English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
athletic suporters وسایل محافظتی ورزشکار
Other Matches
artificial suporters وسایل محافظتی
protective محافظتی
cpu سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
prevention of stripping ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
recover جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovers جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
sportman ورزشکار
sportsman ورزشکار
sportsmen ورزشکار
exerciser ورزشکار
gymnasts ورزشکار
athlete ورزشکار
athletes ورزشکار
gymnast ورزشکار
sportswoman زن ورزشکار
sportswomen زن ورزشکار
excess property وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
tracksuit عرقگیر ورزشکار
tracksuits عرقگیر ورزشکار
hotdog ورزشکار ممتاز
featherweight ورزشکار پروزن
sportsmanlike مانند ورزشکار
featherweights ورزشکار پروزن
athletic تنومندی ورزشکار
athlete heart قلب ورزشکار
gamester ادم شوخ ورزشکار
buirdly قوی بنیه ورزشکار
sportsmen ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
class گروه وزنی ورزشکار ممتاز
unattached بدون وابستگی ورزشکار به باشگاه
sportsman ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
classing گروه وزنی ورزشکار ممتاز
classed گروه وزنی ورزشکار ممتاز
classes گروه وزنی ورزشکار ممتاز
channeled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
to be sidelined [player] از بازی یا معرکه خارج شدن [ورزشکار]
pipeline assets وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
maps نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
map نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
sullivan award جایزه سولیوان برای بهترین ورزشکار اماتور سال
computation of replacement factors محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
dispersal lays محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
an athlete's body [circulation] can take a lot of punishment. بدن [گردش خون] یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
landing aids وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
cryptoancillary equipment وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
pioneer tools وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basics توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
kit جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
accouterment وسایل
media وسایل
assets وسایل
furniture وسایل
means وسایل
plants وسایل
facilities وسایل
plant وسایل
mess gear وسایل غذاخوری
fitments وسایل نصب
fitment وسایل نصب
tentage وسایل چادر
scuba diver غواص با وسایل
test equipment وسایل ازمایش
sundry items وسایل متفرقه
scuba diving غواصی با وسایل
sonic equipment وسایل اوایی
cryptodevice وسایل رمز
war material وسایل جنگی
mess kit وسایل غذاخوری
utensil وسایل اسباب
means استطاعت وسایل
utensils وسایل اسباب
erosion فرسایش وسایل
sonic equipment وسایل اوازی
cryptomaterial وسایل رمز
tools of research وسایل تحقیقات
pool equipment وسایل تعمیرگاه
salvaged وسایل اسقاطی
salvages وسایل اسقاطی
salvaging وسایل اسقاطی
push botton وسایل خودکار
salvage وسایل اسقاطی
install از کارانداختن وسایل
installing از کارانداختن وسایل
installs از کارانداختن وسایل
rigging warrant فهرست وسایل
tentage وسایل چادرزنی
mnemonics وسایل یادیار
attachment وسایل وابسته
bedding وسایل خواب
check out equipment وسایل ازمایشگاهی
layouts ترتیب وسایل
auxiliary equipment وسایل یدکی
loading facilities وسایل بارگیری
communication channels وسایل ارتباطی
furtherance تهیه وسایل
essential elements وسایل ضروری
auxiliary equipment وسایل کمکی
tentage وسایل چادرها
accessory equipment وسایل یدکی
captured material وسایل اغتنامی
fabricator سازنده وسایل
artificial aids وسایل کمکی
subsistence وسایل زیست
chaffing gear وسایل ضد سایش
layout ترتیب وسایل
cable accessory وسایل کابل
utility وسایل رفاهی
means of production وسایل تولید
chaffing gear وسایل ضد ساییدگی
Home appliances وسایل خانگی
dust collection equipment وسایل گردگیری
building plant وسایل ساختمان
care and handling مراقبت و دستکاری وسایل
assembly order دستور مونتاژ وسایل
golf bag کیف وسایل گلف
mass media وسایل ارتباط جمعی
servicae life عمر خدمتی وسایل
pool equipment وسایل پارک موتوری
salvage اوراق کردن وسایل
individual reserves وسایل ذخیره انفرادی
penetration aids وسایل تولید نفوذ
smoker وسایل رفاهی ناو
attachment plug دوشاخه وسایل برقی
smokers وسایل رفاهی ناو
authentication equipment وسایل تعیین معرف
hi fi وسایل ایجاد صدا
high lift device وسایل برای زیاد
gun bag کیسه وسایل توپ
spins ماهیگیری با وسایل چرخان
authentication equipment وسایل تعیین نشانی
spin ماهیگیری با وسایل چرخان
salvage group گروه بازیابی وسایل
caddy حامل وسایل بازیگر
sail locker انبار وسایل ملوانی
gripping appliance وسایل بست و مهارکنندگی
attack size استعداد وسایل درگیر در تک
check out equipment وسایل بازدید محل
splint وسایل شکسته بندی
drawing instrument وسایل نقشه کشی
deck load وسایل روی پل کشتی
drawing instrument وسایل رسم فنی
accommodations منزل وسایل راحتی
accommodation منزل وسایل راحتی
cryptodevice وسایل رمز کردن
gadgetry وسایل کوچک مکانیکی
coupler plug دوشاخه وسایل الکتریکی
materiel readiness امادگی رزمی وسایل
motorsports ورزشهای با وسایل موتوری
pictorial وسایل تصویری یا تصویرنهایی
gates وسایل ورود ورودیه
gate وسایل ورود ورودیه
means are not a وسایل فراهم نیست
mess gear وسایل نظافت نهارخوری
plugs ورودی که به وسایل مختلف
condensation trail مجموعه وسایل انجماد
light armor وسایل زرهی سبک
navigational aids وسایل کمک ناوبری
clamping device وسایل قید و بست
salvaged اوراق کردن وسایل
plugging ورودی که به وسایل مختلف
salvages اوراق کردن وسایل
aircraft arresting complex وسایل مهار هواپیما
salvaging اوراق کردن وسایل
aids to navigation وسایل کمک ناوبری
pararaft وسایل نجات چتربازی
bank مجموعهای از وسایل مشابه
on hand وسایل موجود درانبار
banks مجموعهای از وسایل مشابه
demolition kit جعبه وسایل تخریب
characteristics مشخصات ومختصات وسایل
clamping fixture وسایل قید و بست
apparatus اسباب و وسایل ژیمناستیک
processes و وسایل کنترل و پشتیبانی
process و وسایل کنترل و پشتیبانی
plug ورودی که به وسایل مختلف
gimmickry وسایل اغفال یا تقلب
caddie حامل وسایل بازیگر
caddied حامل وسایل بازیگر
caddies حامل وسایل بازیگر
caddying حامل وسایل بازیگر
communication مراوده وسایل ارتباطی
racks قفسه مهمات و وسایل
aid کمک وسایل کمکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com