Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
walking delegate
نماینده سیار
Other Matches
commision agent
نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogate
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogates
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
visiting correspondent
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
in eyre
سیار
strolling
سیار
mobiles
سیار
circulating
سیار
rover
سیار
itinerant
سیار
visitant
سیار
mobile
سیار
ambulatory
سیار
ambulant
سیار
wanderer
سیار
petty session
دادگاه سیار
portable lamp
چراغ سیار
on the wing
سیار متحرک
minstrelsy
نوازندگی سیار
minstrels
نوازنده سیار
minstrel
نوازنده سیار
an itinerant preacher
واعظ سیار
sojourner
ادم سیار
traveling salesman
فروشنده سیار
traveling man
فروشنده سیار
visitig nurse
پرستار سیار
wanigan
خانه سیار
wander wave
امواج سیار
wander wave
موج سیار
transient wave
امواج سیار
transient wave
موج سیار
scouter
پیشاهنگ سیار
sales man
فروشنده سیار
rambling
سیار نامربوط
roving gun
توپ سیار
dumb waiter
رستوران سیار
dumb waiters
رستوران سیار
travelling wave
موج سیار
bookmobile
کتابخانه سیار
knight errantry
سلحشوری سیار
eyre
دادگاه سیار
ambulances
بیمارستان سیار
ambulance
بیمارستان سیار
knight errant
شوالیه سیار
itineratly
بطور سیار
chapman
واسطه سیار
mobile repair shop
تعمیرگاه سیار
runners
فروشنده سیار
runner
فروشنده سیار
bagman
تاجر سیار
itinerant justices
قضات سیار
knight errant
دلاورحادثه جوی سیار
troubadour
نغمه سرای سیار
troubadours
نغمه سرای سیار
migrants
سیار جانور مهاجر
migrant
سیار جانور مهاجر
mobile training team
تیم اموزشی سیار
assize court
محاکم سیار جنایی
sweep jamming
امواج سیار پارازیت رادیویی
rapparee
سرباز اجیر و سیار ایرلندی
bandwagon
عرابهء دستهء موزیک سیار
organ-grinders
نوازنده سیار ارگ دستی
organ-grinder
نوازنده سیار ارگ دستی
organ grinder
نوازنده سیار ارگ دستی
itinerate
سیار بودن مسافرت تبلیغاتی کردن
thins
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thinnest
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thinners
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thinned
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thin
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
jump fishing
ماهیگیری سیار برای کشف محل ماهیها
wanigan
خانههای نصب شده روی تریلر سیار خانه پیش ساخته
proctor
نماینده
attorneys
نماینده
deligate
نماینده
commissioner
نماینده
commissioners
نماینده
indicatory
نماینده
proxy
نماینده
nominee
نماینده
indicant
نماینده
attorney
نماینده
nominees
نماینده
mercantile agent
نماینده
agencies
نماینده
doer
نماینده
doers
نماینده
representative
نماینده
representatives
نماینده
agency
نماینده
factor
نماینده
factors
نماینده
representatives
نماینده ها
delegates
نماینده ها
indicator
نماینده
agents
نماینده
delegated
نماینده
delegates
نماینده
delegating
نماینده
agent
نماینده
delegate
نماینده
dept
نماینده
deputies
نماینده
depts
نماینده
deputy
نماینده
law agent
نماینده قضایی
representative elements
عناصر نماینده
opostolic delegate
نماینده پاپ
jack and gill
دونامه نماینده ........
internunico
نماینده پاپ
insurance agent
نماینده بیمه
law agent
نماینده حقوقی
manufacturer's agent
نماینده تولیدکننده
overseas agent
نماینده خارجی
sales representative
نماینده فروش
pathognomic
نماینده ناخوشی
pathognomomical
نماینده ناخوشی
priority indicator
نماینده اولویت
sole agent
نماینده انحصاری
stack indicator
نماینده پشته
sales agent
نماینده فروش
marker ship
کشتی نماینده
permanent deligate
نماینده دایمی
manufacturers' agent
نماینده سازنده
manufacturer's agent
نماینده سازنده
manufacturers' agent
نماینده تولیدکننده
represent
نماینده بودن
assignee
نماینده مامور
by depty
بوسیله نماینده
check indicator
نماینده مقابله
envoys
مامور نماینده
legates
نماینده پاپ
envoy
مامور نماینده
consular agent
نماینده کنسولی
customs agent
نماینده گمرکی
legate
نماینده پاپ
parliamentarians
نماینده مبرز
represented
نماینده بودن
represents
نماینده بودن
representation
تمثال نماینده
representations
تمثال نماینده
deputations
نماینده نمایندگی
deputy
وکیل نماینده
deputies
وکیل نماینده
parliamentarian
نماینده مبرز
envoi
مامور نماینده
deputation
نماینده نمایندگی
Members of Parliament
نماینده مجلس
election
انتخاب نماینده
Member of Parliament
نماینده مجلس
expessive
حاکی نماینده
exponent
شرح دهنده نماینده
polyphonous
نماینده چندین صدا
polyphonic
نماینده چندین صدا
phraseogram
خط یا خطوط نماینده عبارات
senator
نماینده مجلس سنا
senators
نماینده مجلس سنا
sole agent
نماینده منحصر بفرد
exponents
شرح دهنده نماینده
regents
نماینده پادشاه رئیس
regent
نماینده پادشاه رئیس
ho stands for water
نماینده اب است O2H
special agent
وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
home service agent
نماینده فروش داخلی
sole representative
نماینده منحصر بفرد
shipping agent
نماینده شرکت کشتیرانی
legates
نماینده پاپ حاکم
factors
حق العمل کار نماینده
officially represented
دارای نماینده رسمی
forwarding agent
نماینده حمل و نقل
full length
نماینده تمام قدانسان
envoy extraordiinary
نماینده فوق العاده
factor
حق العمل کار نماینده
debt collecting agency
نماینده وصول مطالبات
delegacy
نماینده هیئت نمایندگان
lord lieutenant
نماینده پادشاه در ایالات
to act for somebody
نماینده کسی بودن
overseas agent
نماینده درکشور بیگانه
guidon
پرچم نماینده واحد
legate
نماینده پاپ حاکم
typify
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
syndic
نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
agents
نماینده عامل شیمیایی خرج
agent
نماینده عامل شیمیایی خرج
typifying
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
legates
ایلچی نماینده تام الاختیار
typifies
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
legate
ایلچی نماینده تام الاختیار
delegations
اعزام نماینده هیات نمایندگی
delegation
اعزام نماینده هیات نمایندگی
typified
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
unseats
محروم کردن نماینده از کرسی
impersonify
ادم ساختن نماینده بودن از
symptomatic
مطابق نشانه بیماری نماینده
unseated
محروم کردن نماینده از کرسی
g man
نماینده مخصوص دایره بازرسی
genotype
نوع معرف و نماینده یک جنس
unseating
محروم کردن نماینده از کرسی
ship's husband
مباشر و مالک نماینده کشتی
unseat
محروم کردن نماینده از کرسی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com