English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English Persian
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
Other Matches
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
mounting سوار کردن وسایل
juryrig سوار کردن موقت وسایل
stages سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
cpu سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
prevention of stripping ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
fare dodger کسی که بدون بلیط سوار وسایل نقلیه می شود
recovering جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recover جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovers جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
excess property وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
situation indicator دستگاه سنجش وضعیت دیدرادار و وسایل ناوبری
channel واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
map نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
maps نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
computation of replacement factors محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
dispersal lays محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
device driver برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
device handler برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
driver برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
drivers برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
pioneer tools وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
landing aids وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
cryptoancillary equipment وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basics توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
salvaged اوراق کردن وسایل
salvages اوراق کردن وسایل
salvage اوراق کردن وسایل
salvaging اوراق کردن وسایل
cryptodevice وسایل رمز کردن
hoisted بلند کردن وسایل سنگین
cannibalised محل اوراق کردن وسایل
camouflaging پنهان کردن وسایل جنگی
stacks ردیف کردن وسایل و تجهیزات
cannibalized محل اوراق کردن وسایل
cannibalises محل اوراق کردن وسایل
hoist بلند کردن وسایل سنگین
cannibalize محل اوراق کردن وسایل
hoists بلند کردن وسایل سنگین
stacked ردیف کردن وسایل و تجهیزات
camouflage پنهان کردن وسایل جنگی
dismount پیاده کردن قطعات و وسایل
cannibalizing محل اوراق کردن وسایل
camouflaged پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages پنهان کردن وسایل جنگی
dismounts پیاده کردن قطعات و وسایل
stack ردیف کردن وسایل و تجهیزات
dismounting پیاده کردن قطعات و وسایل
cannibalizes محل اوراق کردن وسایل
cannibalising محل اوراق کردن وسایل
kit جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
cocooning اب بندی کردن درز وسایل هواپیما
stack جمع اوری و منظم کردن وسایل
stacked جمع اوری و منظم کردن وسایل
stacks جمع اوری و منظم کردن وسایل
pickup zone منطقه بارگیری و بار کردن وسایل
setting up apparatus دستگاه سوار کردن
mekeready وسایل تهیه کردن فرم وصفحه بندی
sync بیت ارسالی برای سنکرون کردن وسایل
sync حرف ارسالی برای سنکرون کردن وسایل
neutralising بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
roll up پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
augmentation تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
furnishing تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnish تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnishes تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
disposal انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
procurement تهیه و انجام خدمات و اماد تدارک کردن وسایل
cryptocustodian مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
fan 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
camouflaged استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflage استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
sick مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sickest مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
accessorize اضافه کردن وسایل جانبی و تزئینات به لباس و اتاق و غیره
enhance تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhances تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhancing تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhanced تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
directing اداره کردن روانه کردن وسایل
tetragraph کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
maintenance جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
target materials مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
mechanize با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
self- برای اطمینان از صحت نحوه کار کردن , معمولاگ حافظه , وسایل جانبی و دیسک درایوها بررسی می شوند
rig in باز کردن قطعات و باربندیها باز کردن وسایل و باربندی ناو
personal محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
furniture وسایل
plant وسایل
means وسایل
accouterment وسایل
facilities وسایل
media وسایل
assets وسایل
plants وسایل
deadlines منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadline منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
shop supply وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
mess gear وسایل غذاخوری
salvage وسایل اسقاطی
artificial suporters وسایل محافظتی
salvages وسایل اسقاطی
fabricator سازنده وسایل
Home appliances وسایل خانگی
attachment وسایل وابسته
means استطاعت وسایل
subsistence وسایل زیست
mnemonics وسایل یادیار
artificial aids وسایل کمکی
salvaged وسایل اسقاطی
war material وسایل جنگی
rigging warrant فهرست وسایل
scuba diving غواصی با وسایل
erosion فرسایش وسایل
loading facilities وسایل بارگیری
furtherance تهیه وسایل
scuba diver غواص با وسایل
auxiliary equipment وسایل یدکی
chaffing gear وسایل ضد ساییدگی
chaffing gear وسایل ضد سایش
layout ترتیب وسایل
layouts ترتیب وسایل
check out equipment وسایل ازمایشگاهی
utility وسایل رفاهی
communication channels وسایل ارتباطی
push botton وسایل خودکار
utensils وسایل اسباب
utensil وسایل اسباب
captured material وسایل اغتنامی
auxiliary equipment وسایل کمکی
essential elements وسایل ضروری
pool equipment وسایل تعمیرگاه
accessory equipment وسایل یدکی
sundry items وسایل متفرقه
test equipment وسایل ازمایش
cable accessory وسایل کابل
tentage وسایل چادرها
tentage وسایل چادرزنی
fitments وسایل نصب
bedding وسایل خواب
cryptomaterial وسایل رمز
mess kit وسایل غذاخوری
sonic equipment وسایل اوایی
sonic equipment وسایل اوازی
building plant وسایل ساختمان
means of production وسایل تولید
fitment وسایل نصب
salvaging وسایل اسقاطی
installs از کارانداختن وسایل
cryptodevice وسایل رمز
tentage وسایل چادر
tools of research وسایل تحقیقات
dust collection equipment وسایل گردگیری
installing از کارانداختن وسایل
install از کارانداختن وسایل
clamper مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
materiel readiness امادگی رزمی وسایل
light armor وسایل زرهی سبک
aid کمک وسایل کمکی
place settings وسایل میز غذاخوری
means are not a وسایل فراهم نیست
individual reserves وسایل ذخیره انفرادی
place setting وسایل میز غذاخوری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com