Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
I was up all night in my bed.
من تمام شب را در تخت خوابم بیدار بودم.
Other Matches
i had scarely arrived
تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
i fell a
خوابم برد
I feel sleepy.
خوابم می آید
i feel sleepy
خوابم میاید
I couldnt get to sleep last night.
دیشب خوابم نمی برد
he hummed me to sleep
زمزمه کرد تا من خوابم برد با زمزمه مرا خوابانید
was:iwas
من بودم
i was under his roof
او بودم
i was up late last night
بودم
i passed an uneasy night
ناراحت بودم
i was in the garden
در باغ بودم
i was under his roof
مهمان او بودم
if i were
اگر من بودم
i was on the watch for it
مراقب ان بودم
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
i wish i were
کاش من مرغی بودم
had i seen him
اگر من او را دیده بودم
i was absent for a while
یک مدتی غایب بودم
i was about to go
در شرف رفتن بودم
I was so tired that …
آنقدر خسته بودم که ...
the wall
پشت دیوارایستاده بودم
i was under theimpression that
به این عقیده بودم که ...
i would i were a child
ای کاش بچه بودم
i had been caught
گرفته شده بودم
were i in his skin
اگر بجای او بودم
I was standing at the street corner .
درگوشه خیابان ایستاده بودم
were i in your place
اگر جای شما بودم
I had no choice ( alternative ) but to marry her .
محکوم بودم که با اوازدواج کنم
I was an eye witness to what happened.
من حاضر وناظر وقا یع بودم
I happened to be there when ….
اتفاقا" من آنجا بودم وقتیکه …
If I were in your place. . .
اگر بجای شما بودم …
If I were you. IF I were in your shoes.
اگر جای شما بودم
in my raw youth
در روزگارجوانی که خام وناازموده بودم
i was in an awkword p
بد جوری گیر کرده بودم
I was waist deep in water .
با کمر درآب فرورفته بودم
I saw it for myself . I was an eye –witness
خودم شاهد قضیه بودم
I was sound asleep when he knocked.
وقتیکه در زد غرق خواب بودم
I told you , didnt I ?
من که بتو گفتم ( گفته بودم )
How was I supposed to know . After all I didnt have a crystal ball.
مگر کف دستم را بو کرده بودم.
if i were you
اگر من جای شما بودم
I wish I were rich .
کاش ( کاشکی ) پولدار بودم
u.sings
[ and+]
با انهایی که من دیده بودم فرق داشت
he undid what i had done
انچه من رشته بودم او پنبه کرد
i was the second to speak
دومین کسی که سخن گفت من بودم
i was not my self
از خود بیخود شده بودم بهوش نبودم
I acted as interpreter for the Prime Minister at yesterday's meeting.
من در جلسه دیروز مترجم نخست وزیر بودم.
beta software
نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminated
تمام شدن تمام کردن
terminates
تمام شدن تمام کردن
terminate
تمام شدن تمام کردن
I have been deceived in you .
درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
woke
بیدار شد
awakened
بیدار
open eyed
بیدار
awoke
بیدار
awake
بیدار
wakeing
بیدار
wakeful
بیدار
awaking
بیدار
awakes
بیدار
I was absolutely infuriated.
