English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
plague on it مرده شورش ببرد
Search result with all words
blast it مرده شورش را ببرد
Other Matches
stillborn زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
stillbirths زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
stillbirth زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
keb میشی که بره مرده انداخته یابره اش مرده است
dog cheap مفت مسلم بقیمت سگ مرده یاصاحب مرده
To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies تا آنجا که تیغم ببرد
dead wool پشم مرده [که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
insurrectional شورش شورش کننده
drop down list box لیستی از موضوعات برای هر ورودی که وقتی فاهر میشود که نشانه گر را بخش ورودی ببرد
muffles چیزی که صدا را از بین ببرد صدا خفه کن
muffling چیزی که صدا را از بین ببرد صدا خفه کن
muffle چیزی که صدا را از بین ببرد صدا خفه کن
cross compiling assembling روشی که توسط ان یک فرد ازمینی کامپیوتر و کامپیوتربزرگ یا سرویس اشتراک زمانی استفاده میکند تابرنامه هایی را نوشته واصلاح کند و بعدا" درریزکامپیوتر بکار ببرد
rebellions شورش
revolutions شورش
revolution شورش
riots شورش
mutations شورش
mutation شورش
rebellion شورش
rebel شورش
rebelled شورش
rebelling شورش
rebels شورش
muting شورش
muitiny شورش
insurgency شورش
uproar شورش
turbalence شورش
revolt شورش
revolts شورش
counter insurgency ضد شورش
mutiny شورش
insurrection شورش
raged شورش
rage شورش
insurrections شورش
riot شورش
mutinies شورش
rioting شورش
uprising شورش
rioted شورش
rages شورش
uprisings شورش
insurgency قیام شورش
insurgence قیام شورش
revolts شورش کردن
insurrectional مربوط به شورش
insurgents متمرد شورش گر
insurgent متمرد شورش گر
revolutionist شورش طلب
rebelion شورش مسلحانه
rebellions شورش تمرد
ragingly شورش کنان
revolter شورش کننده
revolts طغیان شورش
revolt شورش کردن
rioting شورش کردن
revolution دوران شورش
sedition شورش اغتشاش
armed rebellion شورش مسلحانه
malcontent اماده شورش
malcontents اماده شورش
riot شورش کردن
rebellion شورش تمرد
rioted شورش کردن
riots شورش کردن
revolutions دوران شورش
revolutionaries شورش طلب
insurrection شورش فتنه
revolt طغیان شورش
insurrections شورش فتنه
revolutionary شورش طلب
revolts شورش کردن طغیان
mutiny یاغیگری شورش کردن
revolt شورش کردن طغیان
to brew rebellion توط ئه شورش کردن
to rise up against someone [something] شورش کردن بر خلاف
to incite somebody to rebellion کسی را به شورش برانگیختن
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself . از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
insurgency شورش یاغی گری
insurrectionist شورش ویاغی گری
mutinies یاغیگری شورش کردن
muting شورش در روی ناو
mutiny شورش کردن یاغی شدن
mutinies شورش کردن یاغی شدن
riot control کنترل شورش عملیات ضد اغتشاش
revolutionised در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionises در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionising در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionize در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionized در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionizes در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionizing در کشور ایجاد شورش کردن
titanism عظیم الجثگی شورش گرایی
He was exciting a riot. مردم را به شورش تحریک می کرد
one man یک مرده
exanimate مرده
dead مرده
hearses مرده کش
hearse مرده کش
low-spirited دل مرده
at rest مرده
low spirited دل مرده
extinct مرده
one-man یک مرده
his heart sank دل مرده شد
defunct مرده
in the dust مرده
vapid مرده
six feet under <idiom> مرده
deceased مرده
lifeless مرده
jacquerie شورش و قیام روستاییان طبقه روستایی
non productive time زمان مرده
autopsy تشریح مرده
inhumationist مرده خاک کن
slaked lime اهک مرده اهک مرده
defunct مرده درگذشته
idle wire سیم مرده
idle turn کلاف مرده
death mask قیافه مرده
still born مرده بدنیاامده
ground swell موج مرده
exanimate دل مرده وبیروح
dead as a doornail <idiom> کاملا مرده
dull finish رخده مرده
dull finish کالیبر مرده
death masks قیافه مرده
down with him مرده باد
swells موج مرده
saprophage مرده خوار
autopsies تشریح مرده
necropsy مرده نگری
necrophobia مرده هراسی
necrophilia مرده گرایی
necrophagous مرده خوار
necrophagous مرده خور
pah مرده شور
necromania مرده پرستی
necrolatry مرده پرستی
murrain گوشت مرده
lyke wake پاسبانی مرده در شب
reliquiae مرده ریگ
time lag زمان مرده
resurrection man مرده دزد
resurrectionist مرده دزد
time lags زمان مرده
cremation مرده سوزانی
cremations مرده سوزانی
parted درگذشته مرده
living corpse مرده متحرک
dead load بار مرده
dead as a d. بکلی مرده
dead ball توپ مرده
dead band نوار مرده
widower مرد زن مرده
dead rise فاصله مرده
swell موج مرده
blate روح مرده
stillbirth مرده زاد
air slaked lime اهک مرده
widowers مرد زن مرده
stillbirths مرده زاد
morgue مرده خانه
morgues مرده خانه
dead soils خاکهای مرده
dead space فضای مرده
dead storage گنجایش مرده
deadball توپ مرده
deadness حالت مرده
death day سال مرده
death feigning مرده نمایی
playing dead مرده نمایی
death watch پاسبان مرده
death's head جمجمه مرده
dead storage حجم مرده
swelled موج مرده
dead time زمان مرده
dead volume حجم مرده
out of play توپ مرده
sequestrum قسمت بافت مرده
protoxlead سنگ مرده مرتک
Speak well of the dead . <proverb> پشت سر مرده بد نگو.
still born مرده زاییده شده
inheritance مرده ریگ وراثت
dead-house مرده شوی خانه
sloughy شبیه پوست مرده
mortuaries مرده شوی خانه
inheritances مرده ریگ وراثت
mortuary مرده شوی خانه
He is not dead by any chance , is he ? نکند مرده باشد ؟
departed مرده درگذشته مرحوم
balefire اتش مرده سوزانی
he seems to have died ازقرارمعلوم مرده است
death mask ماسک صورت مرده
eloge ستایش شخص مرده
time lags فاصله زمانی مرده
autopsies تشریح نسج مرده
funeral home مرده شوی خانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com