Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
santalaceous
وابسته به تیره یا خانواده صندل
Other Matches
urticaceous
وابسته به خانواده گزنه
canine
وابسته به خانواده سگ سگ مانند
apiaceous
وابسته به خانواده چتریان
salicaceous
وابسته به خانواده بید
cetaceous
وابسته به خانواده بال
napoleonic
وابسته به خانواده ناپلئون
crocodilian
وابسته به خانواده تمساح یانهنگ
gadoid
وابسته به خانواده ماهی روغن
leguminous
وابسته به خانواده پروانه اسایان
convolvulaceous
وابسته به خانواده نیلوفرپیچ پیچکی
vestal
روستایی وابسته به الهه کانون خانواده
generic
وابسته به تیره
rutaceous
وابسته به تیره سداب
rosacean
وابسته به تیره گل سرخ
protesttant
وابسته به تیره پروتستان
solidungular
تک سم وابسته به تیره اسب
pina ceous
وابسته به تیره کاج
spinal
وابسته به تیره پشت
spinally
وابسته به تیره پشت
musteline
وابسته به تیره راسو
rhamnaceous
وابسته به تیره عنابها
pieridin
وابسته به تیره پروانگان
of the catholic persuasion
وابسته به تیره کاتولیک
malaceous
وابسته به تیره پشت
gentianaceous
وابسته به تیره کوشادیاجنتیانا
fagaceous
وابسته به خانواده الش وزان وبلوط یاشاه بلوط
sciurine
وابسته به تیره سنجابها سنجابی
percoid
وابسته به تیره ماهی خاردار
polygonaceous
وابسته به تیره گندم سیاه
raptorail
وابسته به تیره ربایندگان یا مرغان
rhizopod
وابسته به تیره ریشه پایان
nyctaginiaceous
وابسته به تیره لاله عباسی
phocine
وابسته به اب بازان یا تیره خوک ابی
cetacean
وابسته به خانواده بال جانوری که ازخانواده بال باشد
rule the roost
<idiom>
عزیز خانواده بودن ،سوگلی خانواده
feline
وابسته به تیره گربه گربه صفت
sandal wood
صندل
algum
صندل
sandal
درخت صندل
sandal
صندل پوشیدن
almug
چوب صندل
sanders
چوب صندل
sandals
صندل سرپایی
sandals
درخت صندل
sandals
صندل پوشیدن
sandal
صندل سرپایی
sandal wood
چوب صندل
santalin
جوهر صندل
santalic acid
جوهر صندل
saunders
چوب صندل
espadrille
کفش صندل
sandalwood
چوب محکم وسخت صندل سفید
sandalwoods
چوب محکم وسخت صندل سفید
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
murine
از تیره موش جانوری از تیره موش
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
family
خانواده
ilk
خانواده
clans
خانواده
households
خانواده
household
خانواده
menage
خانواده
wife
خانواده
gens
خانواده
clan
خانواده
families
خانواده
consanguine family
خانواده هم خون
matriarchs
رئیسه خانواده
matriarch
رئیسه خانواده
family therapy
خانواده درمانی
family structure
ساخت خانواده
sheiks
رئیس خانواده
sheikhs
رئیس خانواده
sheikh
رئیس خانواده
goodman
بزرگ خانواده
extended family
خانواده گسترده
bring home the bacon
<idiom>
نانآور خانواده
gas family
خانواده گاز
penates
خدایان خانواده
patronymic family
خانواده پدرنامی
family budget
بودجه خانواده
family expenditure
هزینه خانواده
strips
موسس خانواده
font family
خانواده فونت
family law
حقوق خانواده
patriarchate
ریاست خانواده
family of computers
خانواده کامپیوترها
patriarchs
رئیس خانواده
type font
خانواده حروف
paterfamilias
سالار خانواده
family planning
تنظیم خانواده
broken homes
خانواده گسیخته
broken home
خانواده گسیخته
accipitres
خانواده لاشخوران
actinide series
خانواده اکتینیدها
paterfamilias
بزرگ خانواده
turnix
خانواده بلدرچین
turnicidae
خانواده بلدرچین
patriarch
رئیس خانواده
to maintain one's family
خانواده خود را
the girls
دخترهای یک خانواده
nuclear family
خانواده هستهای
nuclear families
خانواده هستهای
familial
مربوط به خانواده
subfamily
خانواده فرعی
sheik
رئیس خانواده
horseflesh
خانواده اسب
apiaceae
خانواده چتریان
crustaceans
خانواده خرچنگ
crustacean
خانواده خرچنگ
cruciferae
خانواده چلیپاییان
crustacea
خانواده خرچنگ
crustaceous
خانواده خرچنگ
culex
خانواده پشه
culicidae
خانواده پشه
royalty
از خانواده سلطنتی
royalties
از خانواده سلطنتی
conjugal family
خانواده زن و شوهری
arachnida
خانواده کارتنه
schizogenic family
خانواده اسکیزوفرنی زا
zinnia
خانواده گل اهاری
batrachia
خانواده غوکان
circuit family
خانواده مداری
citrus
خانواده مرکبات
clannishness
خانواده پرستی
clansman
عضو خانواده
computer family
خانواده کامپیوتر
ecomania
بیزاری از خانواده
mustelidea
خانواده سمور
family doctors
پزشک خانواده
matronymic family
خانواده مادرنامی
member of a family
عضو خانواده
lanthanide series
خانواده لانتانیدها
nations
خانواده طایفه
nation
خانواده طایفه
family doctor
پزشک خانواده
motorola 000 family
خانواده موتورولا
home visit
بازدید خانواده
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
royalties
اعضای خانواده سلطنتی
viverrine
خانواده گربه زباد
family man
مرد خانواده - دوست
wear the pants in a family
<idiom>
رئیس خانواده بودن
saltbush
خانواده گیاهان قازایاغی
family men
مرد خانواده - دوست
lady beetle
سوسک خانواده Coccinellidae
lady bird
سوسک خانواده Coccinellidae
cycas
گیاه از خانواده سیکاس
lobelia
خانواده گیاهان لوبلیا
ganoidei
خانواده سگ ماهی مینافلسان
royalty
اعضای خانواده سلطنتی
family planning
برنامه ریزی خانواده
nabid
خانواده کک و ساس و حشرات
mangroves
خانواده شاه پسند
mangrove
خانواده شاه پسند
acalephe
خانواده گزنه دریایی
pyralidid
خانواده بزرگی ازپروانه ها
born in the purpule
عضو خانواده سلطنتی
nabidae
خانواده کک و ساس و حشرات
family size
تعداد افراد خانواده
family planning programs
برنامههای تنظیم خانواده
acarina
خانواده کرم جرب
patriarchs
رئیس خانواده یا طایفه
He left his family in Europe .
خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
to return to the fold
[family]
به خانواده خود برگشتن
patriarch
رئیس خانواده یا طایفه
materfamilas
مادر خانواده کدبانو
feverweed
دستهای از گیاهان خانواده بوقناق
habit family hierarchy
سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
styloipodium
ته خامه گیاهان خانواده هویج
A curse has been laid on the family .
خانواده لعنت شده یی است
plantagenet
خانواده سلطنتی پلانتاژنت انگلیس
tudor
خانواده سلطنتی تودور درانگلیس
pteridophyte
گیاهان اوندی خانواده سرخس
to provide for one's family
خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
cimex
سرخک خانواده ساس وسرخک
clannishly
مانند یک خانواده یاقبیله دراتحاد
stuart
خانواده سلطنتی قدیم انگلستان
pteridophyta
گیاهان اوندی خانواده سرخس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com