English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
jaber وراجی کردن تند و ناشمرده گفتن
Other Matches
gibber تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibbers تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibbering تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibbered تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
yawp وراجی کردن
yaup وراجی کردن
gabbles وراجی کردن
gabble وراجی کردن
chaffer وراجی کردن
gabbled وراجی کردن
gabbling وراجی کردن
verbalizing وراجی کردن
verbalize وراجی کردن
verbalizes وراجی کردن
verbalized وراجی کردن
verbalised وراجی کردن
verbalises وراجی کردن
verbalising وراجی کردن
claver وراجی کردن
to trot out وراجی تکراری کردن
to regurgitate وراجی تکراری کردن
yak وراجی کردن روده درازی
yaks وراجی کردن روده درازی
prate یاوه گویی کردن وراجی کردن
blabbing وراجی کردن گستاخی کردن
blab وراجی کردن گستاخی کردن
blabs وراجی کردن گستاخی کردن
blabbed وراجی کردن گستاخی کردن
untold ناشمرده
gabbling سخن ناشمرده
gabbled سخن ناشمرده
gabbles سخن ناشمرده
inarticulation گفتار ناشمرده
gabble سخن ناشمرده
inarticulately بطور ناشمرده
gibber سخن تند و ناشمرده
jabbering سخن تند و ناشمرده
gibbered سخن تند و ناشمرده
gibbering سخن تند و ناشمرده
gibbers سخن تند و ناشمرده
jabbered سخن تند و ناشمرده
gabbling ناشمرده حرف زدن
jabber سخن تند و ناشمرده
gabbles ناشمرده حرف زدن
jaber سخن تند و ناشمرده گپ
gabble ناشمرده حرف زدن
gabbled ناشمرده حرف زدن
jabbers سخن تند و ناشمرده
inarticulate ناشمرده درست ادا نشده
gift of the gab وراجی
long tongue وراجی
cackles وراجی
cackled وراجی
cackle وراجی
palaver وراجی
talkativeness وراجی
claver وراجی
cackling وراجی
yack پرحرفی وراجی
jaw دم گیره وراجی
jaws دم گیره وراجی
prate وراجی پرگویی
chattiness وراجی پرحرفی
sass بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
greets درود گفتن تبریک گفتن
greeted درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a اری گفتن بله گفتن
greet درود گفتن تبریک گفتن
complemented تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
rant لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranted لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complementing تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
rants لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complement تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
ranten لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complements تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
gabble وراجی صدای غاز
gabbled وراجی صدای غاز
gabbles وراجی صدای غاز
gabbling وراجی صدای غاز
come out with <idiom> بیان کردن ،گفتن
turn thumbs down <idiom> رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
declare افهار کردن گفتن
declares افهار کردن گفتن
declaring افهار کردن گفتن
have it <idiom> گفتن ،ادعا کردن
rattled تلق تلق کردن وراجی کردن
rattle تلق تلق کردن وراجی کردن
rattles تلق تلق کردن وراجی کردن
gratulate تبریک گفتن سلام کردن
enouce بیان کردن بصراحت گفتن
rumoured شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumours شایعه گفتن و یا پخش کردن
cited اتخاذ سند کردن گفتن
cite اتخاذ سند کردن گفتن
rumour شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumors شایعه گفتن و یا پخش کردن
cites اتخاذ سند کردن گفتن
citing اتخاذ سند کردن گفتن
rumored شایعه گفتن و یا پخش کردن
abdicate تفویض کردن ترک گفتن
hallucinating هذیان گفتن اشتباه کردن
lecture سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectured سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectures سخنرانی کردن خطابه گفتن
lecturing سخنرانی کردن خطابه گفتن
enunciate اعلام کردن صریحا گفتن
enunciated اعلام کردن صریحا گفتن
welcomed خوشامد گفتن پذیرایی کردن
enunciates اعلام کردن صریحا گفتن
enunciating اعلام کردن صریحا گفتن
abdicates تفویض کردن ترک گفتن
welcomes خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcoming خوشامد گفتن پذیرایی کردن
hallucinates هذیان گفتن اشتباه کردن
iterate دوباره گفتن بازگو کردن
welcome خوشامد گفتن پذیرایی کردن
rumor شایعه گفتن و یا پخش کردن
abdicating تفویض کردن ترک گفتن
hallucinate هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinated هذیان گفتن اشتباه کردن
abdicated تفویض کردن ترک گفتن
tongues گفتن دارای زبانه کردن
drone وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droned وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drones وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droning وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
to mince matters از گفتن راستی فرو گذار کردن
Easier said than done . <proverb> گفتن سهل تر از عمل کردن است .
affirmed بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirming بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirms بطور قطع گفتن تصدیق کردن
to be rude to any one به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
taunts دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunt دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to speak one's mind اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
to wheeze out باخس خس گفتن با سینه تنگ ادا کردن
taunted دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
sputter تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
dogmatize امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
cant باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
straight from the shoulder <idiom> راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
to recount something to someone [formal] برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
he talks very indistinctly بسیار ناشمرده سخن میگوید معلوم نیست چه میگوید
to talk in a whisper بیخ گوشی سر گوشی سخن گفتن شرشر کردن
says سخن گفتن صحبت کردن سخن
say سخن گفتن صحبت کردن سخن
let out <idiom> گفتن
says گفتن
saith گفتن
let (someone) know <idiom> گفتن
tell گفتن
say گفتن
telling-off گفتن
adduse گفتن
tells گفتن
relate گفتن
to give utterance to گفتن
mouth گفتن
mouthed گفتن
mouthing گفتن
mouths گفتن
viyuperate بد گفتن
get out گفتن
pshaw اه گفتن
utters گفتن
uttered گفتن
utter گفتن
vituperate بد گفتن
rehearsing گفتن
utterance گفتن
iteration گفتن
utterances گفتن
to tell a story گفتن
inform گفتن
bubble گفتن
relates گفتن
bubbled گفتن
bubbling گفتن
rehearsed گفتن
to weep out گفتن
rehearse گفتن
informing گفتن
bubbles گفتن
informs گفتن
rehearses گفتن
fables حکایت گفتن
repeats باز گفتن
giggle سخن گفتن
nuncupate زبانی گفتن
to regurgitate شر و ور تکراری گفتن
to trot out شر و ور تکراری گفتن
outvoice بلندترسخن گفتن از
overstated اغراق گفتن در
misstate غلط گفتن
giggled سخن گفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com