English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English Persian
To speake in great detail. مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
Other Matches
antiphrasis بیان مطلبی به معنی مخالف ان
merism بیان مطلبی کلی با ذکر وقیاس مخالف
apophasis افهار مطلبی درعین حالی که گوینده بی میلی خود را نسبت به افهار ان بیان داشته
circumlocutions طول وتفصیل در کلام
circumlocution طول وتفصیل در کلام
to speak [things indicating something] بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
To treat them all alike. (indiscriminately). همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
To conduct a meeting in an orderly manner. جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
To do justice to something. حق مطلبی را ادا کردن
To bring up a topic . To introduce a subject . مطلبی راعنوان کردن
to e. into a matter مطلبی را بازجویی یا تحقیق کردن
To weight up the pros and cons of something . مطلبی راسبک وسنگین کردن (بررسی کردن )
slurs مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurring مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slur مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurred مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
to grind a person in a subject مطلبی راخوب حالی کسی کردن
To spell something out for some one .To drive it home to someone . مطلبی را به کسی شیر فهم کردن
To bring two persons face to face . دونفر رابا هم روبروکردن
warned بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
drift bolt میخی که میخ دیگری رابا ان دراورند
Handle the boxes with care. جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
To do something waveringly. کاری رابا ترس ولرز انجام دادن
to ride one's horse to death اسب خود رابا سواری زیادازپا در اوردن
I stamped on the spider . عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
snivelled اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
hard starboard ناو رابا چرخش سریع بسمت پاشنه بگردانید
snivelling اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivels اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
sniveling اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
ruddleman چوپانی که گوسفندان خود رابا گل اخری رنگ کرده
sniveled اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivel اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
implies مطلبی را رساندن
imply مطلبی را رساندن
implying مطلبی را رساندن
intimated مطلبی را رساندن
thematic مطلبی مقالهای
intimating مطلبی را رساندن
intimates مطلبی را رساندن
a horse of another colour [different colour] مطلبی دیگر
intimate مطلبی را رساندن
planimeter دستگاهی که مساحت اشکال غیر هندسی رابا ان اندازه می گیرند
to peg out میخ اخر رابا گوی زدن وبازی رابپایان رساندن
pugging خاک اره یا چیز دیگری که فضایی رابا ان پرکنندتاصدادران نه پیچد
to inquire into a matter مطلبی را باز جویی
to pierce a mystery بکنه مطلبی پی بردن
pot pourri کوزهای که برگهای چندین جورگل رابا ادویه خوشبوامیخته دران میریزند
statements بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statement بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
frame بیان کردن
imparted بیان کردن
imparting بیان کردن
tell بیان کردن
impart بیان کردن
tells بیان کردن
telling-off بیان کردن
imparts بیان کردن
set out بیان کردن
to set forth بیان کردن
utter بیان کردن
set forth بیان کردن
say بیان کردن
voice بیان کردن
says بیان کردن
obituarist کسیکه در گذشتهای تازه رابا شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
action oriented management report گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
To drum something into someones head . مطلبی را به گوش کسی خواندن
To bring something to someones ears . مطلبی را به گوش کسی رساندن
to smack of something <idiom> مطلبی را رساندن [اصطلاح مجازی]
throw in مطلبی بر صحبت کسی افزودن
mental reservation خود داری از ذکر مطلبی
run on بتفصیل بیان کردن
bubbles بیان کردن حباب
express بیان کردن اداکردن
bubble بیان کردن حباب
bubbled بیان کردن حباب
quantified چندی بیان کردن
sound off ازادانه بیان کردن
worded بالغات بیان کردن
quantifies چندی بیان کردن
sound off <idiom> عقاید را بیان کردن
quantify چندی بیان کردن
quantifying چندی بیان کردن
word بالغات بیان کردن
come out with <idiom> بیان کردن ،گفتن
riddle تفسیریا بیان کردن
riddles تفسیریا بیان کردن
restate مجددا بیان کردن
restates مجددا بیان کردن
restating مجددا بیان کردن
restated مجددا بیان کردن
bubbling بیان کردن حباب
expressed بیان کردن اداکردن
