English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
liniment مرهم رقیق روغن مالش
liniments مرهم رقیق روغن مالش
Other Matches
carron oil مرهم روغن برزک
crankcase dilution رقیق سازی روغن
diluted soluble oil روغن حل شونده رقیق
spatula مرهم کش کاردک مخصوص پهن کردن و مالیدن مرهم روی پارچه و زخم و غیره
spatulas مرهم کش کاردک مخصوص پهن کردن و مالیدن مرهم روی پارچه و زخم و غیره
dressing مرهم گذاری وزخم بندی مرهم
dressings مرهم گذاری وزخم بندی مرهم
oil dent شیار ورود روغن یا سوراخ عبور روغن
oils روغن کاری کردن روغن ساختن
oil روغن کاری کردن روغن ساختن
oiling روغن کاری کردن روغن ساختن
air cooled oil cooler نوعی خنک کننده روغن که ازجریان هوا برای خنک کردن روغن استفاده میکند
creosoting روغن قیر روغن قطران
creosote روغن قیر روغن قطران
cutting oil روغن سردکننده روغن برش
creosoted روغن قیر روغن قطران
oil can حلب روغن , روغن دان
creosotes روغن قیر روغن قطران
frottage مالش
scrubbing مالش
scrubbed مالش
scrubs مالش
gnawing مالش
scrub مالش
friction مالش
frictions مالش
chafing مالش دادن
chafes مالش دادن
attrition مالش خراش
chafe مالش دادن
friction مالش اختلاف
magnetic friction مالش مغناطیسی
coefficient of friction ضریب مالش
angle of friction زاویه مالش
scumble مالش مختصر
frictions مالش اختلاف
balmier مرهم
balmiest مرهم
spatule مرهم کش
inunction مرهم
demulcent مرهم
balmy مرهم
balm مرهم
ointments مرهم
ointment مرهم
cerate مرهم
unguent مرهم
oil مرهم
oiling مرهم
salve مرهم
oils مرهم
balms مرهم
rubdown مالش سریع بدن
to rub sore از مالش زیادزخم کردن
salvers مرهم گذار
iatraliptics مرهم گذاری
opodeldoc مرهم کافوری
basilic ointment مرهم باسلیقون
spatulate شبیه مرهم کش
chrism مرهم تدهین
unction مرهم مداهنه
inunction مرهم گذاری
cold cream یکجور مرهم
opodeldoc مرهم صابونی
basilicon مرهم باسلیقون
salver مرهم گذار
spathulate شبیه مرهم کش
internal friction مالش درونی سایش داخلی
tribometer مالش سنج سایش ازما
they give it a good scrub خوب انرا مالش میدهند
salve مرهم تسکین دهنده
deranyement اختلال مرهم زنی
unction مرهم گذاری تدهین
paint roller mill دستگاه مالش رنگ بر روی دیوار
osteopathy درمان بوسیله مالش استخوان و مفاصل
whet عمل تیز کردن بوسیله مالش
the doctor ordered an ointment پزشک مرهم تجویز کرد
hydro-electric وابسته به پیدایش الکتریسیته بوسیله مالش اب یا بخار
hydro electric وابسته به پیدایش الکتریسیته بوسیله مالش اب یا بخار
balmiest دارای خاصیت مرهم خنک کننده
balmy دارای خاصیت مرهم خنک کننده
gallipot پیاله کوچک مخصوص مرهم و دارو
balmier دارای خاصیت مرهم خنک کننده
electrostatic charge بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
rare رقیق
wishy washy رقیق
wishy-washy رقیق
leans رقیق
diluting رقیق
dilute رقیق
attenute رقیق
thins رقیق
diluted رقیق
attenuating رقیق
attenuates رقیق
attenuated رقیق
dilutes رقیق
attenuate رقیق
thinnest رقیق
ethereal رقیق
leaned رقیق
lean رقیق
thinned رقیق
light fog مه رقیق
rarest رقیق
rarer رقیق
thinners رقیق
washy رقیق
pappy رقیق
thin رقیق
watery رقیق
dilutes رقیق کردن
grout ملاط رقیق
pap خوراکنرم و رقیق
thinners رقیق و ابکی
tender-hearted رقیق القلب
diluted رقیق کردن
dilute رقیق کردن
thin رقیق و ابکی
thinner رقیق کننده
thinners بطور رقیق
thinning رقیق گردانی
thinned رقیق کردن
thinners رقیق کردن
thinned بطور رقیق
thinned رقیق و ابکی
thin رقیق کردن
diluting رقیق کردن
thin بطور رقیق
thinnest رقیق و ابکی
tender minded رقیق القلب
dilution رقیق شدگی
dilution رقیق سازی
dilutor رقیق کننده
diluter رقیق کننده
rarefy رقیق کردن
dilute phase فاز رقیق
dilution رقیق کردن
tender hearted رقیق القلب
lenis رقیق فریف
lean mixture مخلوط رقیق
lean gas گاز رقیق
thinnre رقیق کننده
to wash down رقیق کردن
subtilize رقیق کردن
rarify رقیق کردن
extenuate رقیق کردن
diluent رقیق کننده
attenuating رقیق کردن
thins بطور رقیق
thins رقیق و ابکی
thinnest رقیق کردن
thinnest بطور رقیق
attenuant رقیق کننده
attenuates رقیق کردن
derichment رقیق سازی
poor lime اهک رقیق
rarefactive رقیق شونده
thins رقیق کردن
rarafaction رقیق سازی
attenuate رقیق کردن
attenuated رقیق کردن
arrefication رقیق سازی
smaze غبار شبیه مه رقیق
diluent ماده رقیق کننده
fine رقیق شدن خوب
finest رقیق شدن خوب
fined رقیق شدن خوب
diluting media ماده رقیق کننده
slopped مشروب رقیق وبی مزه
lenis دارای تلفظ نرم رقیق
slop مشروب رقیق وبی مزه
slopping مشروب رقیق وبی مزه
paint thinner تینر یا رقیق کننده رنگ
wipes خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wipe خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wiping خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wiped خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
pickling غوطه ور ساختن در محلول رقیق اسید
weakish چیز رقیق و نرم سست و ضعیف
this soup is mere wash این سوپ خیلی رقیق است
slopping غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slop غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopped غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
toluene مایع قابل اشتعالی که به عنوان حلال و رقیق کننده بکار میرود
auto lean مخلوط رقیق سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده اتوماتیک در کاربوراتور ثابت نگاهداشته میشود
lubricant روغن
oiling روغن
butter روغن
oil روغن
sebaceous humour روغن
greased روغن
dopes روغن
dope روغن
greasing روغن
bandolin روغن مو
grease روغن
pomade روغن سر
greaser روغن زن
clurified or run butter روغن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com