English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
Other Matches
What have I done to offend you? من چه کارت کردم؟ [من چطور تو را دلخور کردم؟]
prefiguring قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
I was keeping my fingers crossed . خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
booking رزرو جا
bookings رزرو جا
book a seat جا رزرو کردن
reserved رزرو شده
reserved words کلمههای رزرو
reserve رزرو کردن
reserving رزرو کردن
reserves رزرو کردن
hotel reservation رزرو هتل
federal reserve bank بانک فدرال رزرو
federal reserve system نظام فدرال رزرو
to book something چیزی را رزرو کردن
I'd like to reserve ... می خواهم یک ... رزرو کنم؟
hotel reservation محل رزرو هتل
Where is the hotel reservation? رزرو هتل کجاست؟
booking office باجه رزرو بلیت
Where is the booking office? باجه رزرو بلیت کجاست؟
I'd like to book a flight to london. یک پرواز به لندن می خواهم رزرو کنم.
booker کسی که برای مسافرین جا رزرو میکندوبلیط می فروشد
I'd like to reserve a table for 5. میخواهم برای 5 نفر یک میز رزرو کنم.
Could you reserve a room for me? آیا میتوانید اتاقی برای من رزرو کنید؟
I made a mistake . I was wrong. من اشتباه کردم
i hid my self را پنهان کردم
I am freezing ( to death) . از سرمایخ کردم
iwas late دیر کردم
the trusty is that i forgot it فراموش کردم
i knocked at the door دق الباب کردم
It slipped my mind. آن را فراموش کردم.
I am late. من دیر کردم.
i asked him a question پرسشی از او کردم
eureka >من کشف کردم <
reservation رزرو کردن صندلی یااتاق در مهمانخانه و غیره کتمان
reservations رزرو کردن صندلی یااتاق در مهمانخانه و غیره کتمان
i was too indulgent to him زیاد به او گذشت کردم
i made him go او راوادار به رفتن کردم
i did that of my own free will این کار را کردم
i forgot all about it به کلی فراموش کردم
i made him go او را وادار کردم برود
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
i profited by his advice از نظر او استفاده کردم
i am through with my work ازکارفراغت پیدا کردم
i a the beauties of nature من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
I invited her to lunch . I stood her a lunch . ناهار مهمانش کردم
I've run out of petrol. بنزین تمام کردم.
I incurred a heavy loss. ضرر زیادی کردم
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it . هر چه سعی کردم نشد
i managed to do it ان کار را درست کردم
What have I done to offend you? من چطور تو را ناراحت کردم؟
supra قبلا
the reinbefore قبلا
already قبلا
erstwhile قبلا
aforehand قبلا
previously قبلا"
formerly قبلا
erst قبلا
reversing حالت صفحه نمایش که سیاه و سفید آن رزرو شده اند.
reverses حالت صفحه نمایش که سیاه و سفید آن رزرو شده اند.
reversed حالت صفحه نمایش که سیاه و سفید آن رزرو شده اند.
reverse حالت صفحه نمایش که سیاه و سفید آن رزرو شده اند.
no-show <idiom> شخصی که جایی را رزرو میکندولی نه آن را کنسل ونه آن را استفاده میکند
I thought so. منم همینطور فکر کردم.
the trusty is that i forgot it حقیقا امراینست که فراموش کردم
I had a long talk with him. با ایشان مفصلا" صحبت کردم
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. هر طور کردم غلط درآمد
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
I have entangled myself with the banks . خودم را گرفتار بانک ها کردم
I was a fool ( naïve enough) to believe her . من را بگه که حرفهایش را باور کردم
If I find the time . اگر وقت کنم ( کردم )
I sent him packing. دست به سرش کردم. [اصطلاح]
Since I left school. ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
I stayed up reading until midnight. تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
i did my best منتهای کوشش خود را کردم
i stated the facts چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
i saw him off the premises کردم تا ازعمارت بیرون رفت
i repaid his kindress in kind مهربانی او را عینا` تلافی کردم
i provided for his safety وسائل سلامت او را فراهم کردم
presentient قبلا مستعد
presentient قبلا متوجه
prerecord قبلا ضبط
heretofore سابقا قبلا
i went before من قبلا` رفتم
foretoken قبلا اگاهانیدن
beforehand قبلا اماده
prepay قبلا پرداختن
prescient قبلا اگاه
pre arrange قبلا قرارگذاشتن
I weighed myself today . امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
i waved him nearer با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
I reckoned him as my friend. اورا دوست خود حساب می کردم
Upon reflection , I realized that … دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
I had a hell of a time to fix the engine. پدرم درآمد موتور رادرست کردم
I stayed in concealment until the danger passed. خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I have settled all my accounts. همه حساب هایم را صاف کردم
i did it only for your sake تنها به خاطرشما این کار را کردم
i am & out پنج لیره اشتباه حساب کردم
I've shoveled snow all the morning. من تمام صبح برف پارو کردم.
