Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 165 (9 milliseconds)
English
Persian
pub
میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار
pubs
میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار
Other Matches
pot house
میخانه
public houses
میخانه
public house
میخانه
tavern
میخانه
watering holes
میخانه
watering hole
میخانه
taverns
میخانه
cabarets
میخانه
cabaret
میخانه
pothouse
میخانه
alehouse
میخانه
bar
میخانه
barmaid
خادمهء میخانه
barmaids
خادمهء میخانه
pub crawl
میخانه گردی
barmaids
پیشخدمت میخانه
howf
میعادگاه میخانه
howff
میعادگاه میخانه
barmaid
پیشخدمت میخانه
pub crawls
میخانه گردی
tapster
پیشخدمت میخانه
taverner
میخانه دار
publican
بیگانه صاحب میخانه
publicans
بیگانه صاحب میخانه
wine vault
میخانه سرداب شرابی
groggery
نوشابه فروشی میخانه
pub crawl
میخانه گردی کردن
pub crawls
میخانه گردی کردن
pub crawls
از یک میخانه به میخانهی دیگر رفتن
pub crawl
از یک میخانه به میخانهی دیگر رفتن
it pleased him to go
خوش داشت که برود خوشش می امدکه برود
i advised him to go there
به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود
provided he goes at once
بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
drunkard
خمار
hung over
خمار
drunkards
خمار
cold turkey
خمار
lank
خمار
languid
خمار
boozers
خمار
boozer
خمار
languishing eyes
چشمان خمار
With her languid eyes .
با چشمهای مستش ( خمار )
glazed
منگ - خمار - بیحوصله
adamic
ادمی
human being
ادمی
some one
ادمی
human beings
ادمی
the outward man
جامه یا تن ادمی
human kind
جنس ادمی
sculptured head
پیکره سر ادمی
irrepressible joy
ادمی که نتوان جلواوراگرفت
scaremongers
ادمی که ایجادوحشت بیموردکند
wise guy
ادمی که خود را داناپندارد
you are a nice person
عجب ادمی هستید
scaremonger
ادمی که ایجادوحشت بیموردکند
lackbrain
ادمی تهی مغز
ne'er do well
ادمی که امیدبهبودی برایش نیست
from this time forward
ازاین پس
hence it is
ازاین
later on
ازاین پس
from this time forth
ازاین پس
lycanthrope
ادمی که بشکل گرگ درامده باشد
playgoer
ادمی که قالبا بنمایش میرود نمایشرو
the pilgrimage of life
زندگی چندروزه ادمی دراین جهان
For this reason . In this respect.
ازاین جهت
on the score of neglect
ازاین حیث
owing to this
ازاین سبب
in a. to this
گذشته ازاین
over and above
گذشته ازاین
to this effect
ازاین قرار
from this time forward
ازاین ببعد
from this time forth
ازاین ببعد
hereinbelow
ازاین پایین تر
amputee
ادمی که دست یا پا و یا عضودیگرش قطع شده باشد
amputees
ادمی که دست یا پا و یا عضودیگرش قطع شده باشد
point of honour
موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
From now on. Henceforth.
از حالابه بعد (ازاین پس)
across
ازاین سو بان سو درمیان
f. this path
ازاین راه برو
this wayŠplease
ازاین راه بفرمایید
superlunar
بیرون ازاین جهان
monogenism
عقیده باینکه همه تژادهای ادمی از یک تخم هستند
laparectomy
برش بخشی از روده که درپهلوی ادمی واقع است
since that time. thereafter.
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
oscillate
ازاین سو به ان سو افتادن مردد بودن
oscillates
ازاین سو به ان سو افتادن مردد بودن
as follows
بشرح ذیل ازاین قرار
oscillated
ازاین سو به ان سو افتادن مردد بودن
on the score of neglect
بعنوان غفلت ازاین بابت
he passed hence
ازاین جهان رخت بربست
to an overthwart
بطور متقاطع ازاین سو بان سو
at an overthwart
بطور متقاطع ازاین سو بان سو
erenow
پیش ازاین تااین تاریخ
kenosis
اعتقادباینکه مسیح بصورت ادمی جنبه خدایی را ازخوددورساخته است
is he a the wiser for it
ایا ازاین بابت عاقل تراست
It goes against the grain to pay these sums (that kind of money).