کارد میزدی خونم در نمی آمد
[بی نهایت عصبانی بودم]
sit up
<idiom>
بیدار نشستن
aroused
بیدار کردن
arouse
بیدار کردن
take to
بیدار کردن
waker
بیدار کننده
arousing
بیدار کردن
sit up
بیدار ماندن
wanener
بیدار کننده
broad a wake
کاملا بیدار
awakener
بیدار کننده
wide awake
کاملا بیدار
awake
بیدار شدن
awake
بیدار ماندن
awakening
بیدار کننده
awakes
بیدار شدن
awakes
بیدار ماندن
awaking
بیدار شدن
awaking
بیدار ماندن
to stay up
بیدار ماندن
wide-awake
کاملا بیدار
daw
بیدار کردن
awakens
بیدار کردن
waken
بیدار کردن
to be up
بیدار بودن
waken
بیدار شدن
hypnopompic
خواب و بیدار
wakening
بیدار شدن
arouses
بیدار کردن
night bird
مرغ شب بیدار
wakens
بیدار شدن
wakened
بیدار کردن
wakening
بیدار کردن
awakens
بیدار شدن
wakens
بیدار کردن
wakened
بیدار شدن
to wake
بیدار شدن
awaken
بیدار کردن
awaken
بیدار شدن
to wake up
بیدار شدن
rouse out
بیدار کردن افراد
get out of bed on the wrong side
<idiom>
ازدنده چپ بیدار شدن
wakes
از خواب بیدار کردن رد پا
rewake
دوباره بیدار کردن
reveille
طبل بیدار باش
hit the deck
<idiom>
از خواب بیدار شدن
outwatch
بیشتر بیدار ماندن از
vigilant
گوش بزنگ بیدار
wake
از خواب بیدار کردن رد پا
waked
از خواب بیدار کردن رد پا
Wake not a sleeping lion .
<proverb>
شیر خفته را بیدار نکن.
He woke up (got up).
بلند شد( برخاست ،ازخواب بیدار شد )
Please don't wake me until 9 o'clock!
لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
i was up early this morning
امروزصبح زود بیدار شدم
keep (someone) up
<idiom>
باعث بیخوابی شدن ،بیدار نگهداشتن
roused
از خواب بیدار شدن حرکت دادن
rouse
از خواب بیدار شدن حرکت دادن
to have someone wake you up
بگذارید کسی شما را بیدار کند
Be quiet so as not to wake the others.
ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
rouses
از خواب بیدار شدن حرکت دادن
to book
[order]
an alarm call
بگذارید کسی با تلفن شما را بیدار کند
call book
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
Better to go to bed supperless than to rise in debt.
<proverb>
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
I am in the habit of sleeping late on Friday mornings.
عادت دارم جمعه ها صبح دیر از خواب بیدار می شوم
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
lap
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lapped
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
the early bird catches the worm
<proverb>
کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
full track
تمام شنی خودرو تمام شنی
panoramas
تمام نما اینه تمام نما
panorama
تمام نما اینه تمام نما
keep late hours
دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن
How can the sleeping one awaken another who is asl.
<proverb>
خفته را خفته کى کند بیدار.
yame
تمام
entire
تمام
complete
تمام
lion's share
تمام
thorough
تمام
rounded
پر تمام
fullest
تمام
full
تمام
whole
تمام
incomplete
نا تمام
through
تمام
thru
تمام
out and out
تمام
full-length
تمام قد
whole length
تمام قد
out-and-out
تمام
It's over.
تمام شد.
full face
تمام رخ
full-face
تمام رخ
completes
تمام
off
تمام
completing
تمام
full length
تمام قد
all night
در تمام شب
it is all up
تمام شد
completed
تمام
yearlong
یکسال تمام
yean round
در تمام سال
whole hog
تمام راه
full tracked
تمام زنجیر
wrap up
تمام شدن
full tracked
تمام شنی
full time
تمام روز
full moon
ماه تمام
full mouthed
تمام دندان
full orbed
تمام روشن
full pay
حقوق تمام
full-time
تمام وقت
A whole week
یک هفته تمام
full screen
تمام صفحه
full scale
تمام عیار
full subtractor
تمام کاهشگر
dyed-in-the-wool
تمام و کمال
dyed-in-the-wool
به تمام معنی
hade
شیب تمام
he is fifty
تمام دارد
spring-clean
تمام وکمالتمیزکردن
holohedral
تمام وجه
holohedron
تمام وجهی
holosymmetric
تمام وجه
full pay
مواجب تمام
in full
تمام وکمال
in full fig
درلباس تمام
mast high
تمام افراشته
give out
تمام شدن
get through
تمام کردن
dyed-in-the-wool
تمام عیار
full view
نمای تمام رخ
full wave
تمام موج
full word
تمام کلمه
fullmouthed
تمام دندان
fullword
تمام کلمه
par excellence
به تمام معنی
full-page
تمام صفحه
fully automatic
تمام اتوماتیک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com