i made him my proxy او رااز جانب خود وکیل کردم
i did it for show برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
i gave up the idea ازان خیال صرف نظر کردم
I found a hair in the soup . توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
as previously mentioned <adv.> همانطور که قبلا اشاره شد
as already mentioned <adv.> همانطور که قبلا ذکر شد
as previously agreed upon <adv.> همینطور که قبلا موافقت شد
as previously mentioned <adv.> همانطور که قبلا ذکر شد
to prerecord قبلا ضبط کردن
preheated قبلا حرارت دادن
as already mentioned <adv.> همانطور که قبلا اشاره شد
prearrange قبلا تهیه کردن
preheats قبلا گرم کردن
preform قبلا تصمیم گرفتن
preheats قبلا حرارت دادن
preheated قبلا گرم کردن
premonish قبلا برحذر داشتن
forearm قبلا اماده کردن
prenominate قبلا نامبرده شده
preheat قبلا گرم کردن
preordain قبلا مقرر داشتن
forearms قبلا اماده کردن
prepossess قبلا بتصرف اوردن
prepaid قبلا" پرداخت شده
preform قبلا بشکل دراوردن
preform قبلا تشکیل دادن
preconceive قبلا عقیده پیداکردن
prearrange قبلا ترتیب دادن
foresee قبلا تهیه دیدن
pre appoint قبلا معین کردن
predesignate قبلا تعیین شده
preassigned قبلا تعیین شده
predestine قبلا تعیین کردن
predetermine قبلا مقدر کردن
predetermine قبلا تعیین کردن
predigest قبلا هضم کردن
preexist قبلا وجود داشتن
foresees قبلا تهیه دیدن
destine قبلا انتخاب کردن
preheat قبلا حرارت دادن
previews قبلا رویت کردن
prifixal قبلا تعیین کردن
preconceive قبلا تصور کردن
advances قبلا تجهیز شده
prenominate قبلا ذکر شده
advances قبلا تهیه شده
advance قبلا تجهیز شده
advance قبلا تهیه شده
primes قبلا تعلیم دادن
primed قبلا تعلیم دادن
prime قبلا تعلیم دادن
prenominate قبلا ذکر کردن
prifix قبلا تعیین کردن
preselect قبلا انتخاب کردن
forespeak قبلا اماده کردن
pretreat قبلا معالجه کردن
advancing قبلا تجهیز شده
pretypify قبلا نشان دادن
presanctified قبلا تقدیس شده
pretypify قبلا اعلام کردن
advancing قبلا تهیه شده
prerecord قبلا ثبت کردن
preview قبلا رویت کردن
names لیست کلمات رزرو و دستورات در یک زبان و آدرس ها در کامپیوتر که به آنها مربوط می شوند
name لیست کلمات رزرو و دستورات در یک زبان و آدرس ها در کامپیوتر که به آنها مربوط می شوند
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
i owe for all my books پول همه کتابهای خود راقرض کردم
I played every trick in the book . هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
I stamped on the spider . عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
I shared out the money among four persons. پول را بین چهار نفر قسمت کردم
I ran away lest I should be seen . فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
Did I say anything different? مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
I expended all my capital on equipment. تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
I stand corrected. من اشتباه کردم. [همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
predicts قبلا پیش بینی کردن
predict قبلا پیش بینی کردن
predicting قبلا پیش بینی کردن
put in <idiom> اضافه چیزی که قبلا گفته شد
preset قبلا چیدن و قرار دادن
preconcert قبلا فرار ومدار گذاردن
preassigned قبلا تخصیص داده شده
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
I accidentally locked myself out of the house. من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
I have thought long and hard about it. خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction. د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
The news shocked me. این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
preform قبلا شکل چیزی رامعین کردن
postpaid مخارج پستی قبلا پرداخت شده
preordain قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
pre آنچه قبلا توافق شده است
pre- آنچه قبلا توافق شده است
bespeak قبلا درباره چیزی صحبت کردن
prevue قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
preexist ازلی بودن قبلا موجود شدن
forebode قبلا بدل کسی اثر کردن
predefined آنچه قبلا معرفی شده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com