English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
English Persian
lawn مرغزار باپارچه صافی کردن
lawns مرغزار باپارچه صافی کردن
Other Matches
drape باپارچه مزین کردن
draping باپارچه مزین کردن
drapes باپارچه مزین کردن
draped باپارچه مزین کردن
sward سطح چمنزار تبدیل به مرغزار کردن
absolute filter صافی میکرونی صافی میکروسکپی
mounted map باپارچه
drapes باپارچه پوشانیدن
draping باپارچه پوشانیدن
draped باپارچه پوشانیدن
drape باپارچه پوشانیدن
leach صافی کردن
antivignetting filter صافی هماهنگ کننده نور صافی تطبیق نور
serene صافی صاف کردن
wiesen مرغزار
prairie مرغزار
sod مرغزار
sods مرغزار
pampa مرغزار
pelouse مرغزار
prairies مرغزار
swarth مرغزار
turves مرغزار
sward مرغزار
meadows مرغزار
meadow مرغزار
veldt زمین مرغزار
veld زمین مرغزار
oases ابادی یا مرغزار میان کویر
turf طبقه فوقانی خاک مرغزار
oasis ابادی یا مرغزار میان کویر
cullender صافی- ابکش- پالودن-ابکش کردن- صاف کردن
line filter صافی خط
scumble صافی
leach صافی
limpidity صافی
limpidity or limpidness صافی
filters صافی
absolute filter صافی صد در صد
pureness صافی
strainer صافی
colanders صافی
water filter صافی اب
defecator صافی
planeness صافی
oaleaceous صافی
colander صافی
strainers صافی
sleekness صافی
filter صافی
filter bed صافی اب
smoothness صافی
petrol filter صافی بنزین
filrate از صافی گذشتن
filter capacitor خازن صافی
filrate از صافی گذراندن
filter add کمک صافی
filter bed صافی شنی
filtering از صافی گذراندن
filters فیلتر صافی
gas mask canister صافی گاز
gravel filter صافی شنی
filters صافی پالایه
interference eliminator صافی تداخل
serenity بی سر وصدایی صافی
noise filter صافی همهمه
nominal filter صافی میکرونی
oil filter صافی روغن
differentiating filter صافی ممیز
purity صافی پاکدامنی
fuel filter صافی بنزین
filter characteristic مشخصه صافی
crystal filter صافی بلورین
gloss صافی براقی
filter flask بالن صافی
absorbent filter صافی جذب
fineness موشکافی صافی
accelofilter صافی سریع
killer stage صافی رنگ
color killer صافی رنگ
acoustic filter صافی صوتی
filter layer لایه صافی
filter disk قرص صافی
filter disc قرص صافی
filter chock چوک صافی
fuel filter صافی سوخت
frequency filter صافی فرکانس
filter circuit مدار صافی
filter condenser خازن صافی
porous filter صافی متخلخل
filter crystal کریستال صافی
filter curve منحنی صافی
polarizing filter صافی قطبی
filter packing پوشش صافی
filtrable صافی کردنی
filterable صافی کردنی
filter packing لایی صافی
filter فیلتر صافی
band screen صافی مخازن
line filter صافی شبکه
line filter صافی همهمه
light filter صافی نور
leach از صافی گذراندن
filter paper کاغذ صافی
filter press صافی فشاری
filter صافی پالایه
filter network شبکه ی صافی
electric filter صافی الکتریکی
interference filter صافی پارازیت
suction filter صافی مکنده
glassiness صافی زلالی
scratch filter صافی پیکاپ
filtration از صافی گذراندن
break even صافی درامدن
interference filter صافی تداخل
edge fillter صافی چاکدار
band stop صافی میان نگذر
filter stick لوله صافی دار
flexible oil filter line لوله صافی روغن
power line filter صافی جریان برق
infltrate از سوراخهای صافی گذراندن
high pass filter صافی بالا گذر
strainer well چاه صافی دار
low frequency filter صافی فرکانس پایین
impedance transforming filter صافی تبدیل امپدانس
narrow band filter صافی فلزات باریک
filtrate مایع زیر صافی
filter insert دریچه یا مدخل صافی
integrating filter صافی جمع کننده
band pass صافی میان گذر
low pass filter صافی پایین گذر
band pass filter circuit مدار صافی باند پاس
high pass acoustical filter صافی صوتی بالا گذر
intermediate frequency band filter صافی باند فرکانس میانی
fluted filter paper کاغذ صافی چین دار
low pass acoustical filter صافی پایین گذر صوتی
diesel fuel oil filter صافی سوخت موتور دیزل
nominal filter صافی به اندازه عبور معین
leachate مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
leach [liquid formed by leaching] مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
hypostyle hall [اتاق بزرگ با سقف صافی که ردیفی از ستون ها در آن قرار دارد.]
Indian summers هوای ارام و خشک و صافی که در اواخر پاییز در شمال ایالات متحده امریکامشاهده میشود
Indian summer هوای ارام و خشک و صافی که در اواخر پاییز در شمال ایالات متحده امریکامشاهده میشود
antialiasing تکنیک افزایش دقت نمایش گرافیک کامپیوتری یک روش بکارگیری صافی که باعث فهور خطها و لبههای صاف در محل تصویر صفحه نمایش میشود
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com