Dictiornary-Farsi | نسبت خویشاوندی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
blood	نسبت خویشاوندی


Search result with all words

to be of kinship with somebody	باکسی نسبت خویشاوندی داشتن
Other Matches

connexion	خویشاوندی سببی معادل affinity به معنی خویشاوندی ناشی از ازدواج
relationships	خویشاوندی
relationship	خویشاوندی
kinder	خویشاوندی
proximity of blood	خویشاوندی
cognation	خویشاوندی
kinsmanship	خویشاوندی
kinship	خویشاوندی
agnate	خویشاوندی پدری
affinity	خویشاوندی سببی
relationship by marriage	خویشاوندی سببی
familial	خویشاوندی خودمانی
blood relationship	خویشاوندی نسبی
relationship by blood	خویشاوندی نسبی
degree of relationship	درجه خویشاوندی
affinities	خویشاوندی سببی
marriage relationship	خویشاوندی سببی
bonds of relationship	قیود خویشاوندی
foster relationship	خویشاوندی رضاعی
affinities	قرابت خویشاوندی سببی
affinity	قرابت خویشاوندی سببی
leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
proportion	نسبت
with respect to	نسبت به
cognation	نسبت
rapport	نسبت
towards	نسبت به
as compared to	نسبت به
respects	نسبت
apropos of	نسبت به
relational	نسبت
uncross	نسبت
respect	نسبت
proportions	نسبت
ratios	نسبت
proportional	به نسبت
t ratio	نسبت تی
format	نسبت
formats	نسبت
ratio	نسبت
the rat of to	نسبت دو به سه
in the ratio of	به نسبت
in relation to	نسبت به
in regard to	نسبت به
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
in respect of	به نسبت
in proprotion to	نسبت به
rate	نسبت
to	تا نسبت به
in connexion with	نسبت به
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
in respect of	نسبت به
rates	نسبت
in regard of	نسبت به
quotients	نسبت
kinship	نسبت
quotient	نسبت
relation	نسبت
bearing	نسبت
than	نسبت به
visibility	نسبت دید
hit ratio	نسبت اصابت
strength ratio	نسبت استحکام
liquidity ratio	نسبت نقدینگی
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
feedback ratio	نسبت فیدبک
fineness ratio	نسبت فرافت
mole ratio	نسبت مولی
mobility ratio	نسبت تحرک
glide ratio	نسبت سریدن
abundance	نسبت فراوانی
percentage	نسبت یا درصد
feedback ratio	نسبت پس خوراند
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
factor proportion	نسبت عوامل
toward	بطرف نسبت به
us	نسبت بما
ten's complement	متمم نسبت به 01
ionic ratio	نسبت یونی
inverse ratio	نسبت معکوس
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
lay to	نسبت دادن به
imputation	نسبت دادن
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به
stress ratio	نسبت تنش
imputable	نسبت دادنی
impluse ratio	نسبت ایمپولز
impluse ratio	نسبت ضربه
impedance ratio	نسبت امپدانس
image ratio	نسبت تصویر
there is nothing wanting	چیزی کم نسبت
nines complement	متمم نسبت به 9
contact ratio	نسبت تماس
ratio of transformer	نسبت مبدل
operating ratio	نسبت عملیاتی
transformer ratio	نسبت مبدل
recycle ratio	نسبت بازگردانی
recycling ratio	نسبت بازگردانی
reduction ratio	نسبت کاهش
bear on	نسبت داشتن
deposit ratio	نسبت سپرده
baud rate	نسبت باود
one's complement	متمم نسبت به یک
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
ratio detector	اشکارساز نسبت
cash ratio	نسبت نقدینگی
concentration ratio	نسبت تمرکز
progenitorship	نسبت جدی
price ratio	نسبت قیمت
compression ratio	نسبت تراکم
control ratio	نسبت فرمان
progressive ratio	نسبت تصاعدی
cost benefit ratio	نسبت فایده
prorenata	نسبت موافق
porosity	نسبت روزنه ها
current ratio	نسبت جاری
proximity of blood	قرابت نسبت
distribution ratio	نسبت توزیع
relativization	نسبت دادن
affine	نسبت سلبی
advalorem	به نسبت قیمت
self relative	نسبت بخود
activity ratio	نسبت فعالیت
oxygen ration	نسبت اکسیژن
acidity coefficient	نسبت اکسیژن
abundance ratio	نسبت فراوانی
absorption ratio	نسبت جذب
sensitivity ratio	نسبت حساسیت
settlement ratio	نسبت نشست
affine	نسبت ازدواجی
selection ratio	نسبت گزینش
assion	نسبت دادن
aspect ratio	نسبت دید
aspect ratio	نسبت تصویر
aspect ratio	نسبت صفحه
error ratio	نسبت خطا
ascribable	نسبت دادنی
roundness	نسبت گردی
correlation ratio	نسبت همبستگی
saving ratio	نسبت پس انداز
scale down	به نسبت ثابت
scalling factor	نسبت اشل
shunt ratio	نسبت شنت
attributing	نسبت دادن
transformation ratio	نسبت تبدیل
two's complement	متمم نسبت به دو
velocity ratio	نسبت سرعت
viscosity ratio	نسبت گرانروی
ascribing	نسبت دادن
ascribes	نسبت دادن
transmissivity	نسبت فرافرستی
impute	نسبت دادن
connection	بستگی نسبت
into	نسبت به مقارن
imputing	نسبت دادن
imputes	نسبت دادن
connexions	بستگی نسبت
imputed	نسبت دادن
ascribed	نسبت دادن
ascribe	نسبت دادن
credits	نسبت دادن
relation	رابطه نسبت
regard	باره نسبت
regarded	باره نسبت
regards	باره نسبت
percentages	نسبت یا درصد
attribution	نسبت دادن
crediting	نسبت دادن
credited	نسبت دادن
credit	نسبت دادن
favouritism	مساعدت نسبت به
void ratio	نسبت منفذها
voltage ratio	نسبت ولتاژ
water cement ratio	نسبت اب و سیمان
weight ratio	نسبت وزن
correspondingly	بهمان نسبت
rate	اندازه نسبت
rates	اندازه نسبت
to put down	نسبت دادن
to do by	رفتارکردن نسبت به
attribute	نسبت دادن
attributes	نسبت دادن
to behave toward	رفتارکردن نسبت به
relationship	وابستگی نسبت
relationships	وابستگی نسبت
ratio	نسبت معین وثابت
golden ratio	نسبت طلایی [ریاضی]
work ratio	نسبت کار به استراحت
thoughtful of others	با ملاحظه نسبت بدیگران
context sensitive	حساس نسبت به متن
susceptible to pain	حساس نسبت بدرد
ratios	نسبت یک عدد به دیگری
attaching	نسبت دادن گذاشتن