من که زورم می آید ازاین پولها بدهم
poeeping tom
ادمی که بانگاه باعضاء تناسلی واعضای برهنه اطفاء شهوت کند
Stop your little games (tricks).
ازاین بازیها (حقه وکلکها )دست بردار
print
برود
prints
برود
let him go
برود
printed
برود
he insists on going
اصراردارد که برود
tell him to go
بگویید برود
he was made to go
او را وادارکردند برود
he refused to go
نخواست برود
he is not willing to go
نیست برود
it is necessary for him to go
باید برود
let him go
بگذارید برود
meerschaum
هیدروسیلیکات منیزیم سرچپق یاسرقلیانی که ازاین سنگ ساخته میشود
The borrower is absolutely free to use the amount.
وام گیرنده کاملا مختار به استفاده ازاین مبلغ است .
wine seller
میفروش باده فروش شراب فروش خمار
i made him go
او را وادار کردم برود
he needs must go
ناچار باید برود
none but the old shold go
کسی مگربزرگان برود
in order that he may go
برای اینکه برود
he was motioned to go
باو اشاره شد که برود
he was signalled to go
باو اشاره شد که برود
he refused to go
حاضر نشد برود
he durst not go
جرات نکرد که برود
he did not d. to go
جرات نکرد که برود
show someone the door
<idiom>
خواستن از کسی که برود
it is necessary for him to go
لازم است برود
he is indisposed to go
مایل نیست برود
Seldom seen soon forgotten .
<proverb>
از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
Long absent, soon forgotten.
<proverb>
از دل برود هر آنکه از دیده برفت.
overland mail
پستی که از راه خشکی برود
sticker
[guest]
مهمانی که نمی خواهد برود
out of sight out of mind
از دل برود هر انچه از دیده برفت
it is necessary for him to go
براو واجب است که برود
dare he go?
ایا جرات دارد برود
out of sigt out of mind
از دل برود هر انکه از دیده برفت
liberty man
ملوانی که اجازه دارد به ساحل برود
He will not sleep in a place which can get wt unde.
<proverb>
جایى نمى خوابد که آب زیرش برود .
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ?
چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود
Those who lose must step out.
هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
humpty dumpty
کسی یاچیزی که یکباربزمین افتداز میان برود
I am counting(relying) on you, dont let me down.
روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود
an irrepressible person
نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
He cannot sit up, much less walk
[ to say nothing of walking]
.
او
[مرد]
نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
deflections
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflection
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
he is an incarnate fiend
دیوی است که بصورت ادمی در امده است
jump instruction
موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
actions
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
You cannot make a crab walk straight .
<proverb>
نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
action
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
threshholds
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
He is absolutely determined to go and there's just no reasoning with him.
او
[مرد]
کاملا مصمم است برود و باهاش هیچ چک و چونه نمیشه زد.
thresholds
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
ball back
ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
threshold
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
to ask somebody out
از کسی پرسیدن که آیا مایل است
[با شما]
بیرون برود
[جامعه شناسی]
ethnography
تشریح علمی نژادهای بشراز نظر اداب ورسوم و اختلافاتی که ازاین نقطه نظر با هم دارند
joint
دستگاه کوچک باطریدار که سوارکار بطور غیر مجازروی گردن اسب می گذارد تاتندتر برود
pull
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pulls
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
across
ازاین طرف بان طرف
pay as you go principle
اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
tractor feed
روش وارد کردن کاغذ در چاپگر که سوراخهای لبه کاغذ در دندانههای چاپگر قرار می گیرند تا کاغذ به جلو برود
von neuman morgensterm utility index
شاخص مطلوبیت ون نیومن مورگن استرن منظورشاخص عددی برای مطلوبیت مورد انتظار استکه دروضعیت ریسک و نامطمئنی ازاین شاخص استفاده میشود .ازنظر ریاضی این شاخص درحقیقت امید ریاضی مژلوبیت کل است
market socialism
سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com