English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 62 (1 milliseconds)
English Persian
commit a minor offence مرتکب جرم خلافی شدن
Search result with all words
guilty of a minor offence مرتکب جرم خلافی
Other Matches
minor offence جرم خلافی
petty offence جرم خلافی
to report to the police خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
condonation اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است
perpetrator مرتکب
violaor مرتکب
perpetrators مرتکب
perpetrator of an offence مرتکب جرم
perpetrate مرتکب شدن
perpetrated مرتکب شدن
misdemeanant مرتکب جنحه
perpetrating مرتکب شدن
perpetrates مرتکب شدن
committing مرتکب شدن
debt perpetrator مرتکب بدهی
guilty مجرم مرتکب
commit مرتکب شدن
stealer مرتکب سرقت
committed مرتکب شدن
commits مرتکب شدن
misfeasance مرتکب جرم شدن
delinquent مرتکب جنایت یاجنحه
delinquents مرتکب جنایت یاجنحه
commit a crime مرتکب جنایتی شدن
committing an offence مرتکب جرمی شدن
violaor مرتکب زنای به زور
recommit دوباره مرتکب شدن
rapists مرتکب زنای بعنف
rapist مرتکب زنای بعنف
incestuous مرتکب زنای با محارم
bobbles مرتکب خطا شدن
bobble مرتکب خطا شدن
perpetrators مباشر در جرم مرتکب
smuggling مرتکب قاچاق شدن
offend مرتکب خلاف شدن
offended مرتکب خلاف شدن
offends مرتکب خلاف شدن
perpetrator مباشر در جرم مرتکب
principal امر مرتکب اصلی
principals امر مرتکب اصلی
to perpetrate a crime گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
to commit terrorist act [ act of terrorism] مرتکب جرم تروریستی شدن
perpetrating مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrates مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrate مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrated مرتکب کردن مقصر بودن
bloodguilty مرتکب خونریزی مقصریامسئول ادم کشی جنایت کار
double adultery زنای محصنه در حالتی که مرتکب ان مرد زن دار باشد
committing وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
imposters کسی که بامعرفی خود به جای دیگری مرتکب کلاهبرداری میشود
impostors کسی که بامعرفی خود به جای دیگری مرتکب کلاهبرداری میشود
impostor کسی که بامعرفی خود به جای دیگری مرتکب کلاهبرداری میشود
commit وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committed وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commits وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
burglarious مرتکب یا وابسته به عمل واردشدن به خانهای درشب بقصد ارتکاب جرم
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
parol arrest جلب و توقیف فردی که درحضور رئیس دادگاه بخش مرتکب اخلال نظم عمومی شده است
speaking with prosecutor در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
voluntary manslaughter قتل غیر عمد با سوء نیت نسبی عبارت از حالتی است که قاتل در اثر غلبه هیجان و غلیان احساسات مرتکب قتلی شودکه در ان رکن عمد به طورکامل موجود نیست و در عین حال قتل غیر عمد هم محسوب نمیشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com