Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (2 milliseconds)
English
Persian
epispastic
مشمع یاچیزدیگری که تاول اورد
Other Matches
scalds
تاول زده کردن تاول
scalding
تاول زده کردن تاول
scalded
تاول زده کردن تاول
scald
تاول زده کردن تاول
memento mori
کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
cerecloth
مشمع
oil cloth
مشمع
fly blister
مشمع ذراریح
mustard plaster
مشمع خردل
groundsheet
فرش مشمع
mustard plster
مشمع خردل
sinapism
مشمع خردل
diachylon
مشمع دیاخلیون
linoleum
مشمع فرشی
oilcloth
پارچه مشمع
wax cloth
مشمع فرشی
bituminous felt
مشمع قیراندود
groundsheets
فرش مشمع
linoleum
مشمع کف اتاق
oilskin
پارچه مشمع کت بارانی
floor cloth
قسمی مشمع فرشی
plaster
مشمع انداختن روی
plasters
مشمع انداختن روی
patch
مشمع روی زخم قطعه زمین
patches
مشمع روی زخم قطعه زمین
sticking plaster
مشمع چسب دار مخصوص روی زخم
sticking plasters
مشمع چسب دار مخصوص روی زخم
linocut
چاپی که بوسیله کلیشه روی مشمع ایجاد میگردد
blistered
تاول
vesication
تاول
bleb
تاول
welt
تاول
vesicant
تاول زا
vesicatory
تاول زا
blistery
پر از تاول
welts
تاول
blisters
تاول
galls
تاول
phlyctena
تاول
scorch
تاول
gall
تاول
blister
تاول
scorches
تاول
cold sores
تاول تبخالی
cold sore
تاول تبخالی
blain
تاول زدن
blister agent
عامل تاول زا
blister agent
گاز تاول زا
vesicate
تاول زدن
vesicant agent
گاز تاول زا
blistery
تاول زده
phlyctenule
تاول کوچک
epispastic
تاول اور
galls
زخم تاول
blister
تاول زدن
scorches
تاول زدن
blisters
تاول زدن
gall
زخم تاول
blistered
تاول زدن
scorch
تاول زدن
swell
تاول باد کردن
blain
زخم اماسدار تاول
swelled
تاول باد کردن
vesicate
تاول دار کردن
swells
تاول باد کردن
pemphigus
تاول کوفتی کودکان
vesicant agent
عامل شیمیایی تاول زا
vesiculation
تشکیل کیسه یا تاول
vesiculate
مربوط به حفره تاول دار
vesicular
مربوط به حفره تاول دار
supplement
پس اورد هم اورد
competitor
هم اورد
rivalled
هم اورد
corrival
هم اورد
souvenir
ره اورد
antagonist
هم اورد
souvenirs
ره اورد
supplementing
پس اورد هم اورد
rivalling
هم اورد
rivals
هم اورد
antagonists
هم اورد
gift
ره اورد
gifts
ره اورد
rivaled
هم اورد
rival
هم اورد
supplemented
پس اورد هم اورد
moraine
یخ اورد
supplements
پس اورد هم اورد
competitors
هم اورد
rivaling
هم اورد
flotsam
اب اورد
under lay
زیرانداز فرش
[جهت جلوگیری از سر خوردن آن بر روی زمین که معمولا از جنس نمد و یا مشمع می باشد.]
presented
ره اورد اهداء
present
ره اورد اهداء
presents
ره اورد اهداء
presenting
ره اورد اهداء
grievous
اندوه اورد
jetsam
کالای اب اورد
resulting
دست اورد
resulted
دست اورد
adversaries
مبارز هم اورد
size
بر اورد کردن
sizes
بر اورد کردن
consequences
دست اورد
result
دست اورد
consequence
دست اورد
opprobriously
چنانکه رسوایی اورد
he brought more money
باز پول اورد
snowdrift
برف باد اورد
snowdrifts
برف باد اورد
perniciously
چنانکه زیان اورد
funnily
چنانکه خنده اورد
annual accumulation of sediment
سال اورد ته نشست
gruesomely
چنانکه وحشت اورد
he called his kindred together
خوبشاوندان خودرافراهم اورد
tetter
بیماریهای تاول دار پوست مثل زرد زخم
he brought more money
قدری دیگر پول اورد
nauseant
دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
danc solution
نوعی محلول شیمیایی برای رفع الودگی عوامل تاول زا
can one p a soul out of hell?
ایاکسی میتواندبدعاروحی راازدوزخی بیرون اورد
he lined up his men
مردان خود را در صف اورد صف ارایی کرد
milch cow
کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
colourably
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
scissors
سگک از رو که فشار زیاد به کمر وارد می اورد
teething ring
حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
office of the future
ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
bar mitzvahs
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
bar mitzvah
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
pusher tractor
تراکتور چرخ زنجیری که اسکریپر را هنگام خاکبرداری به حرکت درمی اورد
an ovoviviparous animal
جانوری که دردرون شکم تخم می گذاردوبچه خودرادرهمانجا ازتخم بیرون می اورد
limit velocity
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
probabiliorism
عقیده باینکه بهر طرف بیشتراحتمال درستی دارد بایدروی اورد
kame
تپه کوچک متشکله ازسنگ وخاک اب اورد متعلق بدوره یخبندان
hard contact printing
چاپ تماسی که در ان هدچاپگر با نیروی محسوسی روی لایه زیرین فشار واردمی اورد
setup
توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
ethernet
نوعی سیستم شبکه که امکان حمل اطلاعات سمعی و بصری را همانند داده کامپیوتری فراهم می اورد
say's law
عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
bogota
نام شهری در جمهوری کلمبیای امریکا که در سال 8491 کنفرانسی در ان منعقدشد و سازمان دولتهای امریکایی را به وجود اورد
neoclassical school
مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
ecdysiast
زن رامشگری که در حین رقص تکه تکه لباس خود رادرمی اورد و تقریبا عریان می رقصد
toolkit software
بسته نرم افزاری که به شخص امکان توسعه کاربردهای خاص خود رابسیار ساده تر از حالتی که شخصا" تمام یک برنامه رامی نویسد فراهم می اورد
break out
تاول زدن جوش زدن
demarche
بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
lenz' law
جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
private automatic branch exchange
یک سیستم تلفن سوئیچینگ خودکار خصوصی که در یک شرکت مخابرات تلفنی رافراهم می اورد و انتقال مکالمه ها را به درون شبکه تلفن عمومی یا خارج از ان کنترل میکند
say's law
از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
voice answer back
یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
marxist economics
نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com