English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
pornography نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
Other Matches
erogenous ارضاکننده تحریکات شهوانی و جنسی محرک احساسات جنسی
exhibitionism نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
sex احساسات جنسی روابط جنسی
sexes احساسات جنسی روابط جنسی
affecting محرک احساسات
homosexuals دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
homosexual دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
erotogenic محرک تحریکات جنسی
gonadotropic hormone هورمون محرک غده جنسی
gonadotrophin ماده محرک غده جنسی
pornography نقاشی یانوشته خارج ازاخلاق درباره مسائل جنسی
vorticism مکتب نقاشی کوبیسم انگلیسی که در نقاشی از صنایع جدیدنیز استفاده کرده
oil on canvas [painting technique] رنگ روغنی نقاشی روی کرباس [شیوه نقاشی]
androgen هورمونهای جنسی که باعث ایجاد صفات ثانویه جنسی درمرد
estrogen هورمن جنسی زنانه که موجب بروز سفات جنسی ثانویه زنان میشود
drive shaft میله محرک محور محرک
drive shafts میله محرک محور محرک
s r s model الگوی محرک- پاسخ- محرک
isogamete سلول جنسی که ازنظر شکل و کار از سلول جنسی جفت خود قابل تشخیص نیست
stimulus stimulus model الگوی محرک- محرک
s s model الگوی محرک- محرک
oogamete سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
heartbeat احساسات
soulful پر از احساسات
heartbeats احساسات
sentiments احساسات
emotions احساسات
emotion احساسات
affects احساسات برخورد
rhapsodically از روی احساسات
nationallism احساسات ملی
enthusing احساسات رابرانگیختن
folkway احساسات عمومی
rhapsodical ناشی از احساسات
enthused احساسات رابرانگیختن
enthuse احساسات رابرانگیختن
emotionless عاری از احساسات
heartstrings احساسات عمیق
enthuses احساسات رابرانگیختن
emotive وابسته به احساسات
acold بدون احساسات
impressive برانگیزنده احساسات
d. of feeling نازکی احساسات
affect احساسات برخورد
sentimentalize با احساسات امیختن
schwarmerei احساسات افراطی
to gall a person's kibes احساسات کسی را
schwarmerei احساسات شدید
brace تحریک احساسات
braced تحریک احساسات
sentient حساس دستخوش احساسات
sentimentally از روی احساسات یاعاطفه
unfeeling بیحس فاقد احساسات
sentimentality گرایش بسوی احساسات
sentimental مبنی بر احساسات یا عقیده
heartstring عمیق ترین احساسات دل
pathetic دارای احساسات شدید
neighbourly feelings احساسات همسایگی همدردی
fanatic دارای احساسات شدید
heart goes out to someone <idiom> ابراز احساسات کردن
sexiest دارای احساسات شهوانی
fanatics دارای احساسات شدید
white hot دارای احساسات برانگیخته
white-hot دارای احساسات برانگیخته
sensate با احساسات درک کردن
shake-up احساسات راتحریک کردن
shake-ups احساسات راتحریک کردن
internationalism احساسات بین المللی
sexy دارای احساسات شهوانی
shake up احساسات راتحریک کردن
seentimentally از روی احساسات یا عاطفه
self composed مستولی بر احساسات خود
sexier دارای احساسات شهوانی
sentimentalism گرایش بسوی احساسات
mush احساسات بیش ازحد
fanatical دارای احساسات شدید
sentimentalization ایجاد احساسات وعواطف
sweep off one's feet <idiom> بر احساسات فائق آمدن
soft spot for someone/something <idiom> احساسات تندوتیز داشتن
religious sentiments احساسات وعقاید مذهبی
pathognomic وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
wear one's heart on one's sleeve <idiom> نشان دادن تمام احساسات
sectarianize با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
get a grip of oneself <idiom> کنترل کردن احساسات شخصی
your words offended her سخنان شما به احساسات اوبرخورد
To play (trifle) with someones feeling. با احساسات کسی بازی کردن
close to home <idiom> به احساسات شخصی نزدیک شدن
high mind با مناعت دارای احساسات بلند
wounded feelings رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
soul-searching بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
tough minded دارای فکر خشن وبدون احساسات
soul searching بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
heart strings عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
philanthropic feelings احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
debunked احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
soap opera نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
soap operas نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
passion اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
debunk احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunking احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
She has emotional entanglements (involvement ) . گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
debunks احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
eroticism تحریک احساسات شهوانی بوسیله تخیل ویابوسایل هنری
slobbers دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbering دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbered دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobber دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
canvas نقاشی
paintings نقاشی
daubery نقاشی بد
daubry نقاشی بد
painting نقاشی
canvases نقاشی
portraits نقاشی
portrait نقاشی
pictorial art نقاشی
the brush نقاشی
fiend دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
his words injured my feelings سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
parabiosis برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
oedipus complex احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
irritative محرک
motives محرک
incitation محرک
irritants محرک
motory محرک
drivers محرک
actuator محرک
affective محرک
motorial محرک
stimulative محرک
anabiotic محرک
driving محرک
motive محرک
provocative محرک
excitant محرک
stimulants محرک
stimulant محرک
fomenter محرک
line driver محرک خط
irritating محرک
exciter محرک
exciting محرک
irritant محرک
motivation محرک
driver محرک
stimulating محرک
motor محرک
incentives محرک
trigger محرک
triggered محرک
incentive محرک
triggers محرک
motor- محرک
excitative محرک
stimuli محرک
stimulus محرک
appetizing محرک
motors محرک
motored محرک
agitator محرک
instigators محرک
instigator محرک
stimulus trace رد محرک
agitators محرک
palette knives کاردک نقاشی
easel سه پایه نقاشی
easels سه پایه نقاشی
nocturnes نقاشی از منظره شب
miniatures نقاشی باتذهیب
graphic مربوط به نقاشی
palette knife کاردک نقاشی
picturing نقاشی کردن
animation نقاشی متحرک
impaint نقاشی کردن
illusionism نقاشی از منافرخیالی
bepaint نقاشی کردن
aquarelle نقاشی اب و رنگی
animations نقاشی متحرک
aqua relle نقاشی اب و رنگی
living picture پرده نقاشی
pastel نقاشی بامدادرنگی
pictured نقاشی کردن
oil paintings نقاشی بارنگ
picture نقاشی کردن
paints رنگ نقاشی
illusiansm نقاشی سه بعدی
nocturne نقاشی از منظره شب
oil painting نقاشی بارنگ
pictures نقاشی کردن
paint رنگ نقاشی
his painting lacked repose نقاشی وی توافق
miniature نقاشی باتذهیب
drawing key کپیه نقاشی
frescoes نقاشی دیواری
pencilling نقاشی مدادی
white ground technique اسلوب نقاشی
fresco نقاشی دیواری
pencils نقاشی مدادی
painted نقاشی شده
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com