English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English Persian
sawhorse نیمکت زیر الوار اماده برای اره کشی
Other Matches
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
sawtimber الوار مناسب برای اره کشی
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
on offer اماده برای فروش
prompt to go اماده برای رفتن
to fit with اماده کردن برای
ready to die اماده برای مرگ
fit to work اماده برای کارکردن
bats گل اماده برای کوزه گری
batted گل اماده برای کوزه گری
to stand in the gap برای دفاع اماده بودن
to prepare for war برای جنگ اماده شدن
on guard اماده برای دفاع باشید
attentions شمشیرباز اماده برای مبارزه
up and running اماده برای عملیات کامل
attention شمشیرباز اماده برای مبارزه
to keep ome's powder dry برای هر رویدادی اماده بودن
coverings اماده برای برگرداندن توپ
attack on preparation شمشیرباز اماده برای حمله
mission ready هواپیمای اماده برای پرواز
forthcomming اماده برای ارائه کردن
he was prone to mischief برای دو بهمزنی و شیطنت اماده
cover اماده برای برگرداندن توپ
bat گل اماده برای کوزه گری
covers اماده برای برگرداندن توپ
herbescent اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه
off the shelf تدارکات اماده برای توزیع و تحویل
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
finished product محصولات اماده برای توزیع ومصرف
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
platform load بار اماده برای بارریزی هوایی
addressed اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
covers اماده شدن برای دریافت توپ
coverings اماده شدن برای دریافت توپ
addresses اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
cover اماده شدن برای دریافت توپ
winterization اماده کردن برای کار در زمستان
clutch start روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
groom اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
repertoire فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
pooled عده کارمند اماده برای انجام امری
pools عده کارمند اماده برای انجام امری
grooms اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
hypnotizable اماده برای خواب رفتن بوسائل مصنوعی
pool عده کارمند اماده برای انجام امری
to the manner born فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
tropicalization اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
refire time زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
lime paste اهک شکفته شده و اماده برای تهیه بتن
dispatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
it is insusceptible of change اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
set up اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
dispatch انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
vitrescent اماده برای تبدیل به شیشه دارای خاصیت شیشهای
civilian preparedness for war اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
aircraft turn around اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
despatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
pilot engine ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
reaction time زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
hot site یک مرکز کاملا" مجهزکامپیوتری که برای حالت اضطراری اماده است
turnkey سیستم کامپیوتر اماده برای یک منظور خاص اصلی جامع
predigest بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
sedans اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
rig the ship فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
sedan اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
crammer کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
turnkey system سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
master clear کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
pounces در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounced در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pouncing در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounce در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
Linotype ماشین حروف ریزی که سطرسطر حروف را میریزد وسطرسطر برای چاپ اماده میکند
voyage repairs تعمیرات مخصوص اماده شدن ناو برای دریانوردی تعمیرات قبل از حرکت دریایی
staging area منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
statitizing فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد
panels نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
naval landing party تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
sofas نیمکت
pews نیمکت
pew نیمکت
couches نیمکت
couched نیمکت
couch نیمکت
bench نیمکت
sofa نیمکت
seated نیمکت
benches نیمکت
seats نیمکت
seat نیمکت
settees نیمکت
settee نیمکت
thwarted نیمکت
squab نیمکت
thwart نیمکت
ramp alert اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
bench نیمکت ذخیره ها
benches نیمکت ذخیره ها
sofa-beds نیمکت تختخوابی
sofa-bed نیمکت تختخوابی
benches نیمکت گذاشتن
bench نیمکت گذاشتن
park bench نیمکت پارک
banquette نیمکت پیاده رو
davenport نیمکت راحتی
stages نیمکت اویزان
stage نیمکت اویزان
garden bench نیمکت باغ
circular bench نیمکت گرد [دایره ای]
chaises longues نوعی نیمکت دراز
chaise longue نوعی نیمکت دراز
to sit on the bench روی نیمکت نشستن
cross bench نیمکت بیطرفان در مجلس
sofas نیمکت مبلی نرم وفنری
sofa نیمکت مبلی نرم وفنری
sofa-bed نیمکت که تبدیل به تختخواب میشود
tree bench [bench encircling a tree trunk] نیمکت [دور تنه ] درخت
benchstool نیمکت [صندلی] بدون پشتی
backless bench نیمکت [صندلی] بدون پشتی
knife board نیمکت دوطرفه دربالای امنیبوس
couchettes نیمکت قابل تبدیل به تختخواب
sofa-beds نیمکت که تبدیل به تختخواب میشود
couchette نیمکت قابل تبدیل به تختخواب
lumbered الوار
joists الوار
timber الوار
joist الوار
lumber الوار
lumbers الوار
lumbering الوار
trave الوار
plank الوار
wood الوار
planking الوار
carcassing timber الوار
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
paddle الوار اب بند
square wood بریدن الوار
mine timber الوار معدن
sawed timber الوار چارتراش
half timber الوار کوتاه
spars الوار لولهای
sparred تیراهن یا الوار
lumberman الوار فروش
squared timber الوار چارتراش
lumber man الوار درست کن
lumberer الوار فروش
spars تیراهن یا الوار
sparred الوار لولهای
paddled الوار اب بند
paddles الوار اب بند
paddling الوار اب بند
keelson الوار کیل
structural timber الوار ساختمانی
spar تیراهن یا الوار
spar الوار لولهای
bench روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
bench تعویض بازیگر نیمکت تمرین وزنه برداری
lounger کسیکه در نیمکت یا در سالن انتظار استراحت میکند
benches تعویض بازیگر نیمکت تمرین وزنه برداری
benches روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
lumbers الوار راقطع کردن
strongback الوار تعدیل ناو
square wood چارتراش کردن الوار
lumbered الوار راقطع کردن
timber با الوار و تیر پوشاندن
cambers تیریا الوار خمیده و کج
woodsheds انبار الوار وچوب
woodshed انبار الوار وچوب
camber تیریا الوار خمیده و کج
lumber الوار راقطع کردن
trunk الوار کنده چوب
rafter الوار دار کردن
trunks الوار کنده چوب
rafters الوار دار کردن
lumbering الوار راقطع کردن
rafts دسته الوار شناور بر اب
raft دسته الوار شناور بر اب
bow-pew [نوعی نیمکت معمول در قرن هجدهم انگلیس و آمریکا]
laager هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
towing spar الوار بکسل کردن ناو
raftsman مردی که الوار را بهم می چسباند
piling الوار یا تیرمخصوص ستون سازی
half timber ساخته شده از الوار کوتاه
well timbered با الوار محکم و استوار شده
sloop ارابه مخصوص حمل الوار
logroll غلتاندن الوار وانداختن انها به اب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com