English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 106 (7 milliseconds)
English Persian
on credit month's وام با وعده ..... ماهه
Other Matches
invitations وعده خواهی وعده گیری
invitation وعده خواهی وعده گیری
perms فر شش ماهه
permed فر شش ماهه
quarterly سه ماهه
perming فر شش ماهه
monthly هر ماهه
perm فر شش ماهه
half yearly شش ماهه
semiyearly شش ماهه
quatrerly سه ماهه
trimensual سه ماهه
quarterly period دوره سه ماهه
perms فر شش ماهه زدن
quarterage مزد سه ماهه
perming فر شش ماهه زدن
quarterage قسط سه ماهه
trimester دوره سه ماهه
permed فر شش ماهه زدن
turing this quarter در این سه ماهه
perm فر شش ماهه زدن
quarterly report گزارش سه ماهه
quarter [year] دوره سه ماهه
three-month period دوره سه ماهه
refresher courses دوره اموزش یک ماهه
refresher course دوره اموزش یک ماهه
it is four months old چهار ماهه است
semiannual شش ماهه نصف سالی
The baby is there months old . نوزاد سه ماهه است
A one-month notice. اطلاع قبلی یک ماهه
semiannual دارای دوام شش ماهه
periodicals مجلاتی که بصورت دورهای ماهانه سه ماهه سالانه و ... منتشر میشوند
usance وعده
termless بی وعده
payable at sight بی وعده
promise وعده
vows وعده
vowing وعده
vowed وعده
vow وعده
punctually در سر وعده
promises وعده
behest وعده
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
usance وعده فرجه
rendezvous area وعده گاه
cop-outs خلف وعده
date [appointment] وعده ملاقات
appointed day وعده ملاقات
usance bill برات به وعده
cop-out خلف وعده
pleas وعده مشروط
crediting وعده مهلت
hest امریه وعده
forward delivery تحویل به وعده
forward dealing معامله به وعده
due at a specified date after sight وعده دار
credits وعده مهلت
appointments وعده ملاقات
plea وعده مشروط
appointment وعده ملاقات
rendezvous وعده گاه
on six mounth scredit با ششماه وعده
punctual payment پرداخت در سر وعده
promissory وعده اور
credit وعده مهلت
promisor وعده دهنده
postdated cheque چک وعده دار
credited وعده مهلت
payable at maturity وعده دار
So much for her promises . این هم از وعده های او
invites خواندن وعده گرفتن
invite خواندن وعده گرفتن
helping یک وعده یا پرس خوراک
helpings یک وعده یا پرس خوراک
invited خواندن وعده گرفتن
i rest upon your promise من به وعده شما است
maturity وعده یا موعد پرداخت
dates [appointments] وعده های ملاقات
appointments وعده های ملاقات
appointed days وعده های ملاقات
usance برات وعده دار
contango با وعده معامله کردن
matured وعدهای وعده دار
invite مهمان کردن وعده دادن
invited مهمان کردن وعده دادن
invites مهمان کردن وعده دادن
meal times زمان وعده های غذا
redezvous وعده ملاقات اجتماع مجدد
promise نوید انتظار وعده دادن
the bill is undue وعده برات نرسیده است
promises نوید انتظار وعده دادن
person to his promise کسی را ملزم به ایفای وعده کردن
the bill of has come to mature وعده پرداخت برات رسیده است
the bill has come to maturity وعده پرداخت برات رسیده است
He gave us to understand that he would help us. او [مرد] وعده داد که به ما کمک خواهد کرد.
for half board برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
for full board برای تختخواب و تمام وعده های غذا
make it up to someone <idiom> انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
heptagons هفت پهلویی هفت ماهه
heptagon هفت پهلویی هفت ماهه
quarterly journal of economics مجله اقتصادی سه ماهه مجله اقتصادی که هر سه ماه یک بار منتشر میشود
appointment قرار ملاقات وعده ملاقات
A post - dated check . چک مدت دار ( وعده دار )
appointments قرار ملاقات وعده ملاقات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com