English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 31 (4 milliseconds)
English Persian
I wasnt drunk , but just tight. مست نبودم فقط کله ام قدری گرم شده بود
Other Matches
he was too much for me من حریف او نبودم
if i had thought of that هیچ درفکرش نبودم
i was not satisfied with him از او خوشنود یا راضی نبودم
i was not my self از خود بیخود شده بودم بهوش نبودم
i had half a mind to go چندان مایل برفتن نبودم انقدر ها میل نداشتم بروم
kadarite قدری
predestinarian قدری
some قدری
somewhat قدری
piece قدری
pieces قدری
fatalistic قدری
farther بعلاوه قدری
latish قدری دیر
nappies قدری مست
nappy قدری مست
something تا اندازهای قدری
Make some room here. یک قدری اینجا جا باز کن
Give a pull at the rope . سر طناب را یک قدری بکش
he brought more money قدری دیگر پول اورد
Come forward a little (little bit)more. یک قدری دیگه بیا جلو
predestinarianism پیروی از فلسفه قدری وجبری
I'd like some small change. من قدری پول خرد میخواهم.
Lets go for a walk ( stroll) . برویم یک قدری بگردیم ( قدمی بزنیم )
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
Shall wd go for awalk ? shall we go and stretch our legs . میل دارید قدری قدم بزنیم ؟
Please warm up this milk . warm and sincere greetings . لطفا" این شیر را قدری گرم کنید
The coa is a little short in the sleeves . آستین های این کت یک قدری کوتاه است
full کامپیوتر همراه با کارت مخصوصی که به قدری سریع است که تصاویر ویدیویی متحرک را می گیرد و نمایش میدهد.
fullest کامپیوتر همراه با کارت مخصوصی که به قدری سریع است که تصاویر ویدیویی متحرک را می گیرد و نمایش میدهد.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com