Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
high beam
نقطه درخشان ونورانی جلووسایل نقلیه
Other Matches
check-points
محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
checkpoints
محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
checkpoint
محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
piggy back traffic
حمل یک وسیله نقلیه باوسیله نقلیه دیگر
piggyback trafic
حمل یک وسیله نقلیه باوسیله نقلیه دیگر
junctions
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
transhipment
انتقال محموله از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
tracked vehicle
وسیله نقلیه بکسل کننده وسیله نقلیه یدک کش
transhipment
انتقال کالا از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
control point
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
triple point
نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
picture point
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
bearing
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
ti;me to go
زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
line of vision
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
pointillism
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
switching
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
free drop
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
zeroes
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
approaches
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approach
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
marks
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
load point
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
approached
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
azimuth
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
mark
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
eyebright
درخشان
glittery
درخشان
refulgent
درخشان
shining
درخشان
shiner
درخشان
prismatic
درخشان
luminescent
درخشان
gloss
درخشان
fulgent
درخشان
fulgid
درخشان
brilliancy
درخشان
stellar
درخشان
glitzy
درخشان
florestant
درخشان در شب
brighter
درخشان
mirror finish
درخشان
lightsome
درخشان
bright
درخشان
glaring
درخشان
glitziest
درخشان
luminous
درخشان
ablaze
درخشان
beamy
درخشان
luminiferous
درخشان
glitzier
درخشان
brightest
درخشان
glisteningly
بطور درخشان
brilliantly
بطور درخشان
beaming
درخشان پرتودار
lucid
واضح درخشان
phosphorescent
شب تاب درخشان
illustrious
درخشان ممتاز
brighter
درخشان تابان
sparkler
گوهر درخشان
brightest
درخشان تابان
bertha
درخشان روشن
starry
درخشان معروف
luciferous
شب تاب درخشان
bright
درخشان تابان
adamantine
سخت و درخشان
lumine
درخشان کردن
luminously
بطور درخشان
sparklers
گوهر درخشان
brilliant
الماس درخشان
brilliant
بسیار درخشان
shiny
افتابی درخشان
irradiating
درخشان کردن
irradiates
درخشان کردن
irradiated
درخشان کردن
meteoric
درخشان وزودگذر
irradiate
درخشان کردن
semigloss
نیمه درخشان
giant star
ستاره بزرگ و درخشان
radiant
شعاع گستر درخشان
bright
درخشان بدون روکش
brighter
درخشان بدون روکش
brightest
درخشان بدون روکش
star sapphire
یاقوت کبود درخشان
brilliancy
بازی درخشان شطرنج
pyramid spot
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
crossing point
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing points
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point
نقطه الوگیری نقطه افروزش
holding point
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
soiuthern cross
چهارستاره درخشان نیمکره جنوبی
illuminate
درخشان ساختن زرنما کردن
blaze
شعله درخشان یا اتش مشتعل
illuminates
درخشان ساختن زرنما کردن
illuminating
درخشان ساختن زرنما کردن
blazed
شعله درخشان یا اتش مشتعل
blazes
شعله درخشان یا اتش مشتعل
brightened
زرنگ کردن درخشان شدن
brighten
زرنگ کردن درخشان شدن
brightening
زرنگ کردن درخشان شدن
brightens
زرنگ کردن درخشان شدن
roll in point
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
litter relay point
نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
glares
انعکاس نور بسیار درخشان به ویژه روی صفحه نمایش VDU
glare
انعکاس نور بسیار درخشان به ویژه روی صفحه نمایش VDU
glared
انعکاس نور بسیار درخشان به ویژه روی صفحه نمایش VDU
vehicle
وسیله نقلیه
conveying appliance
وسیله نقلیه
transport car
وسیله نقلیه
steed
وسیله نقلیه
conveyance
وسیله نقلیه
steeds
وسیله نقلیه
transports
وسیله نقلیه
transporting
وسیله نقلیه
transported
وسیله نقلیه
transport
وسیله نقلیه
means of transport
وسائط نقلیه
vehicles
وسیله نقلیه
conveyances
وسیله نقلیه
flame tree
درختان وبوته هاییکه دارای گلهای درخشان اتشی یا زرد رنگ هستند
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
pointillism
نقاشی نقطه نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
utility vehicle
وسیله نقلیه عمومی
motor vehicle
وسیله نقلیه موتوری
power plants
محرکه وسیله نقلیه
vehicle chain
زنجیر وسیله نقلیه
six by six
وسیله نقلیه شش چرخه
traction battery
باطری وسیله نقلیه
articulated vehicle
وسیله نقلیه مفصلی
traction motor
موتور وسیله نقلیه
rights of way
حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
Other means of transport
سایر وسایل نقلیه
power plant
محرکه وسیله نقلیه
right of way
حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
conveyances
وسیله نقلیه ابلاغ
utility car
وسیله نقلیه عمومی
conveyance
وسیله نقلیه ابلاغ
space vehicle
وسیله نقلیه فضایی
burn in
علامت گذاری یک صفحه تلویزیونی یا مانیتور پس از نمایش یک تصویر درخشان برای مدت طولانی
trafficking
عبو ومرور وسائط نقلیه
trafficked
رفت و امد وسایل نقلیه
trafficked
عبو ومرور وسائط نقلیه
traffic
رفت و امد وسایل نقلیه
traffic
عبو ومرور وسائط نقلیه
refrigerator vehicle
وسیله نقلیه یخچال دار
trafficking
رفت و امد وسایل نقلیه
traffics
عبو ومرور وسائط نقلیه
traffics
رفت و امد وسایل نقلیه
slot charter
اجاره قسمتی از وسیله نقلیه
crawl drive
محرک وسیله نقلیه خزنده
to alight from a vehicle
پیاده شدن از وسیله نقلیه ای
to catch the connection
وسیله نقلیه رابط را گرفتن
crawl type vehicle
وسیله نقلیه نوع خزنده
shuttles
وسیله نقلیه با مسیر مشخص
meetings
تلاقی وسائط نقلیه برخوردها
dead storage
انبار وسایط نقلیه و تجهیزات
pay load
فرفیت مفید وسیله نقلیه
automotive
تکنولوژی وسایل نقلیه موتوری
automotive
مربوط به وسایل نقلیه خودرو
amphibian vehicle
وسیله نقلیه برای خشکی و اب
amaxophobia
هراس ازمسافرت با وسایل نقلیه
motorcar
وسیله نقلیه موتوری اتومبیل
bale cubic capacity
تناژ وسیله نقلیه از نظرحجمی
shuttled
وسیله نقلیه با مسیر مشخص
bare boat charter
اجاره دربست وسیله نقلیه
shuttle
وسیله نقلیه با مسیر مشخص
deadweight tonnage
حداکثر تناژ وسیله نقلیه
utility vehicle
وسیله نقلیه عام المنفعه
traffick
عبو ومرور وسائط نقلیه
meeting
تلاقی وسائط نقلیه برخوردها
break up point
نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
traffic signal
علائم مخصوص عبور وسائط نقلیه
multi purpose vehicle
وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
hijacks
دزدی هواپیماوسایر وسائط نقلیه ومسافران ان
stoplight
چراغ علامت توقف وسائط نقلیه
stoplights
چراغ علامت توقف وسائط نقلیه
tractive force
نیروی کشش وسایل نقلیه موتوری
hijack
دزدی هواپیماوسایر وسائط نقلیه ومسافران ان
hijacked
دزدی هواپیماوسایر وسائط نقلیه ومسافران ان
intermodal transport
حمل با چند نوغ وسیله نقلیه
intermodal transport
حمل با چند نوع وسیله نقلیه
transshipment
انتقال به کشتی یا وسیله نقلیه دیگری
earthmover
[bulldozer]
بولدوزر
[ساخت و ساختمان]
[وسایل نقلیه]
motor traffic
رفت و امد وسایل نقلیه موتوری
caterpillar bulldozer
بولدوزر
[ساخت و ساختمان]
[وسایل نقلیه]
dozer
[colloquial]
[bulldozer]
بولدوزر
[ساخت و ساختمان]
[وسایل نقلیه]
on board computer
کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
high jack
دزدی هواپیما وسایروسائط نقلیه ومسافران ان
tachograph
سرعت و مسافت سنج
[ وسایل نقلیه خودرو]
speedograph
سرعت و مسافت سنج
[ وسایل نقلیه خودرو]
black box
سرعت و مسافت سنج
[ وسایل نقلیه خودرو]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com