English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 168 (8 milliseconds)
English Persian
That's not my province. من مسئول آن نیستم.
Search result with all words
Not my department. <idiom> من مسئول نیستم.
Other Matches
drill sergeant گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
action agent مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
combat cargo officer افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
i am not good at sums نیستم
iam pretty well بد نیستم
i am not of his mind نیستم
i am only middling بد نیستم
i am not a with him با او اشنا نیستم
non placer موافق نیستم
I am not your maid. نوکرت که نیستم.
I am in the dark. Iam not in the picture. من در جریان نیستم
I'm not worth it. من در حد اون نیستم.
I am not worried about it. من در موردش نگران نیستم.
i am unused to that noise من به ان صدا اشنا نیستم
I'm uneasy about it. من باهاش راحت نیستم.
i am unwilling to go راضی نیستم بروم
i am unwilling to go مایل نیستم بروم
I wasn't born yesterday. <idiom> من بی تجربه نیستم ! [اصطلاح]
I am not as mad as all that . آنقدها هم دیوانه نیستم
but don't hold me to it [idiom] ولی مطمئن نیستم
i do not belong here من اهل اینجا نیستم
Nothing is further from my mind than marriage . اصلا" فکر ازدواج نیستم
I'm not too keen on it. <idiom> من خیلی بهش مشتاق نیستم.
Such things just dont interest me. توی این خطها نیستم
I wasn't born yesterday. <idiom> من ساده لوح نیستم ! [اصطلاح]
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
I am not aware of that. <idiom> درباره اش آگاه نیستم. [اصطلاح]
To stage political demonstrations. تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic. من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
Count me out . دور مرا خط بکش ( من یکی که نیستم )
iam not in prac tice چندی است وارد کار نیستم
iam out of practice چندی است که وارد کار نیستم
I am not much of a cinema-goer. زیاد اهل سینما ( رفتن ) نیستم
That won't work with me! من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
I dont smoke at all. اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
I'm not very hungry, so please don't cook on my account. من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن.
responsible <adj.> مسئول
in charge <adj.> مسئول
accountable مسئول
answerable مسئول
frankpledge مسئول
responsible مسئول
liable مسئول
warden مسئول
responsive مسئول
helmsman مسئول سکان
helmsmen مسئول سکان
to hold responsible مسئول قراردادن
to hold responsible مسئول کردن
wagon master مسئول واگن
undertakers جواب گو مسئول
supplies officer مسئول مواد
custodian مسئول مرموزات
custodian مسئول سرپرست
officer on duty افسر مسئول
officer in charge افسر مسئول
purchasing officer مسئول خرید
lineman's plier انبردست مسئول خط
liable for damages مسئول خسارات
issue commissary مسئول توزیع
custodians مسئول مرموزات
custodians مسئول سرپرست
account مسئول بودن
accountable مسئول حساب
cryptographer مسئول رمز
cupola tender مسئول کوره
data administrator مسئول داده ها
undertaking جواب گو مسئول
authoring system سیستم مسئول
undertaker جواب گو مسئول
in charge <idiom> مسئول بودن
furnace man مسئول کوره
furnace attendant مسئول کوره
shipment sponsor مسئول ارسال کالاها
ambulanceman راننده یا مسئول آمبولانس
anchor detail نفرات مسئول لنگر
irresponsibly بطور غیر مسئول
irresponsible غیر مسئول نامعتبر
tallyman مسئول کنترل محموله
captain of the top مسئول گروه کار
corespondent مسئول جواب گویی
operations detachment قسمت مسئول عملیات
have a hand in <idiom> مسئول کاری شدن
be to blame <idiom> مسئول کارزشت بودن
demolition firing party گروه مسئول انفجارخرج
demolition firing party گروه مسئول تخریب
data base administrator مسئول پایگاه داده ها
cryptoguard مسئول حفافت رمز
officer in charge افسر مسئول اجرا
courier transfer officer افسر مسئول پیک
make one's bed and lie in it <idiom> مسئول انجام کاری بودن
aircraft guide مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
finger in the pie <idiom> دست داشتن ،مسئول بودن
tipstaff مامور مسئول زندانیان دردادگاه
shipment unit یکان مسئول ارسال کالاها
range officer افسر مسئول میدان تیر
harbour master مسئول بندر متصدی لنگرگاه
brakeman مسئول ترمز در تیم لوژسواری
communication security custodian مسئول وسایل تامین مخابراتی
company secretary مسئول مالی و حقوقی شرکت
every man is a for his action هرکس مسئول کردارخویش است
establishing authority مقام مسئول نیروهای اب خاکی
blast furnaceman مسئول یا متصدی کوره بلند
detail officer افسر مسئول گروه بیگاری
coordinated procurement assigness شعبه مسئول خرید کلی اماد
flight sister افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
to blame somebody for something کسی را مسئول کارناقص [اشتباه ] کردن
beach unit یکان مسئول اسکله یا خدمات ساحلی
interceptor controller افسر مسئول پست استراق سمع
self service بدون مسئول توزیع سلف سرویس
self-service بدون مسئول توزیع سلف سرویس
proponents مقام مسئول اموال یا اجرای کار
burdened مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
mensch [انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
ship's serviceman مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
courier transfer officer افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
vouch ضمانت کردن مسئول واقع شدن
proponent مقام مسئول اموال یا اجرای کار
officiant کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
treasurers مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
beach organization یکان مسئول اداره اسکله قسمت ساحلی
section gang دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
accountably بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
treasurer مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
air defense artillery controller مسئول کنترل عملیات توپخانه پدافند هوایی
section crew دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
general delivery بخشی از ادارهی پست که مسئول اینگونهمراسلات است
test examiner مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
eaves droper مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
security specialist فردی که مسئول امنیت فیزیکی مرکز کامپیوتر است
guardship ناو یا کشتی نگهبان یا مسئول گشت زنی دریایی
caveat emptor یعنی خریدارخود مسئول بازرسی کالائی که می خرد میباشد
Would you call the head waiter, please? لطفا ممکن است مسئول سرپیشخدمت را صدا کنید؟
dock receipt رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
fcc CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
cryptocustodian مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
caveat venditor یعنی فروشنده مسئول معایب کالای فروخته شده میباشد
communication security custodian مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
boatswain افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
boatswains افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
guinea pig کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
guinea pigs کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
custodian فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
custodians فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
necessity درCL به حالاتی اطلاق میشودکه عامل عمل به علت عدم ازادی اراده مسئول اعمال خود نیست
i do not know your house خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
internal telecommunications unions یک دفتر نمایندگی با 156عضو متخصص از ملل متحدکه مسئول هم اهنگی بین المللی مسائل مربوط به ارتباطات دوربرد میباشد
embarkation officer افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
surrogate نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogates نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
claims officer افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
disclaimer عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimers عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
unaccountable غیر مسئول غیر قابل توصیف
support command فرمانده پشتیبانی یکان مسئول پشتیبانی
unaccountably غیر مسئول غیر قابل توصیف
range section قسمت مسئول مسافت یاب یاکار با دستگاه مسافت یاب دریک اتشبار
custodial guard گروه محافظین ندامتگاه نگهبان ندامتگاه مسئول ندامتگاه
tactical air controler افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
releasing officer افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
demolition guard نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
implied trust امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
without recourse عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
aeromedical unit یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com