English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
sciurine وابسته به تیره سنجابها سنجابی
Other Matches
cage rotor رتور سنجابی گردانه قفس سنجابی
generic وابسته به تیره
rutaceous وابسته به تیره سداب
pieridin وابسته به تیره پروانگان
rhamnaceous وابسته به تیره عنابها
spinally وابسته به تیره پشت
rosacean وابسته به تیره گل سرخ
protesttant وابسته به تیره پروتستان
of the catholic persuasion وابسته به تیره کاتولیک
pina ceous وابسته به تیره کاج
solidungular تک سم وابسته به تیره اسب
spinal وابسته به تیره پشت
gentianaceous وابسته به تیره کوشادیاجنتیانا
malaceous وابسته به تیره پشت
musteline وابسته به تیره راسو
percoid وابسته به تیره ماهی خاردار
polygonaceous وابسته به تیره گندم سیاه
raptorail وابسته به تیره ربایندگان یا مرغان
nyctaginiaceous وابسته به تیره لاله عباسی
santalaceous وابسته به تیره یا خانواده صندل
rhizopod وابسته به تیره ریشه پایان
phocine وابسته به اب بازان یا تیره خوک ابی
squirrel cage قفس سنجابی
bar wound armature رتور قفس سنجابی
double squirrel cage موتور با رتور قفس سنجابی دوبل
feline وابسته به تیره گربه گربه صفت
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
double squirrel cage motor موتور قفس سنجابی دوبل موتور با شیار دوبل
murine از تیره موش جانوری از تیره موش
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
monarchic وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquey وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquy وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
kinetic وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
frontal وابسته به پیشانی وابسته بجلو
zygose وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
dashed خط تیره
darker تیره
dark <adj.> تیره
types تیره
obscurest تیره
typed تیره
type تیره
nubilous تیره
dash خط تیره
dashes خط تیره
murky تیره
darkest تیره
obscuring تیره
duskish تیره
enigmatical تیره
gloomy تیره
gloomiest تیره
gloomier تیره
fuzzy تیره
faints تیره
faintest تیره
fainter تیره
fainted تیره
faint تیره
indistinct تیره
fuzziest تیره
fuzzier تیره
obscures تیره
funereal تیره
black تیره
dulls تیره
dulling تیره
duller تیره
dulled تیره
dull تیره
heavy تیره
heaviest تیره
heavies تیره
heavier تیره
blacks تیره
blackest تیره
blacker تیره
families تیره
family تیره
nebulose تیره
obscurer تیره
overcast تیره
obscured تیره
obscure تیره
hazier تیره
haziest تیره
fuscous تیره
hazy تیره
dullest تیره
gens تیره
blacked تیره
muddying تیره
muddiest تیره
muddier تیره
muddied تیره
ilk تیره
caliginous تیره
subfuscous تیره
sombrous تیره
opaque تیره
darkness تیره گی
muddy تیره
cloudy تیره
owl light تیره
murk تیره
demomination تیره
strained تیره
turbid تیره
muddies تیره
owl light تیره گی
nebulous تیره
rosacex تیره گل سرخ
mytaceous از تیره مورد
sloes ابی تیره
myelon مغز تیره
muridae تیره موش
muscid از تیره مگس
dully بطور تیره
musaceae تیره موز
myelitis مغز تیره
myel مغز تیره
rannunculacea تیره الاله
mustelidea تیره راسو
rachis تیره پشت
myrtaceae تیره مورد
muscidea تیره مگس
overcast تیره کردن
dingy تیره رنگ
darken تیره کردن
spinal cords مغز تیره
lurid تیره مستهجن
bemirch تیره کردن
bedim تیره کردن
inturbidate تیره کردن
simple beam تیره ساده
bedgown تیره کردن
muddily بطور تیره
darkening تیره کردن
darkens تیره کردن
dull تیره کردن
dulls تیره کردن
dulling تیره کردن
mud تیره کردن
dullest تیره کردن
gloomily بطور تیره
duller تیره کردن
soft hyphen خط تیره اختیاری
dulled تیره کردن
soft hyphen خط تیره شرطی
obscured تیره کردن
vertebral column تیره پشت
encloud تیره کردن
darkle تیره تاریک
tarnish تیره کردن
obscuration تیره سازی
unlucky تیره بخت
pith مغز تیره
darkener تیره کننده
dark hued تیره رنگ
luridly تیره مستهجن
tarnishes تیره کردن
dorsal tabes سل مغز تیره
to go to the shades تیره کردن
dingily بطور تیره
overcloud تیره کردن
terneplate تیره رنگ
terne تیره رنگ
darksome اندک ی تیره
tarnishing تیره کردن
felidae تیره گربه
spinal cord مغز تیره
shadings تیره کردن
subfamily تیره فرعی
obscure تیره کردن
ridge bone تیره پشت
fulvous سبزه تیره
sad coloured تیره رنگ
picidae تیره دارکوب
shades تیره کردن
obscurer تیره کردن
urtica تیره گزنه
swarthy تیره روی
obscuring تیره کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com