expressing بیان کردن اداکردن
detailing یات را بیان کردن
detail یات را بیان کردن
expresses بیان کردن اداکردن
To know it backwards. مطلبی رافوت آب بودن (خوب دانستن )
shrugged بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
shrug بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
shrugging بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
To give it straight from the shoulder. مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
Vote (write) against a proposallll. بر ضد پیشنهادی رأی دادن ( مطلبی نوشتن )
pronounce رسما بیان کردن ادا کردن
pronounces رسما بیان کردن ادا کردن
verbalizes بصورت شفاهی بیان کردن
rephrase به طرز دیگری بیان کردن
gives نسبت دادن به بیان کردن
verbalised بصورت شفاهی بیان کردن
synopsize بصورت مجمل بیان کردن
rephrasing به طرز دیگری بیان کردن
represent بیان کردن نشان دادن
rephrased به طرز دیگری بیان کردن
giving نسبت دادن به بیان کردن
verbalized بصورت شفاهی بیان کردن
to set out بیان کردن شرح دادن
give نسبت دادن به بیان کردن
verbalises بصورت شفاهی بیان کردن
verbalising بصورت شفاهی بیان کردن
verbalize بصورت شفاهی بیان کردن
enouce بیان کردن بصراحت گفتن
rephrases به طرز دیگری بیان کردن
verbalizing بصورت شفاهی بیان کردن
represented بیان کردن نشان دادن
reword باواژههای دیگری بیان کردن
represents بیان کردن نشان دادن
languages بصورت لسانی بیان کردن
language بصورت لسانی بیان کردن
non commital از گرفتارکردن خویش بویسله تصدیق یا تکذیب مطلبی
why i think i can هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
nuncupation افهار مطلبی در پیش گواه بزبان گویی
declamatory مربوط به قرائت مطلبی باصدای بلند وغرا
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
It was inappropriate to make such a remark . مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
sneering پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
paraphrases نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
sneer پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneered پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
paraphrase نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrased نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrasing نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
sneers پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
issue of fact نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
to speak volumes [for] کاملأ واضح بیان کردن [اصطلاح مجازی]
fallacy of composition استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
tenant by sufference هر گاه کسی ملکی رابا عنوان و سمت قانونی درتصرف داشته باشد و پس اززوال سمت
bioecology رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
to rime one word with another یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
caveatemptor اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
jigsaw puzzle نوعی بازی معمایی که بازیکنان باید قطعات متلاشی و مختلف یک شکل یا نقشه رابا هم جفت کرده و شکل مخصوص با ان بسازند
macro کلمهای که برای بیان تعدادی دستور یا ساده کردن نوشتن برنامه به کار می رود
negative true logic سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
post script مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
stock watering سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
SGML استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
alphabetize به ترتیب الفبا نوشتن باحروف الفبا بیان کردن
rhetoric علم معانی بیان معانی بیان
authentication استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
quoted نقل بیان کردن نشان نقل قول
quotes نقل بیان کردن نشان نقل قول
quote نقل بیان کردن نشان نقل قول
scans شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scanned شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scan شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
cross examination به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
declarations بیان
quotations بیان
quotation بیان
expression بیان
declaration بیان
recitations بیان
recitation بیان
wording بیان
experssion بیان
statements بیان
dite بیان
dit بیان
expositions بیان
pronunciations بیان
pronunciation بیان
statement بیان
exposition بیان
explication بیان
interpretations بیان
diction بیان
averment بیان
locutions بیان
say so حق بیان
say so بیان
say-so حق بیان
say-so بیان
explanations بیان
explanation بیان
interpretation بیان
verbiage [American English] بیان
wording بیان
word choice بیان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com