English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
phocine وابسته به اب بازان یا تیره خوک ابی
Other Matches
generic وابسته به تیره
protesttant وابسته به تیره پروتستان
gentianaceous وابسته به تیره کوشادیاجنتیانا
pina ceous وابسته به تیره کاج
pieridin وابسته به تیره پروانگان
spinal وابسته به تیره پشت
rosacean وابسته به تیره گل سرخ
rutaceous وابسته به تیره سداب
malaceous وابسته به تیره پشت
of the catholic persuasion وابسته به تیره کاتولیک
solidungular تک سم وابسته به تیره اسب
musteline وابسته به تیره راسو
spinally وابسته به تیره پشت
rhamnaceous وابسته به تیره عنابها
santalaceous وابسته به تیره یا خانواده صندل
sciurine وابسته به تیره سنجابها سنجابی
rhizopod وابسته به تیره ریشه پایان
raptorail وابسته به تیره ربایندگان یا مرغان
percoid وابسته به تیره ماهی خاردار
nyctaginiaceous وابسته به تیره لاله عباسی
polygonaceous وابسته به تیره گندم سیاه
phocidae اب بازان
the fancy ....بازان
feline وابسته به تیره گربه گربه صفت
golf club باشگاه گلف بازان
tiltyard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
tilting yard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
to go a mumming در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
ski lifts دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
ski lift دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
peregrin falcon یکجور قوش تیز پرکه قوش بازان بدان دلبستگی دارند
jingo کلمه که شعبده بازان در موقع شعبده بازی بکار میبرند
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
golfdom جهان گلف و گلف بازان
murine از تیره موش جانوری از تیره موش
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
supervisory وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquy وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
kinetic وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
monarchic وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquey وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
frontal وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
darkness تیره گی
nebulous تیره
overcast تیره
hazier تیره
haziest تیره
funereal تیره
hazy تیره
dash خط تیره
dashed خط تیره
murky تیره
fuzzy تیره
murk تیره
fuzziest تیره
subfuscous تیره
strained تیره
opaque تیره
cloudy تیره
ilk تیره
dashes خط تیره
fuzzier تیره
caliginous تیره
dull تیره
dullest تیره
dulling تیره
families تیره
family تیره
obscure تیره
obscured تیره
dulls تیره
black تیره
blacked تیره
blacker تیره
dulled تیره
duller تیره
heavy تیره
heaviest تیره
heavies تیره
heavier تیره
blacks تیره
blackest تیره
obscurer تیره
darkest تیره
faint تیره
fainted تیره
fainter تیره
faintest تیره
faints تیره
gloomier تیره
gloomiest تیره
darker تیره
dark <adj.> تیره
types تیره
obscures تیره
obscurest تیره
obscuring تیره
type تیره
typed تیره
gloomy تیره
nubilous تیره
gens تیره
indistinct تیره
turbid تیره
muddying تیره
muddy تیره
muddies تیره
muddier تیره
muddied تیره
sombrous تیره
owl light تیره گی
owl light تیره
nebulose تیره
enigmatical تیره
demomination تیره
fuscous تیره
duskish تیره
muddiest تیره
tarnished تیره کردن
ridge bone تیره پشت
rosacex تیره گل سرخ
obscurest تیره کردن
sad coloured تیره رنگ
simple beam تیره ساده
obscures تیره کردن
tarnishes تیره کردن
soft hyphen خط تیره شرطی
obscuring تیره کردن
rannunculacea تیره الاله
tarnish تیره کردن
obscuration تیره سازی
overcloud تیره کردن
dull تیره کردن
picidae تیره دارکوب
dulled تیره کردن
rachis تیره پشت
soft hyphen خط تیره اختیاری
obscurer تیره کردن
duller تیره کردن
haze تیره و تار
aubergines ارغوانی تیره
dulls تیره کردن
gen تیره یا سرده
dulling تیره کردن
felidae تیره گربه
dullest تیره کردن
yin yang تیره و روشن
dark <adj.> رنگ تیره
vertebral column تیره پشت
urtica تیره گزنه
cloudily بطور تیره
subfamily تیره فرعی
obscured تیره کردن
subgenus تیره فرعی
terne تیره رنگ
obscure تیره کردن
to go to the shades تیره کردن
mud تیره کردن
dark hued تیره رنگ
hyphenation خط تیره گذاری
overcast تیره کردن
joiner's gauge خط کش تیره دار
luridly تیره مستهجن
lurid تیره مستهجن
pith مغز تیره
lour تیره شدن
darkener تیره کننده
dully بطور تیره
dingy تیره رنگ
gloomily بطور تیره
spinal cords مغز تیره
hard hyphen خط تیره واصل
terneplate تیره رنگ
darkle تیره تاریک
darksome اندک ی تیره
bemirch تیره کردن
bedim تیره کردن
inturbidate تیره کردن
bedgown تیره کردن
sloes ابی تیره
sloe ابی تیره
dingily بطور تیره
dorsal tabes سل مغز تیره
encloud تیره کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com