Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 140 (2 milliseconds)
English
Persian
triweekly
هر سه هفته یکبار
Search result with all words
semimonthly
دوهفته یکبار نشریه دو هفته یکبار
She comes here at least once a week .
دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
Other Matches
weekend
اخر هفته تعطیل اخر هفته
weekends
اخر هفته تعطیل اخر هفته
once in a whiled
یکبار
triennial
هر سه سال یکبار
this once
همین یکبار
weekly
هفتهای یکبار
weeklies
هفتهای یکبار
trimonthly
هر سه ماه یکبار
write once read many
یکبار نویس
biweekly
دوهفته یکبار
biyearly
دوسال یکبار
that once
همین یکبار
sextan
6 روز یکبار
quatrerly
سه ماه یکبار
horary
هرساعت یکبار
semiannual
شش ماه یکبار
from time to time
هرچندوقت یکبار
for once
یکبار استثناء
septan
هفت وز یکبار
sexennial
شش سال یکبار
every now and then
هرچندوقت یکبار
ever and anon
هرچندوقت یکبار
throwaway
یکبار مصرف
monthly
ماهی یکبار
fortnight
هر دوهفته یکبار
fortnights
هر دوهفته یکبار
once
یکبار دیگر
TAN
[Transaction authentication number]
رمز یکبار مصرف
just for once
یکبار استثناء
once
فقط یکبار
Every now and then . Occassionally .
هر چند یکبار
Wednesday
هر چهار شنبه یکبار
sepennial
هفت سال یکبار
octennially
هشت سال یکبار
quadrennial
چهار سال یکبار
again
باز
[یکبار دیگر]
quartan
چهار روز یکبار
quinquennial
هر پنج سال یکبار
septennial
هفت سال یکبار
septennially
هفت سال یکبار
Wednesdays
هر چهار شنبه یکبار
How often ?
چند وقت یکبار ؟
trimensual
سه ماه یکبار رخ دهنده
triennal
سه سال یکبار رخ دهنده
tertian
هرسه روز یکبار
weeklies
هفته به هفته
per week
هر هفته
a week
یک هفته
weekly
هفته به هفته
week
هفته
weeks
هفته
sabbatic year
مرخصی هر هفت سال یکبار
old wool
پشم یکبار مصرف شده
off and on
گاهی هرچند وقت یکبار
sabbatical year
مرخصی هر هفت سال یکبار
bidental
دوسال یکبار رخ دهنده دوساله
expendable packing
بسته بندی یکبار مصرف
biannual
سالی دوبار دوسال یکبار
weekdays
روز هفته
A whole week
یک هفته تمام
midweek
میان هفته
fair market
هفته بازار
f.service
نمازمعمولی هفته
week end
اخر هفته
eight day
هفته کوک
this d. a week
یک هفته از امروز
weekday
روز هفته
to morrow week
از فردا یک هفته
passion week
هفته مصیبت
for a week
برای یک هفته
next week
هفته گذشته
last week
هفته گذشته
inside of a week
در یک هفته کمتر
running days
ایام هفته
inside of a week
کمتر از یک هفته
hebdomad
هفت هفته
worms
چند بار بخوان یکبار بنویس
wormed
چند بار بخوان یکبار بنویس
worm
چند بار بخوان یکبار بنویس
Fortune Knocks at least once at everymans gate.
<proverb>
خوشبختى بالاخره یکبار در خانه هر کس را مى زند.
needleful
نخی که یکبار درته سوزن میکنند
feria
یکی از ایام هفته
I will be staying a few days
من میخواهم یک هفته بمانم.
week day
روز معمولی هفته
one anxious week of waiting
یک هفته انتظار با نگرانی
nrxt monday
دوشنبه این هفته
Weekend
تعطیلات آخر هفته
Within the next few weeks .
درعرض چند هفته آیند ؟
ferial
مربوط بمیان هفته عیدی
embryos
جنین کمتر از هشت هفته
embryo
جنین کمتر از هشت هفته
at least four times a week
کم کمش چهار بار در هفته
passion week
هفته پیش از رستاخیز مسیح
to borrow for ... weeks
برای ... هفته قرض گرفتن
capacitor
تا دو هفته نیرو فراهم کند.
write me every week
هر هفته برای من نامه بنویسید
We stayed at the seaside for one week .
یک هفته کنا ردریا ماندیم
She comes here once in a blue moon .
سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
semiweekly
رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
weekender
کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
Maundy Thursday
پنجشنبه هفته عذاب ورنج عیسی
per
برای هر ساعت یا روز یا هفته یا سال
fetuses
جنین بیش از هشت هفته حمل
bank holiday
روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
sempiternal
رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
Every day of the week but Sundays.
همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
What is the price per week?
قیمت برای یک هفته چقدر است؟
I had my car broken into last week.
هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
foetuses
جنین بیش از هشت هفته حمل
foetus
جنین بیش از هشت هفته حمل
What's the charge per week?
اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
leet
دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند
I'm really looking forward to the weekend.
من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
Trade ( business ) is slack this week .
این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
They must give not less than 2 weeks' notice.
آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
casual labour
کارگری که برای حمل و نقل مواد تولیدشده هر چند گاه یکبار به کارگرفته میشود
open cycle reactor system
سیستم راکتوری که دران ماده سردکننده تنها یکبار از مبدل حرارتی مرکزی عبور میکند
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'.
هفته آینده کانال
[تلویزیون]
را برای قسمت دیگری از
{ساعت شادی}
تنظیم کنید.
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!
من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
Thank God it's Friday!
[TGIF]
خدا را شکر امروز جمعه است!
[چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Thank goodness
خدا را شکر امروز جمعه است!
[چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
trey
پیشوندیست بمعنی دارای سه قسمت وسه قسمتی وسه تایی وهرسه واحد یکبار
Can you watch the dog for us this weekend?
آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
bimestrial
هر دوماه یکبار دوماه ادامه یابنده
feria
کلیسای کاتولیک و کلیسای انگلیس روزهای عادی هفته
apprenticeship
دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
apprenticeships
دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
typeover
توانایی یک چاپگر تماسی درضربه زدن بیش از یکبار به کاراکتر و در نتیجه ایجاد اثردرشت و برجستهای از ان روی نسخه چاپی تایپ روی مطلب
groundhog day
روز دوم فوریه که بعقیده عوام اگرافتابی باشدنشانه انستکه اززمستان شش هفته مانده است و اگر ابری باشد نشانه اوایل بهار استwoodchuck
fair
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairest
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairer
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairs
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
DVD
درایو دیسک DVD که به کاربر امکان نوشتن یکبار داده روی دیسک DVD میدهد
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
you hopped off safely once, little locust; you hopped off safely twice,little locust;The third time you are caught in a mans hand.
<proverb>
یکبار جستى ملخک, دو بار جستى ملخک, آخر بدستى ملخک.
how often
چندوقت به چندوقت چندوقت یکبار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com