
درجهت مخالف
counterview
عقیده مخالف
antitrust
مخالف تشکیل
antimonaechical
مخالف سلطنت
anti parallel feeding
تغذیه مخالف
reluctate
مخالف کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com