Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (8 milliseconds)
English
Persian
inverse
واژگونه معکوس
Other Matches
allomorph
واژگونه
phase inverter
لامپ واژگونه ساز
inverter tube
لامپ واژگونه ساز
reversed
معکوس
reverse
معکوس
reversible
معکوس
contrary
معکوس
reverses
معکوس
reversal
معکوس
counter
معکوس
countered
معکوس
countering
معکوس
upside down
معکوس
reversals
معکوس
reversing
معکوس
inverse
معکوس
obverse
معکوس
converses
معکوس
converse
معکوس
converse
:معکوس
vice versa
معکوس
conversely
معکوس
converts
معکوس
converting
معکوس
reversion
معکوس
negative
معکوس
converted
معکوس
convert
معکوس
conversed
:معکوس
conversed
معکوس
converses
:معکوس
conversing
:معکوس
reciprocal
معکوس
negatives
معکوس
conversing
معکوس
reverse pitch
گام معکوس
reverse current
جریان معکوس
dis-
معکوس کردن
indian in reverse
هندی معکوس
reverse slope
شیب معکوس
reverse speed
سرعت معکوس
invertible
معکوس شدنی
reverse thrust
تراست معکوس
back resistance
مقاومت معکوس
back splice
پیوند معکوس
back formation
اشتقاق معکوس
back conductance
برقرسانایی معکوس
switcheroo
عمل معکوس
backset
معکوس وارونه
set back
معکوس پس زدن
reverse video
ویدئوی معکوس
inverter
معکوس کننده
inverse ratio or proportion
نسبت معکوس
reverse control
کنترل معکوس
negative relation
رابطه معکوس
inverse voltage
ولتاژ معکوس
invert matrix
ماتریس معکوس
invert suger
قند معکوس
inverted file
فایل معکوس
inverted opening
گشایش معکوس
negative correlation
همبستگی معکوس
inverted structure
ساختار معکوس
reverse osmosis
اسمز معکوس
lateral inversion
معکوس جانبی
obcordate
قلبی معکوس
inverse relationship
ارتباط معکوس
reverse bias
تغذیه معکوس
reverse bias
پیشقدر معکوس
reversal process
جریان معکوس
inverse feedback
واخوراند معکوس
inverse function
تابع معکوس
reversal film
فیلم معکوس
retroaction
عمل معکوس
reverse polarity
پلاریته معکوس
obversion
استنتاج معکوس
inverse ratio
نسبت معکوس
negative caster
گردش معکوس
back up
معکوس ریختن
back-up
معکوس ریختن
reverse gear
دنده معکوس
reverse gears
دنده معکوس
feedback
تزویج معکوس
opposite
روبرو معکوس
opposites
روبرو معکوس
reverse
معکوس کردن
reverse
معکوس کننده
reversed
معکوس کننده
mirroring
معکوس نمودن
reversing
معکوس کردن
reversed
معکوس کردن
reverses
معکوس کننده
reciprocal
متقابل معکوس
countdowns
شمارش معکوس
draw back
کشیدن معکوس
reversing
معکوس کننده
reversion
معکوس کردن
reciprocal
معکوس دوجانبه
reverses
معکوس کردن
countdown
شمارش معکوس
conversely
بطور معکوس
retroact
عمل معکوس کردن
reverse current circuit breaker
مدارشکن جریان معکوس
reverse flow regin
ناحیه جریان معکوس
one's complement
معکوس یک عدد دودویی
initial inverse voltage
ولتاژ معکوس نخستین
obvert
نتیجه معکوس گرفتن از
king's indian in reverse
هندی شاه معکوس
inverted file
فایل معکوس شده
What invert sugar
قند معکوس چیست
complements
معکوس یک عدد دودویی
inverse electrode current
جریان الکتردی معکوس
inverse current
جریان ولتاژ معکوس
back turns of armature
سیمپیچی معکوس ارمیچر
backfiring
نتیجه معکوس گرفتن
back titration
تیتر کردن معکوس
de-
معکوس عمل کردن
complement
معکوس یک عدد دودویی
backfire
نتیجه معکوس گرفتن
inverse
تابع معکوس
[ریاضی]
backfires
نتیجه معکوس گرفتن
inverse function
تابع معکوس
[ریاضی]
shift the rudder
معکوس کردن سکان
reversed battery plate
صفحه باتری معکوس
couple back
معکوس تزویج شدن
backfired
نتیجه معکوس گرفتن
inverting circuit
مدار معکوس کننده
retrogress
ترقی معکوس کردن
retrogressed
ترقی معکوس کردن
retrogresses
ترقی معکوس کردن
retrogressing
ترقی معکوس کردن
complementing
معکوس یک عدد دودویی
reverse video
صفحه نمایش معکوس
complemented
معکوس یک عدد دودویی
double quartan fever
نوبه ربع معکوس
reversion
برگرداندن شیب معکوس دادن
reverse polish notation
نشان گذاری لهستانی معکوس
backtracking
عمل پیمایش معکوس یک لیست
high back resistance diode
دیود با مفاومت معکوس بالا
high back resistance diode
دیود با مقاومت معکوس زیاد
peak inverse anode voltage
اوج ولتاژ اندی معکوس
back scattering
پخش معکوس امواج رادیویی
back scattering
توزیع معکوس امواج رادیویی
back azimuth method
گرای معکوس در اخراج اشعه
inverting
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverts
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
invert
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
count down
از بالا به پایین شمردن شمارش معکوس
to invert a fraction
برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
converted
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converting
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
convert
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converts
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
aerodynamic blockage thrust reverser
وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
reversed rolling moment
گشتاور ناشی از کنترل معکوس در صفحه غلتش
roll reversal
حالتی که سبب معکوس شدن کنترل میگردد
aerofoil type offtake regulator
دهانه ابگیر خودکار با جریان معکوس به فرم ائرودینامیک
reversible propeller
ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
NOT function
تابع معکوس منط قی که وقتی ورودی نادرست باشد خروجی درست خواهد بود
mesfet
دستگاه فعال اصلی که مدارهای مجتمع ارسنیک گالیم به منظورتقویت جریان و معکوس نمودن ان بکار می رودEffect SemiconductorField etal
gate
دروازه ورودی که خروجی آن معادل معکوس منط ق ورودی است
gates
دروازه ورودی که خروجی آن معادل معکوس منط ق ورودی است
backward read
یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
converts
معکوس کردن تازه کردن
converted
معکوس کردن تازه کردن
convert
معکوس کردن تازه کردن
converting
معکوس کردن تازه کردن
unstart
انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
recipocal milling
فرزکاری متقابل فرزکاری دوجانبه فرزکاری معکوس
law of demand
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com