English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (40 milliseconds)
English Persian
coax نوازش کردن چرب زبانی کردن
coaxed نوازش کردن چرب زبانی کردن
coaxes نوازش کردن چرب زبانی کردن
coaxing نوازش کردن چرب زبانی کردن
Other Matches
fondle نوازش کردن
babies نوازش کردن
snoozle نوازش کردن
snogging نوازش کردن
cuddling نوازش کردن
fondled نوازش کردن
fondles نوازش کردن
pat نوازش کردن
pats نوازش کردن
patted نوازش کردن
patting نوازش کردن
to pay one's addresses نوازش کردن
cuddled نوازش کردن
snogs نوازش کردن
cuddles نوازش کردن
dandle نوازش کردن
baby نوازش کردن
stroked نوازش کردن
strokes نوازش کردن
stroking نوازش کردن
cuddle نوازش کردن
stroke نوازش کردن
fondling نوازش کردن
snog نوازش کردن
snogged نوازش کردن
blandish نوازش کردن چاپلوسی کردن
coddling نازپرورده کردن نوازش کردن
coddles نازپرورده کردن نوازش کردن
coddled نازپرورده کردن نوازش کردن
coddle نازپرورده کردن نوازش کردن
paddled بادست نوازش کردن
paddle بادست نوازش کردن
pet معشوقه نوازش کردن
pets معشوقه نوازش کردن
petted معشوقه نوازش کردن
paddles بادست نوازش کردن
paddling بادست نوازش کردن
to be making [with sb.] [American E] بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
to be petting [with sb.] بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
to be snogging with sb. [British E] بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
to be cuddling [with sb.] بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
to be smooching with sb بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
to be smooching [with sb.] بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
to be canoodling بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
to fling d. بد زبانی کردن
to nuncupate a will زبانی وصیت کردن
spiel چرب زبانی کردن
lisped نوک زبانی صحبت کردن
lisps نوک زبانی صحبت کردن
lisp نوک زبانی صحبت کردن
lisping نوک زبانی صحبت کردن
to schmooze somebody برای کسی چرب زبانی کردن
to butter somebody up برای کسی چرب زبانی کردن
to translate something [from/into a language] ترجمه [نوشتنی] کردن چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
ldl یک ماوراء زبانی که زبانی را شرح میدهد
to pick up a language. <idiom> زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن. [از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
blandishment نوازش
cuddly نوازش کن
caress نوازش
caressing نوازش
caressingly با نوازش
patting نوازش
pat نوازش
pats نوازش
caresses نوازش
endeariogly با نوازش
caressed نوازش
patted نوازش
fondler نوازش کننده
blandisher نوازش کننده
condescending نوازش کننده
smoochy نوازش کننده
caresser نوازش کننده
petting نوازش جنسی
caressive نوازش امیز
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
lingual زبانی
vivas voce زبانی
by word of mouth زبانی
nuncupatory زبانی
linguistic زبانی
linguistically زبانی
monnolingual یک زبانی
oral زبانی
glossal زبانی
monolingual یک زبانی
orals زبانی
verbal زبانی
lip deep زبانی
linguiform زبانی
abusiveness بد زبانی
viva voce زبانی
by parol زبانی
glottic زبانی
by word of mounth زبانی
nuncupative زبانی
orally زبانی
trilingual سه زبانی
bilingual دو زبانی
vivas voce زبانی شفاها`
spiel چرب زبانی
vocabular زبانی شفاهی
volubility چرب زبانی
aphthongia لالی زبانی
chattiness بلبل زبانی
zubenelgenubi زبانی جنوبی
bradyglossia کندگویی زبانی
glossopharyngeal زبانی حلقی
polyglot چند زبانی
unction چرب زبانی
lingulate زبانی شکل
professed love دوستی زبانی
sublingual زیر زبانی
dumb language زبان بی زبانی
lapsus linguae لغزش زبانی
polyglots چند زبانی
nuncupate زبانی گفتن
knowledge of a language دانستن زبانی
to fix a language زبانی که ازتغییریارشدبازداشتن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
glibness چرب و نرم تر زبانی
glibly ازروی چرب زبانی
grammatical error اشتباه دستور زبانی
lingual letters or linguals حروف زبانی یا ذولقی
flippancy بی ملاحظگی چرب زبانی
tongu praxia کنش پریشی زبانی
acclamation اخذ رای زبانی
glossopharyngeal nerve عصب زبانی- حلقی
lispling تکلم نوک زبانی
nervus glossopharyngeus عصب زبانی- حلقی
lingual حرف زبانی یا ذو لفی
abusive بد زبانی تجاوز به عصمت
Pied Piper نی نواز [با نوازش مردم را تلسم می کند] [اصطلاح مجازی]
rabble-rouser نی نواز [با نوازش مردم را تلسم می کند] [اصطلاح مجازی]
hard sell فروشندگی باچرب زبانی وفشار
retrolingual واقع در پشت زبان پس زبانی
lard ارایش دادن چرب زبانی
illinois test of psycholinguistic ازمون تواناییهای زبانی- روانی ایلینوی
to translate something [from/into a language] برگرداندن [نوشتنی] چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
naturals زبانی که توسط بشر استفاده و فهمیده میشود
catechetical مبنی براموزش زبانی ازراه پرسش وپاسخ
lingua زبان یا عضو زبانی شکل اصطلاحات خاص
natural زبانی که توسط بشر استفاده و فهمیده میشود
metalanguage زبانی که یک زبان برنامه نویسی را شرح میدهد
diachronic تحمولات زبانی یک ملت درادوار مختلف تاریخ
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
The Pied Piper of Hamelin نی نواز هاملن [با نوازش موشها را تلسم میکرد و به رودخانه میبرد غرق شوند]
vdl زبانی برای تعریف و معناشناسی زبانهای برنامه نویسی
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
The Pied Piper of Hamelin فلوت زن رنگارنگ هاملن [با نوازش موشها را تلسم میکرد و به رودخانه میبرد غرق شوند]
transliteration نقل عین تلفظ کلمه یا عبارتی از زبانی بزبان دیگر
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
native زبانی که توسط پردازنده اجرا میشود بدون نیاز به نرم افزار خاص
natives زبانی که توسط پردازنده اجرا میشود بدون نیاز به نرم افزار خاص
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com