Dictiornary-Farsi | نسبت فراوانی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
abundance	نسبت فراوانی
abundance ratio	نسبت فراوانی


Other Matches

leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
exuberance	فراوانی
affluence	فراوانی
lavishes	فراوانی
lavishing	فراوانی
abondance	فراوانی
generously	به فراوانی
abundance	فراوانی
lavished	فراوانی
frequencies	فراوانی
profusion	فراوانی
frequency	فراوانی
flush	فراوانی
flushes	فراوانی
lavish	فراوانی
abundance ratio	فراوانی
plenitude	فراوانی
plenteousness	فراوانی
plentifulness	فراوانی
profuseness	فراوانی
rampancy	فراوانی
redundance	فراوانی
rifeness	فراوانی
super abundance	فراوانی
lashongs	فراوانی
plentitude	فراوانی
effusiveness	فراوانی
ampleness	فراوانی
flushing	فراوانی
amphleness	فراوانی
amplitude	فراخی فراوانی
luxuriance	فراوانی پربرکتی
absolute frequency	فراوانی مطلق
plenty	فراوانی بسیاری
accumulated frequency	فراوانی تراکمی
accumulated frequency	فراوانی تجمعی
bountifully	بطور فراوانی
collision frequency	فراوانی برخورد
frequency curve	منحنی فراوانی
natural abundace	فراوانی طبیعی
feracity	باراوری فراوانی
redundancies	زائد فراوانی
Excess Distribution	توزیع فراوانی
plentifulyear	سال فراوانی
frequency distribution	توزیع فراوانی
frequency	فراوانی تردد
cumulative frequency	فراوانی متراکم
frequencies	فراوانی تردد
glut	فراوانی وفور
gluts	فراوانی کالا
gluts	فراوانی وفور
glut	فراوانی کالا
affluence	فراوانی ثروت
redundancy	زائد فراوانی
cumulative frequency distribution	توزیع فراوانی تراکمی
superfluity	فراوانی بیش ازحد
abundantly	به فراوانی بحد وفور
expected frequency	فراوانی مورد انتظار
I benefited greatly from the english course.	از کلاس انگلیسی استفاده فراوانی بردم .
proportions	نسبت
rates	نسبت
format	نسبت
formats	نسبت
ratio	نسبت
respect	نسبت
respects	نسبت
uncross	نسبت
in respect of	نسبت به
in the ratio of	به نسبت
to	تا نسبت به
bearing	نسبت
proportion	نسبت
rate	نسبت
kinship	نسبت
proportional	به نسبت
t ratio	نسبت تی
ratios	نسبت
the rat of to	نسبت دو به سه
in respect of	به نسبت
with respect to	نسبت به
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
relational	نسبت
as compared to	نسبت به
in connexion with	نسبت به
quotients	نسبت
quotient	نسبت
in proprotion to	نسبت به
than	نسبت به
apropos of	نسبت به
in relation to	نسبت به
cognation	نسبت
rapport	نسبت
relation	نسبت
towards	نسبت به
in regard of	نسبت به
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
in regard to	نسبت به
progenitorship	نسبت جدی
settlement ratio	نسبت نشست
compression ratio	نسبت تراکم
self relative	نسبت بخود
bear on	نسبت داشتن
baud rate	نسبت باود
selection ratio	نسبت گزینش
progressive ratio	نسبت تصاعدی
image ratio	نسبت تصویر
regarded	باره نسبت
one's complement	متمم نسبت به یک
connexions	بستگی نسبت
strength ratio	نسبت استحکام
stress ratio	نسبت تنش
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
crediting	نسبت دادن
credited	نسبت دادن
cash ratio	نسبت نقدینگی
deposit ratio	نسبت سپرده
visibility	نسبت دید
relation	رابطه نسبت
price ratio	نسبت قیمت
operating ratio	نسبت عملیاتی
porosity	نسبت روزنه ها
connection	بستگی نسبت
lay to	نسبت دادن به
sensitivity ratio	نسبت حساسیت
attribution	نسبت دادن
shunt ratio	نسبت شنت
ten's complement	متمم نسبت به 01
nines complement	متمم نسبت به 9
recycling ratio	نسبت بازگردانی
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
reduction ratio	نسبت کاهش
absorption ratio	نسبت جذب
mobility ratio	نسبت تحرک
regards	باره نسبت
regard	باره نسبت
acidity coefficient	نسبت اکسیژن
oxygen ration	نسبت اکسیژن
cost benefit ratio	نسبت فایده
activity ratio	نسبت فعالیت
relativization	نسبت دادن
correlation ratio	نسبت همبستگی
advalorem	به نسبت قیمت
affine	نسبت سلبی
affine	نسبت ازدواجی
control ratio	نسبت فرمان
recycle ratio	نسبت بازگردانی
transformer ratio	نسبت مبدل
ratio of transformer	نسبت مبدل
prorenata	نسبت موافق
scalling factor	نسبت اشل
assion	نسبت دادن
current ratio	نسبت جاری
proximity of blood	قرابت نسبت
aspect ratio	نسبت دید
credits	نسبت دادن
liquidity ratio	نسبت نقدینگی
aspect ratio	نسبت تصویر
concentration ratio	نسبت تمرکز
aspect ratio	نسبت صفحه
ascribable	نسبت دادنی
contact ratio	نسبت تماس
scale down	به نسبت ثابت
saving ratio	نسبت پس انداز
roundness	نسبت گردی
mole ratio	نسبت مولی
velocity ratio	نسبت سرعت
voltage ratio	نسبت ولتاژ
water cement ratio	نسبت اب و سیمان
weight ratio	نسبت وزن
rate	اندازه نسبت
ascribing	نسبت دادن
ascribes	نسبت دادن
void ratio	نسبت منفذها
viscosity ratio	نسبت گرانروی
impute	نسبت دادن
into	نسبت به مقارن
imputing	نسبت دادن
imputes	نسبت دادن
imputed	نسبت دادن
error ratio	نسبت خطا
impluse ratio	نسبت ایمپولز
impluse ratio	نسبت ضربه
hit ratio	نسبت اصابت
percentage	نسبت یا درصد
percentages	نسبت یا درصد
imputation	نسبت دادن
imputable	نسبت دادنی
impedance ratio	نسبت امپدانس
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
ascribe	نسبت دادن
favouritism	مساعدت نسبت به
blood	نسبت خویشاوندی